اكراه از ريشه «ك ـ ر ـ ه» و اين ماده در لغت به معانى گوناگونى آمده است؛ از جمله: 1. ناپسند داشتن، بر اين اساس به آنچه ناپسند است مكروه و پسنديده را محبوب مىنامند. 2. زشت بودن، بر اين پايه به آنچه زشت است كريه (قبيح) مىگويند. 3. مشقت داشتن. 4.اِبا و خوددارى كردن. اكراه در اصطلاح، عبارت است از وادار كردن انسان با تهديد به انجام دادن يا ترك كارى كه از آن ناخرسند است. برخى در تكميل معناى آن نكتهاى را افزوده و آن را به وادار كردن انسان بر آنچه طبعاً يا شرعاً از آن ناخرسند است تعريف كردهاند. اين عمل گاهى به حق انجام مىگيرد؛ مانند وادار كردن محتكر به فروش كالاى احتكار شده يا الزام معسر به فروش ملك خود براى اداى حقوق بدهكاران از سوى حاكم شرع، و گاهى به ناحق صورت مىگيرد؛ مانند اكراه شخص بر انجام فعلى حرام يا ترك فعلى واجب يا ايجاد عقد يا ايقاعى خاص از سوى شخص ظالم. اكراه داراى سه ركن است: 1. مُكْرِه (وادار كننده). 2. مُكْرَه (وادار شده). 3. مُكْرَهٌ عليه (كارى كه به آن وادار مىشوند).اگر زنا از روی اکراه و از نه از روی میل و بدست آوردن در آمد پول و ...باشد حد زنا بر او وارد نمی باشد.اگر زن به زنا مجبور شود، حدّ از او ساقط میگردد.
در جاهليت پيش از اسلام رسم بر آن بود كه برخى، كنيزان خود را در برابر گرفتن اجرت بهكارهاى نامشروع وا مىداشتند. عبدالله بن اُبىّ 6 كنيز به نامهاى مُعاذه، مُسَيكه، اُمَيمه، عَمَره، اَروى و قُتيله داشت كه آنها را حتى پس از اسلام در معرض سوء استفاده قرار مىداد. دو نفر از آنها (مُعاذه و مُسَيكه) نزد رسول خدا آمدند و از وى شكايت كردند كه ما را به زنا وا مىدارد.آيه 33 نور/24 نازل شد و آنان را از اكراه كنيزان بر زنا منع كرد: «و لا تُكرِهوا فَتَيـتِكُم عَلَى البِغاءِ اِن اَرَدنَ تَحَصُّنـًا» البته حرمت اكراه بر فحشا ويژه كنيزان نيست و زنان آزاد را نيز نمىتوان بر زنا اجبار كرد.جمله شرطيه «اِن اَرَدنَ تَحَصُّنـًا» مفهوم ندارد كه اگر خود ميل به عفاف ندارند اكراه آنان منعى نداشته باشد. درباره سرّ مفهوم نداشتن آيه سه بيان مختلف وجود دارد:الف. در شأن نزول آيه (ماجراى عبدالله بن اُبىّ) كنيزان اراده پارسايى داشتند و آيه مىگويد: حال كه خود آنان ميل به فحشا ندارند چرا اكراهشان مىكنيد. در اين صورت «إنْ» به معناى «إذ» است. ب.قيد «اِن اَرَدنَ تَحَصُّنـًا» غالبى است و اشاره به اين دارد كه غالب كنيزان عفيف بوده و به زنا تمايلى ندارند. ج.بدون اين شرط موضوع اكراه تحقق نمىيابد و جمله شرطيهاى كه موضوع با آن تحقق مىيابد مفهوم ندارد، ازاينرو شرط مفهوم ندارد؛ مانند: «اِن رُزِقَت ولداً فاختنه» چون اكراه وادار كردن شخص بهكارى بر خلاف ميل و اراده اوست.