لازمه توسعه یک جامعه،توسعه منابع انسانی آن میباشد و بدین ترتیب و با توجه به اینکه زنان نیمی از منابع انسانی روستاها را تشکیل میدهند،توسعه یک روستا بدون در نظر گرفتن زنان در برنامههای توسعه،میسر نخواهد بود.با توجهئ به نقش انکارناپذیر زنان روستایی در کشاورزی،خانواده و اقتصاد، زنان روستایی هم هدف و هم وسیله توسعه روستایی میباشند.شواهد نشان میدهد که زنان روستایی نقش سازنده و مؤثری در فعالیتهای کشاورزی و تولیدی روستا ایفا میکنند ولی به دلایل گوناگون نقش آنها مورد توجه قرار نمیگیرد و بیتوجهی به این قشر باعث شده است که آنان محرومترین قشر هر کشوری محسوب شوند.بدون شک مشارکت فعال زنان روستایی در تعاونیها به آنها کمک خواهد کرد که حقوق از دست رفته خود را بازیابند ولی شواهد نشان میدهد که مشارکت این قشر در تعاونیها مخصوص در کشورهای جهان سوم بسیار کم میباشد.ضروری به نظر میرسد بررسی شود که وضعیت مشارکت زنان روستایی کشورمان در تعاونیهای کشاورزی و روستایی چگونه میباشد؟و موانع و مشکلات مشارکت زنان روستایی در این تعاونیها چیست؟و آیا ضروری است که زنان روستایی تعاونیهای خاص خود را داشته باشند؟و آیا تشکیل تعاونیهای روستایی زنان در کشورمان مشکل مشارکت آنان را حل خواهد کرد؟
در جهان بهویژه در جوامع روستایی و بخش کشاورزی همواره زنان بیشتر باز مردان مورد ظلم و بیعدالتی قرار گرفتهاند،این مسأله باعث شد تا سال 1975 میلادی به عنوان سال جهانی زن و دهه 1985-1976 از طرف سازمان ملل متحد به عنوان دهه زنان لقب گیرد.(1، ص 244).زنان تنها یک دهم درآمد دنیا را دریافت نموده و کمتر از یک درصد داراییهای دنیا را در تصرف دارند(1،ص 226).آمار و ارقام مربوط به فعالیتهای زنان به دلایل گوناگون،واقعیتها را نشان نمیدهند.به دلیل اینکه بیشتر زنان در مقابل کارشان پول دریافت نمیکنند و فعالیتهای تولیدی آنها جزء کارهای خانه به حساب میآید و زنان خانهدار شمرده شده از نظر قتصادی غیرفعال محسوب میشوند.یکی از دلایل مهم دیگر که باعث میشود فعالیتهای زنان در آمارها دیده نشود،تعریف نادرست از اشتغال و کار مفید میباشد.در سال 1938 کمیتهای،مرکب از کارشناسان آماری جامعه ملل«اشتغال مفید»را به این صورت تعریف کردند که اشتغال مفید شامل کسانی میشود که در مقابل کاری که انجام میدهند بهطور مستقیم یا غیرمستقیم چه به صورت نقدی و چه به صورت جنسی پاداش دریافت میکند(1،ص 230).در سال 1966 تعریف جدیدی از کار ارائه شد که طبق این تعریف جمعیت فعال از نظر اقتصادی شامل تمام مردان و زنانی میشود که نیروی کار را برای تولید فراهم میکند.به دلیل اینکه در روستا کار خانگی زنان روستایی با کار تولیدی ایشان آمیخته است.این تعریف نیز باعث نخواهد شد که فعالیت زنان در آمارها دیده شود(1،ص 230).آمار سال 1991 نشان میدهد که فقط حدود 5/8 درصد از زنان روستایی کشورمان به صورت اقتصادی فعال هستند ولی شواهد و تحقیقات نشان میدهد که این رقم در واقعیت خیلی بزرگتر است و زنان روستایی نقش فعالی در تولید محصولات غذایی،زراعی،ماهیان و دامهای اهلی مخصوصا ماکیانداری،دارند (16،2)در ایران هر زن فعال روستایی روزانه 3 تا 5 ساعت و گاه تا 8 ساعت از وقت خود را در امور مربوط به صنایعدستی صرف میکند.این قشر همچنین در کارهای زراعت و باغداری(وجین،تنک کردن،نشاگری،چیدن و بستهبندی) مشارکت فعال دارند.در این بین هر زن سالانه از 20 تا 2 ماه روزانه از 4 ساعت تا 8 ساعت در امور زراعی به شوهر خود کمک میکند.همچنین 40 درصد فعالیتهای کشاورزی به وسیله زنان روستایی انجام میشود و 25 درصد ارزش افزوده بخش کشاورزی را زنان روستایی ایجاد میکنند وحدود 85 درصد فعالیتهای دامداری و صنایعدستی در روستاها توسط زنان اجرا میشود(2،ص 37).زنان بهویژه زنان روستایی به دلایل گوناگون از خدمات آموزشی و ترویجی به ویژه آموزش کشاورزی،بهره ناچیزی میبرند و یکی از عوامل تشدیدکننده عقبماندگی زنان روستایی همین مسأله محرومیت از آموزش میباشد.دو سوم از جمعیت یک میلیاردی بیسوادان جهان را زنان تشکیل میدهند (2،ص 39).معمولا ترویج و آموزش کشاورزی در خدمت مردان است.زنان حتی در بعضی از کشورها که هشتاد درصد تولیدکنندگان غذا هستند،ولی تنها از 2 تا 10 درصد امکانات برخوردار میشوند(3،ص 24).