زیگموند فروید ، سهم چشمگیری در روانکاوی، رواندرمانی و مشاوره دارد. روانکاوی بانفوذترین نظریه درمانی در دهههای ۵۰، ۴۰، ۳۰ بوده است(شارف، 1381،ص49) در ذیل مطالب مرتبط ذکر میشود.
نظریه شخصیت: ویژگیهای نظریه شخصیت در روانکاوی عبارتنداز: ماهیتی ساختی دارد، فرایندی پویا است، فرایندی تکاملی است و بر یک نقطه جبری مبتنی است(شفیع آبادی و ناصری، 1386،ص31).
ماهیت ساختی شخصیتفروید شخصیت را به سه سطح تقسیم کرد:هشیار: این سطح تمام احساسها و تجربیات را شامل میشود که در لحظه خاص از آنها آگاهیم. برای مثال هنگامی که این کلمات را میخوانید، هشیار هستید. ناهشیار: نیروی سوقدهنده در پس تمام رفتارها را شامل میشود و مخزن نیروهایی است که نمیتوانیم آنها را ببینیم یا کنترل کنیم. بین این دو سطح، نیمههشیار قرار دارد. نیمههشیار: مخزن خاطرات، ادراکها و افکاری است که ما به صورت هشیار در این لحظه از آنها آگاه نیستیم ولی میتوانیم به راحتی به هشیار انتقال دهیم.نظریه دیگر فروید فروید بعدا در این دیدگاه تجدیدنظر کرده و سه ساختار زیر را معرفی کرد (شولتز، 1386،ص58و 59). نهاد: ترکیبی از غرایز، تمایلات و خواستههای شخص است. اصرار نهاد بر ارضای بدون قید و شرط این تمایلات است(کریمی، 1387،ص69). خود: میانجی دنیای اطراف طفل و غرایز درون او است. خود، با مقاومت در برابر اصل لذت یا به تأخیر درآوردنش، پیرو اصل واقعیت است(شارف، 1381،ص59). فراخود: بخش اخلاقی و اجتماعی شخصیت است و بیشتر نشاندهنده شخصیت آرمانی فرد میباشد تا شخصیت واقعی(ساعتچی، 1379،ص9).
پویایی فرایند شخصیتبهنظر فروید، منبع انگیزش رفتار در درون خود انسان قرار دارد که به نام انرژی روانی معروف است. روان انسان، صحنه ارتباط متقابل نیروهای عاطفی پویا تلقی میشود که آن را دیدگاه ژنتیک – پویا نیز مینامند؛ زیرا که نیروهای عاطفی ارتباط بسیار نزدیکی با نیروهای ژنتیک دارند. انرژی، دارای انواعی است که تمام آنها از نظر علم فیزیک قابل تبدیل به یکدیگر هستند. یکی از انواع انرژی، انرژی روانی است که در روندهای روانی نظیر ادراک، یادآوری، اندیشه، تفکر و غیره بهکار میرود. به نظر فروید، انرژی روانی عمدتا انرژی غریزی است(شفیع آبادی و ناصری، 1386،ص40). غرایز، عناصر اصلی شخصیت و نیروهای برانگیزندهای هستند که رفتار را سوق داده و مسیر آن را تعیین میکنند. غرایز، نوعی انرژی هستند که نیروهای بدن را به امیال ذهن مرتبط میکنند. محرکهای غرایز(مثل گرسنگی یا تشنگی) درونی هستند. وقتی نیازی مانند گرسنگی در بدن برانگیخته میشود، انرژی تولید میکند. ذهن، این انرژی جسمانی را به میل تبدیل میکند. این میل، نیروی سوقدهندهای است که فرد را برای رفتارکردن به صورتی که نیاز را ارضاء کند، باانگیزه میکند. غریزه، حالت جسمانی نیست بلکه نیاز جسمانی است که به حالت ذهنی یعنی میل، تبدیل شده است(شولتز،1386،ص56).
ویژگیهای غریزه • هدف غریزه: برآوردن نیازهای جسمانی و حفظ تعادل موجود زنده است. • موضوع غریزه: چیزی است که غریزه میخواهد بدان دست یابد و ارضا شود. • منبع غریزه: همان وضع فیزیکی و شیمیایی موجود زنده و نیازهای جسمانی و کششهای روانی شدید و غیرقابل مقاومت آن است. • قوه فعلیه غریزه: همان مقدار توانی است که آن غریزه دارد. نهاد، جایگاه غرایز است و غرایز تمام انرژی را در خود دارند(شفیع آبادی و ناصری،1386،ص41). فرایند تکاملی شخصیتمرحله دهانی(تولد تا ۱۸ ماهگی): در این مرحله، تمرکز انرژی لذتبخش در لبها و دهان کودک است. نوزاد وقتی دچار گرسنگی میشود با مکیدن پستان مادر یا پستانک احساس لذت میکند(کریمی، 1387،ص70). مرحله مقعدی(از ۱۸ ماهگی تا ۴ سالگی): در سال دوم، کودک از فشاری که به مقعدش وارد میشود به عنوان یک عامل ناراحتکننده آگاه میشود. همچنانکه کودک کشف میکند که چگونه از این ناراحتی رهایی یابد، والدین آموزش آداب توالترفتن را به او شروع میکنند. این نخستین تعارض بین والدین و کودک است(شیلینگ، 1386،ص62). مرحله تناسلی(۶-۴ سالگی): در این مرحله، ناحیه لذتبخش به اعضای تناسلی منتقل میشود و در صورت عادی بودن همیشه در آنجا باقی میماند و کودک به همراه این لذتبردن، خیالبافیهایی میکند که موجب تمایل او نسبت به مادر یا پدر و نفرت از پدر یا مادر میشود که فروید در مورد پسران آن را عقده ادیپ و در مورد دختران عقده الکترا مینامد. این عقدهها در اواخر این دوره حل میشوند(کریمی، 1387،ص72).
در این مرحله، تمایلات جنسی آشکاری وجود ندارد. انرژی روانی در تحصیل، ایجاد روابط انسانی با همسالان و سرگرمیها صرف میشود و رشد هوشی، اجتماعی و اخلاقی کودک به سرعت پیش میرود(شفیع-آبادی و ناصری، 1386،ص48)
این دوره معمولا از سنین ۱۲ تا ۱۴ سالگی آغاز میشود. با افزایش فعالیت غدد داخلی مشخص میشود و همین ترشحات سبب ظهور خصوصیات ثانوی جنسی در نوجوان میشود. تمایل به جنس مخالف نشانه کمال رشد جنسی – روانی و در عین حال، علامت کامل شدن شخصیت فرد است(ریمی،1387،ص73).
جبری بودن رشد شخصیتیعنی، تمام رفتار انسان به وسیله نیروهایی که در درون او قرار دارند، تعیین میشود و بنابراین، رفتارهای انسان دارای معنی است(شفیع آبادی و ناصری،1386،ص48).
او معتقد بود که هر کسی زیرزمین تاریکی از تعارض است که در آن همواره مبارزه با شدت ادامه دارد. انسانها با اصطلاحات بدبینانه توصیف شدهاند که به کشمکش با نیروهای درونی محکوم هستند؛ کشمکشی که تقریبا همیشه به شکست میانجامد(شولتز و شولتز، 1386،ص76).
مفهوم اضطرابنظريه صفات، يكي از نظريه هاي رايج در روان شناسي شخصيت است. روان شناسي صفات به طور عمده در دهه هاي ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۰ و با كارهاي آلپورت، كتل و آيسنگ رسميت يافت. شايد متمايزترين ويژگي نظريه صفات تأكيد آن بر صفت هايي است كه شخصيت فرد را تشكيل مي دهد. در نظريه صفات بر اين نكته تأكيد شده كه شخصيت هر فرد را مي توان با توجه به صفات او توصيف كرد
از اولين نظريه پردازان شخصيت است كه با به كار گيري مفهوم صفت به تبيين شخصيتپرداخته است. او صفات را به عنوان پيش آمادگي هايي تعريف كرد كه براي پاسخ دهي به شيوه اي مشابه يا يكسان به انواع گوناگوني از محرك ها داده مي شود، همچنين ويژگي هاي زير را براي آن شمرده است: