

يكي از عمده ترين مسائلي كه جوامع امروز بشري با آن دست به گريبانند و به عنوان يك معضل مهم، مشكلات عديده اي را براي افراد و نهايتاً جامعه ايجاد نموده است از هم گسيختگي خانوادگي يا به بيان رايـج تر طلاق است. معنـاي جدا شدن زن از مرد، رها شدن از قيد نكاح و رهايي از زناشويي است (فرهنگ عميد) و به بيان برخي رها شدن از قيد نكاح است (منتخب الغات) كه در عرف عام معناي جدايي از آن در ذهن متبادر مي شود (ساروخاني، 1372؛ به نقل از جليليان، 1375).
فرصت زندگي در خارج از چارچوب زناشويي هميشه مشروط به منابع اقتصادي موجود بوده است، منابعي مثل درآمد، حمايت خانوادگي و دسترسي به سرمايهگذاريهاي دولتي. امروزه امکان دسترسي به منابع مالي بالقوهي مردان نقشي محوري در ازدواج براي زنان دارد که خود يک امنيت مالي براي ايجاد پناهگاهي براي خانواده در نظر گرفته ميشود (Sandfield 2006: 157).سه نوع منبع در فرايند طلاق نقشي خاص دارند: منابع اقتصادي، منابع والديني و منابع اجتماعي. منابع اقتصادي، منابعي مادياند که در دسترس خانوادهاند و شامل درآمد و داراييها ميشوند (Hanson & et al 1998: 330). يک منبع اقتصادي براي کسب درآمد براي خانوادهها کار است و بيکاري به معناي فقدان چنين منبع ارزشمندي است. بيکاري اثري متناقض بر تصميم به طلاق افراد دارد. رويکردهاي ارائه شده در زير مؤيد چنين تناقضاتي هستند. برخي رويکردها بر اين نظرند که بيکاري (به ويژه مردان) اثري مثبت بر تصميم به طلاق دارد. اين تصميم مبتني بر استرس رواني و تنش بين مردان و زنان در زندگي زناشويي است. رويکردهاي ديگر اثر بيکاري بر طلاق را منفي ميدانند. اين رويکردها با اشاره به اينکه طلاق هزينهي اقتصادي براي بيکاران دارد و اين در توان بيکاران نيست، به رابطهي منفي بين اين دو اشاره دارند. برخي ديگر از رويکردها با تلفيق اين دو به اثر منفي کوتاهمدت و اثر تأخيري بلندمدت اين دو متغير اشاره دارند. رويکردهاي ديگر به اثرات مترتب بيکاري بر ارزيابي شايستگيهاي فردي توسط همسران و ارتباط آن با تصميم به طلاق اشاره ميکنند.