برخی منابع معتقدند، چهار میلیون نفر گیلانی در منطقه زندگی میکنند که مذهب اصلی ایشان، شیعه علوی است. اگرتوصیف اصیلالدین زوزنی را که درسال ۶۵۲ هجری از گیلان به دست داده مبنای تحلیل خود قراردهیم، باید بگوییم که به طور کلی تقسیمات جغرافیایی در گیلان عموماً بر پایه واحد «ده» و«روستا» بنا شده بود و شهر به مفهوم واقعی در واژهشناسی گیلکان در این دوره نه فقط جایگاه اندکی داشت بلکه حتا آن را بیشتر با واژه «بازار» میشناختند که در فرهنگ گیلان بیشتر یک اتفاق موقتی بود که در هر هفته در برخی از سکونتگاهها عموماً یک یا دو بار در هفته اتفاق میافتاد. او در مورد تقسیمات محلی گیلان مینویسد که: «هر ده عدد خانه را دیه گویند و هر ده دیه را صده و هر ده صده را خانی و بافواه شفاهاً گویند فلان ناحیت چندین خانی است»[۱۸]. چنان که پیداست دراین تقسیمبندی، مبنای تقسیمات محلی-جغرافیایی از واحد تعداد خانه و سپس ده ساخته شدهاست. در همین نوشته گفته میشود که: «بازاریان را شهری و برزیگران را گیل گویند». پیداست که دراین زمان بازار و گوراب که تنها به صورت موقت در یک روز هفته اتفاق میافتاد به واژه شهر مفهوم واقعی میداد. این بدان معنی بود که شهر به مفهوم دائمی وجود نداشت بلکه با جمع شدن مردم به طور موقت در یک روز و تشکیل بازار یا «گوراب» که از همان انبوهه و گروه گرفته شده بود شکل میگرفت.
سازماندهی کار در گیلان علیالظاهر بر اساس تقسیم کار قومی مشخص میشود. هر گروهی که در استان میزید با یک یا چند فعالیت تولیدی خاص، مشخص میشود به نحوی که اسامی قومی علاوه بر ریشههای سرزمینی، زبانی و فرهنگی به تخصص ویژه شغلی هم اشاره میکند. گیله مرد (مرد گیلان) به کشاورزان جلگه اشاره دارد که گیلکی صحبت میکنند، در حالی که گالش، تولیدکننده کوه نشین در شرق استان، گویشی به نام گالشی را استفاده میکند. بنا به سخنگو، اسم قومی میتواند معانی مختلفی داشته باشد، ولی عموماً ابعاد فرهنگی و حرفهای را ترکیب میکند. همان طور که مارسل بازین و علی پور-فیکویی (Ali Pour-Fickoui) اشاره میکنند، برای بسیاری از گیلکان خصوصاً شهرنشینان مرکز و غرب، یک تالش یک دامپرور است، گرچه تالش همان واژه را در مقابل یک گالش (دامدار)، برای شمالی ترین نقطه منطقه، برای یک زارع برنج استفاده میکند. تفاوت هرچه باشد، جمعیتهای مختلف که در منطقه همزیستی دارند به بیشتر منابع بومی دسترسی برابری ندارند. به این دلیل اسامی جمعی تنها معین کنندههای هویت نیستند، ولی به موقعیت نسبی در سلسله مراتب اقتصادی اشاره میکنند. منابع اصلی منطقهای (برنج و در گذشته ابریشم) امتیاز مردمان جلگه نشین گیلک و گاهی تالش هستند. گیلکان همچنین بخشهای اصلی تجارت و مدیریت را در کنترل دارند، حتی اگر برای اخری با کارکنان دولتی اهل مرکز کشور رقابت کنند. جمعیتهای کوهستانی سوی مرطوب البرز (گالش و بیشتر تالشان) متخصص پرورش گاو و گوسفند اند، و در فضای منطقه جایگاهی جنبی دارند، و وضعیت پایین تری نسبت به همسایگان گیلک شان دارند. مذهب سنی بخشی از جمعیت برخلاف اکثریت شیعه جمعیت در مناطق اسالم و طالش دولاب منجر به در حاشیه رفتن تالشان شدهاست.
اقتصاد گیلان، بر پایه کشاورزی، دامداری، صیدماهی و پرورش زنبور عسل و کرم ابریشم استوار است. مهمترین محصولات کشاورزی شامل برنج و چای میباشد، که در شهرهای مختلف گیلان، از جمله لاهیجان و رودسر کشت میشوند. زیتون نیز از دیگر فرآوردههای زراعی است که کشت آن در شهرستان رودبار رایج است. مراکز مهم صید ماهی عبارتند از بندرآستارا، بندرکیاشهر و بندرانزلی. مهمترین مراکز پرورش زنبور عسل عبارتند از اشکور بالا و پایین، عمارلو، دیلمان،آستارا و تالش. دامداری نیز در مناطق کوهپایهای انجام میشود. گندم و جو، بادامزمینی، توتون و فندق نیز از دیگر محصولات زراعی گیلان میباشند که هنوز نیز به صورت انبوه در نقاط مختلف استان کشت میشوند.
صنایع دستی گیلان عبارتند ازانواع وسایل حصیری مانند کلاه حصیری سفره حصیری کیف و.. ودر بخشهای تالش نشین انواع گلیم را هم میتوان نام برد.
گیلان، بدلیل آب و هوای مناسبش، دارای کشاورزی و دامپروری غنی، در سرزمین ایران، است. نامدارترین فراوردههای کشاورزی گیلان عبارتند از: برنج، مرکبات، چای، فندق، بادام زمینی، سیب زمینی، خاویار، پیله ابریشم، کدو، زیتون و....
۵۲ درصد اراضی کشاورزی گیلان به کشت برنج اختصاص دارد. تا سال ۱۳۶۱ شمسی گیلان بزرگترین تولید کننده برنج ایران بود و ۴۰ تا ۵۰ درصد تولید ملی را داشت ولی در این سال استان همجوار مازندران از آن پیشی گرفت. ۶۰ درصد تولید استان در ناحیه دلتای سفیدرود انجام میشود ولی در جلگههای حاشیهای غربی و شرقی تولید برنج با محصولات متنوع دیگری ترکیب شدهاست. این میزان تولید در گیلان اخیراً رخ دادهاست. در ۱۹۱۱ رابینو نوشت: «گرچه برنج گیلان از مازندران و استرآباد بهتر است، دو تای آخری پایتخت و مرکز ایران را تامین میکنند.» و چرچیل و ابوت گفتهاند که در میانه قرن نوزدهم گیلان مجبور بود برای تامین نیاز محلی خود از مازندران وارد کند. این دو دلیل اصلی داشت: اولاً زمینداران گیلان برای پاسخ به نیاز فزاینده بازارهای اروپایی اولویت را به نوغان داری میدادند و این فقط در ۱۸۶۰ بود که به علت نابودی کرمهای ابریشم توسط مرض پبرین کشاورزان به برنج روی آوردند؛ ثانیاً گیلان تا ابتدای قرن بیستم و احداث راه رشت-قزوین، که آن را به فلات ایران مرتبط کرد از بقیه کشور ایزوله بود. تهران به دلیل امکانات ارتباطی از آمل توسط مازندران تامین میشد. مانند بسیاری از دیگر فعالیتها، تولید برنج در گیلان به دلیل نیاز بازار روسیه رونق گرفت. در ۱۸۹۲، گیلان ۸٬۸۹۹٬۶۰۰ قران برنج به روسیه صادر کرد ولی تنها ۵۸۹٬۰۰۰ قران به داخل ایران که عمدتاً توسط مازندران تغذیه میکرد صادر کرد. با در نظر گرفتن سختی حمل و نقل، و این که در جنوب برنج تولید میشد واردات برنج از خارج بی معنی بود، حال آن که در ۱۳۱۰ گیلان مقادیر زیادی برنج به روسیه صادر میکرد.
کشت چای در ایران به دلیل بهره بردن استانهای خزری از شرایط اقلیمی لازم محدود به این استانها ست: بارندگی فراوان بین ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ میلیمتر، خاکهای اندک اسیدی. بیشتز کاشت در کوهپایههای البرز در زمینهای شیبدار نامناسب برای برنجکاری در سه شهر لاهیجان، لنگرود و رودسر انجام میشود. حاج محمد میرزا کاشفالسلطنه، کنسول ایران در هند پس از چندین تلاش ناموفق توسط دیگران، ۳۰۰۰ دانه چای آسامی را به کشورش قاچاق کرد. او آنها را در لاهیجان به طور آزمایشی کاشت و به زودی موفق شد یک کیلوگرم چای ایرانی را برای مظفرالدین شاه بفرستد. او همچنین سعی کرد مجلس اول را متقاعد کند که یک شرکت ایرانی برای تامین مالی توسعه چای در گیلان تاسیس کند. اولین کارخانه فراوری چای در ایران در ۱۳۱۱ در یک ایستگاه تحقیقاتی در لاهیجان تاسیس شد و انگیزهای برای کشت این گیاه ایجاد کرد.
امروزه گیلان اصلی ترین منطقه تولید این منسوج در ایران است، و ۸۰ درصد تولید ملی را که بین ۲۰۰ تا ۴۰۰ تن در سال میشود را در اختیار دارد. تیلمبار، محل نگهداری کرمهای ابریشم از مشخصههای معماری بومی گیلان است. شرکت سهامی پرورش کرم ابریشم ایران در رشت واقع شدهاست.
استان گیلان دارای ۲۲ حزب و تشکل سیاسی است
در گیلان سه گروه زبانی ایرانی عمده وجود دارند، یعنی گیلکی، رودباری و تالشی و در مناطقی تاتی و کردی. زبانهای غیر ایرانی شامل ترکی آذری و زبان کولیها (با منشا هندی) نیز وجود دارند. زبان گفتاری بیشینه مردم گیلان، گیلکی است و حدود سه میلیون نفر، به عنوان زبان اول یا دوم متکلم دارد. این زبان نشریات منثور نوپا، از جمله روزنامهها، و ادبیاتی در حال شکوفایی دارد. نواحی باختری و شمال باختری گیلان، تالشی زبان است و از زبانهای دیگری که تکلم میشود، میتوان که به کردی اشاره نمود. استفاده از گیلکی و تالشی در بسیاری از شهرهای طوالش به دلیل مهاجرت گسترده از آذربایجان سریعاً در حال کاهش است. [۳۰] همچنین کرمانجی که از گویشهای کردیست در فاراب و کرمانج عمارلو به ان گفتوگو میشود.
حدود سه میلیون نفر در گیلان گیلکی را به عنوان زبان اول یا دوم صحبت میکنند. گیلکی دارای دو گویش عمده خاوری و باختری است که سفیدرود مرز بین متکلمان این دو گویش است. گیلکی از نظر زبانشناسی، به شاخه شمال غربی زبانهای ایرانی تعلق دارد. در میان اشعار گویندگان بعد از اسلام به آثاری برمیخوریم که به گیلکی کنونی نزدیک است. همچنین در گذشته کسانی را که ترانههای گیلکی میخواندند پهلویخوان مینامیدند.
۱. گیلکی خود سه گونه عمده دارد. الف. گونه گیلکی شرق گیلان (بیهپیش) در منطقهای محدود از شمال به دریای خزر، از جنوب به بلندیهای سیاهکل، از غرب به آستانه اشرفیه و حسنکیاده تا مرزهای کوچصفهان و از شرق به لنگرود و رودسر که به تدریج به گویش مازندرانی میآمیزد. ب. گونه گیلکی رشت (بیهپس) که در رشت، خمام، بندر انزلی، فومن و شفت به آن سخن میگویند. ج. گونه گالشی. گونه دیگری از گونههای گیلکی است که مردم نواحی کوهستانی شرق گیلان و غرب مازندران، به آن سخن میگویند. در استان گیلان انتشارات و رسانههای جمعی متعددی به گیلکی وجود دارد. از نظر دستور زبان تفاوتهای زیادی بین گیلکی و فارسی استاندارد وجود دارد مانند نحوه قرار گرفتن موصوف و صفت که در گیلکی بر خلاف فارسی صفت پیش از موصوف قرار میگیرد.