

رئالیسم که در فارسی "واقعگرایی" و "اصالت واقع" نامیده میشود، تقریبا نقطهی مقابل ایدهآلیسم بوده و برای اشیای مستقل از ذهن و فکر ما واقعیت قایل است. رئالیسم، اشیاء را آنچنان که هستند، قبول دارد و از تعبیر و تفسیر جهان خارج طبق تجربههای شخصی خودداری میکند. آنچه که در این مقاله آورده شده است، چکیده آرای فیلسوفان و رئالیستهای غربی است.
1. اصل استقلال(ناپیوستگی): یعنی وجود جهان، اشیاء و حوادث در روابط بین اشیاء و حوادث به انسان بستگی ندارد. به عبارت دیگر، جهان، مستقل از ذهن و عقل انسان وجود دارد، اگرچه انسانی نباشد که آن را درک کند.
2. اصل قابلیت شناسایی: یعنی جهان آنچنان که هست، قابلیت شناختهشدن را دارد. به بیان دیگر، جهان را آنچنان که وجود دارد، میتوان شناخت.
واقعگرایان غربی به منطق استقرایی(تفکر از جزء به کل) و روش علمی معتقدند و میان پدیدههای جهان به روابط علت و معلولی عقیده دارند و جهان را مکانیکی میپندارند.[1]
اندیشههای واقعگرایانه، تاریخی طولانی دارد. معمولا ارسطو را پدر فلسفهی واقعگرایی میدانند. از زمان وی تاكنون فیلسوفان واقعگرا هر كدام تفكرات متفاوت داشتهاند و هرچه به زمان حال نزدیكتر میشویم، بر گسترهی تفكرات رئالیستی افزوده میشود. عمدهترین معیار برای تمایز رئالیست از ایدهآلیست، پذیرش جهان مادی و طبیعی به عنوان یك واقعیت غیرقابلكتمان است و اینكه دانشها و ارزشها، مستقل از ذهن انسان وجود دارند. با این حال، برخی از متفكران رئالیست علاوه بر عالم مادی به عالم غیرمادی نیز باور دارند. از اینرو برخی از اندیشمندان، رئالیستها را به واقعگرایان علمی یا طبیعی و عقلانی یا قدیمی تقسیم كردهاند.[2]
واقعگرایان طبیعی یا علمی، جهان را مستقل از ذهن و زیر سیطرهی قوانین طبیعی میدانند و میگویند وظیفهی علم این است كه به شناخت هستی طبیعی بپردازد. در تربیت نیز بیشتر به پرورش حواس و تشویق شاگردان به مشاهده و تجربه تمایل دارند. آنها جریان تربیت را شكل دادن به رفتار انسان دانسته و با تلقی كردن انسان به عنوان موجودی زیستی – اجتماعی، او را برای سازگاری با محیط طبیعی و اجتماعی آماده میكنند.
اما واقعگرایان عقلانی یا قدیمی(كلاسیك یا سنتی)، معتقد به دو بعد جسم و روح در كل وجود انسان هستند. آنها انسان را با وجود جسمانی – روحانی بودنش به صورت یك كل، مورد توجه قرار داده و معتقدند كه از آنجا كه كل هستی بهطور طبیعی دارای چنین جنبههایی است، بنابراین برخورد ما با كل وجود انسان بدون توجه به دو جنبهی وجود او، باید یكسان باشد. واقعگرایی عقلانی، غرض اصلی از تربیت را، سعادت انسان میپندارد و تحقق آن را در پرورش انسانی متعادل كه دارای قوای جسمانی و روحانی هماهنگ باشد، امكانپذیر میداند.[3]