وزن مغز كودك در طول سال اول زندگي دو برابر مي شود . اين افزايش تا حدودي ناشي از افزايش تعداد سلولهاي مغزي و تاحدودي به دليل رشد اتصالات بين سلولها و قسمتهاي مختلف مغز است . يادگيري از طريق اين اتصالات شروع مي شود و بدون اين اتصالات ما قادر به فكر كردن نخواهيم بود . اين اتصالات در نوزاد هنگاميكه وي به چيزي علاقمند مي شود و تلاش ذهني مي كند و همچنين هنگام تحريك هر يك از حواس كودك شروع به تشكيل شبكه مي كند بنابراين از بدو تولد هر صدا ،تصوير ، تماس احساس ، بو ، مزه موجب ساخته شدن اتصالات بيشتري مي شود . براي پيشرفت رشد ذهني كودك مي بايد حواس بينايي ، شنوايي ،حافظه و مهارتهاي حركتي باهم پيش بروند قواي عقلي كودك براي اينكه در اطراف او چه مي گذرد وابسته به حواس و حركات بدن مي باشد . به عنوان مثال بدون بينايي كودك نمي تواند يك اسباب بازي را ببيند و بدون حافظه اسباب بازي مورد علاقه اش او را هيجان زده نمي كند .بدون هماهنگي مغز و عضلات كودك نمي تواند دستش را بسوي اسباب بازي در حال حركت دراز كند . بدون هماهنگي دست و چشم كودك نمي تواند اسباب بازي را بگيرد و بدون گرفتن اسباب بازي كودك نمي تواند تصوري از آن اسباب بازي داشته باشد . همگام با افزايش درك عمومي بسياري از مهارتهاي مغزي و بدني به سرعت رشد مي كند عواملي چون شخصيت كودك ، اجتماعي بودن و محيطي كه براي كودك فراهم مي شود ميتواند كمك موثري در رشد و توسعه مغز كودك باشد اين كمكها بخصوص در سالهاي اول و سوم زندگي كه مغز جهش هاي رشدي عمده اي را به عمل مي آورد حايز اهميت است .
نظر دانشمندان در مورد اين سؤال که چند درصد هوش بزرگسالان قبل از شش سالگى تشکيل مىشود متفاوت است، ليکن همه آنها مقدار هوش تشکيل شده در آنها سالها را بالا مىدانند. تا زمانى که کودک وارد مدرسه بشود شالوده تعليم و تربيت او قبلاً چه خوب و چه بد، ريخته شده است و شما بيش از هر معلمى در پرورش رشد ذهنى او مؤثر هستيد.از همان ابتداى امر کودک بايد مفاهيمى مانند کميت، مسافت، اندازه، عدد و فضا را از تجارب مستقيم خويش کسب و تقويت نمايد. تصوراتى که بهنظر ما واضح مىآيند، روشنى خود را از آنجا بهدست آوردهاند که از طريق يک دورهطولانى رشد، کسب شدهاند. اين تصورات به هيچوجه براى کودکان روشن و واضح نيستند. کودکان همانند فضانوردانى هستند که به مدار زمين فرستاده مىشوند تا خود را با دنياى جديد و ناشناخته آشنا سازند.بهمنظور کمک به کودک براى گسترش نيروى تفکر او لازم است که نحوه تفکر او را فهميده و در همان سطحى که کودک قرار دارد، با او رابطه برقرار کنيد و به هر چيزى که کودک بيان مىکند واقعاً گوش فرا داده و توجه کنيد. در آنصورت نکات زيادى را مىتوانيد درک کنيد. ادراکات غلط کودک تفکر ناقصى را در مغز او پديد مىآورند.
براى مثال به اين مطلب توجه فرمائيد. در صبح يکى از روزهاى تعطيل تلويزيون يک خانواده درست چند لحظه قبل از شروع برنامه محبوب کاپيتان کانکاور (نام يک برنامه تلويزيوني) خراب شد. پدر با عجله لباس پوشيده و دختر خود را به خانه همسايه مىبرد تا بتواند برنامه دلخواه خود را ببيند. درست وقتى که پدر پشت درب منزل ايستاده و زنگ مىزند، دختر که چهار سال دارد مىگويد: 'پدر پشت سر من قايم شو تا تو را نبينند.' چرا که کودک فکر مىکند اگر پدر پشت او مخفى شود ديده نخواهد شد؟ زيرا کودکان خردسال به اين نکته آگاهى ندارند که اشخاص ديگر اشياء را از نقطهنظر شخصى خود مىبينند و اين نقطهنظر با نقطهنظر آنان متفاوت است. از آنجائى که وقتى پدر پشت او بايستد او نمىتواند پدر را ببيند، لذا از نظر او پدر مخفى شده است. دليل ديگر وجود تناقضات زيادى در تفکر آنها است که اين تناقضات کودک را پريشان نمىکند. با وجود آنکه محققاً مىداند که جثه پدر خيلى بزرگتر از او است. ليکن نمىتواند نتيجهگيرى کند که حتى اگر پدر در پشت او هم بايستد باز هم ديده خواهد شد.بهطور کلى موضوع تفکر کودکان، دلربا و شگفتانگيز است.به سبب اينکه تجارب اخذ شده از محيط نقش مهمى در رشد ذهنى و پيشرفت کودک دارند، امروزه درباره آموزش غيرمستقيم يا 'برنامه نامرئى - Hidden curriculum' در خانواده، گفتگوهاى بسيارى مىشود. آموزش غيرمستقيم اکثراً به جانب خواندن گرايش دارد. در بسيارى از خانوادهها براى کودکان داستانهائى خوانده، نام اشياء را ياد داده و تجارب زيادى در اختيار آنها قرار مىدهند که در توانائى آنها براى خواندن کمک بسيار زيادى مىکند.تعداد خيلى کمى از کودکان هستند که فرصتهاى مشابه و غنى را براى يادگيرى مفاهيم عددى در خانه، دارا مىباشند. در بسيارى از موارد تنها قدم مؤثر در راه آموزش عدد اين است که کودک 'بشمارد' . شمارش اعداد توسط حافظه و به خاطر سپردن اسامى اعداد بهترتيب، براى کودکان چندان معنىدار نيست.ممکن است کودکان شمارش را ياد بگيرند ولى فهم عدد چيزى است که از راه تجربه شخصى خود آنها بايد بهوجود آيد. عدد يک مفهوم منطقى است که از ترکيب دو تصور پيش عدد (Prenumber) يعنى طبقهبندى کردن (Classification) و ترتيب دادن (Seriation)، بهوجود مىآيد. فهم حقيقى اعداد بيش از هر چيز به رشد اين دو فعاليت منطقى که در حقيقت اساس هر تفکر تحليلى (Analytical thinking) را تشکيل مىدهند، بستگى دارد.گامهاى معينى وجود دارند که والدين بهمنظور رشد و پرورش اين مفاهيم، در سالهاى بحرانى قبل از ۶ سالگى مىتوانند، بردارند. در اين موقع براى والدين فرصتهاى گرانقيمتى پيش مىآيد تا کودک قبل از مدرسه خود را در ازدياد تفکر تحليلى کمک کرده و به همان اندازه که در زمينه خواندن تجاربى در اختيار او قرار مىدهند، يک زمينه غنى در موضوعات تحليلى نيز مانند رياضيات و علوم در اختيار او قرار دهند.طبقهبندى کردن مستلزم اين توانائى است که کودک شباهتها و اختلافات اشياء را تشخيص داده و اشياء را به نسبت تشابه و تفاوت آنها گروهبندى نمايد. يکى از نتايج طبيعى زحمات و کوششهاى يک کودک، درک معنى و شناسائى دنياى اطراف خويش است - تا به آن وسيله شناخت درستى از اشياء دنياى اطراف خود بهعمل آورد.بهعنوان يکى از مهارتهاى هوش، طبقهبندى کردن، مرکز بعضى از يادگيرىها است. همچنين طبقهبندى کردن براى مشکلگشائى (Problem solving) در زمينههاى مختلف از قبيل رياضيات و علوم اجتماعى و توانائىهائى مانند کشف شباهتها در اختلافات، از ضروريات بوده و اساس تفکر خلاّقه (Creative thinking) مىباشد.تجارب اوليه کودک در مورد طبقهبندى کردن، بايد از طريق اشياء واقعى انجام شود. کودکان در دنياى واقعيات زندگى مىکنند. آنها خيلى پيش از آنکه بتوانند با مشکلات کلامى مواجه گردند، در برخورد با اشياء مادى مىتوانند استدلال کرده و منطق بهکار برند.