گراهام گرین (Henry Graham Greene) در دومین روز اکتبر1904 در برک همپستد - هرتفوردشایر به دنیا آمد.
او یکی از شش فرزندی بود که در خانه چارلز هنری گرین- مدر مدرسه برک همسپتد- و ماریون گرین چشم به جهان گشود. گرین بعدها عنوان کردکه یک نویسنده، همواره از عقدههای درونی رنج میبرد. چیزهایی که ذهن او را به خود مشغول میکرد، از تجربیاتش در مدرسه برکهمپستد سرچشمه میگرفت. او در آنجا با کسانی روبهرو شد که برچسب «ابلیس محض» بر پیشانیشان خورده بود.
بهشت از نظرش قابل قبول و باورکردنی مینمود چرا که در دوزخ زیسته بود. کتابهای «گنج سلیمان» نوشته رایدر هاگارد و «افعی میلان» نوشته جوری بوون، نخستین آثاری بودندکه از نظر ادبی بر او تاثیر دیرپایی بر جای نهادند و زمینهکار تمام زندگیاش را فراهم آوردند؛ «شیطان» واقعی به دنبال دنیایی که «خوب» واقعی را توان زیستن در آن نیست.
دوران بلوغ «گرین» دوره شادی نبود؛ او خانه را ترک گفت و تنها نتیجهای که به دست آورد، خستگی و سرخوردگی از آزادی جدیدش بود.
پس از چندی به خانه بازگشت و تحت روانکاوی قرار گرفت و اندکی از حالت انزوا بیرون آمد لیکن از نظر روانی و احساسی، شدیدا از پا درآمده بود. پس از فارغالتحصیلشدن از برک همپستد، تحصیلات خود را در کالج بالیول در دانشگاه آکسفورد ادامه داد و در سال1925 موفق شد در رشته تاریخ مدرن، رتبه دوم را به دست آورد. هنگامی که دانشجو بود، به حزب کمونیست پیوست و پس از شش هفته، این تجربه سیاسی را کنار گذاشت. گرچه ارتباط او با حزب کمونیست بسیار کوتاه بود ولی بعدها چند مقاله در گرامیداشت «فیدلکاسترو» و «هوشیمینه» نوشت.