مقاله حاضر در دو بخش تهیه شده است در بخش اول به انواع مدلهای نوآوري بنيادي پرداخته است و در بخش دوم با توجه به اهمیت و راهکارهاي موجود براي سنجش فعالیتهاي علمی و پژوهشی،چارچوبی را جهت سنجش نوآوري در سطح ملی ارائه میدهد. به بررسی و مرور ادبیات سنجش تغییرات تکنولوژیک اختصاص دارد. در این بخش ابتدا در مورد زیر بناي تئوریک تغییر تکنولوژیک بحث میشود. در قسمت بعدي سنجش تحقیق و توسعه بعنوان قدیمی ترین شاخص فعالیتهاي علمی و پژوهشی تشریح میگردد؛سپس با توجه به نارساییهاي سنجش تحقیق و توسعه و واقعیتهاي غیر خطی اقتصاد نوین سنجش نوآوري بعنوان تازه ترین راهکار براي سنجش فعالیتهاي تکنولوژیک معرفی میشود و در ادامه رویکردهاي متداول سنجش نوآوري در سطح ملی تشریح شده و دو رویکرد طبقه بندي سیاست تکنولوژي درقسمت نهایی بخش اول بحث میشود.در بخش دوم مقاله با استفاده از تحقیق پیمایشی، چارچوب مناسب جهت سنجش نوآوري در سطح ملی پیشنهاد میگردد. در این بخش ابتدا به روش شناسی تحقیق پرداخته میشود و در ادامه با توجه به توانمندیها و قابلیتهاي هر یک از رویکردهاي متداول سنجش نوآوري در سطح ملی، رویکرد مناسب انتخاب می شود؛ سپس با استفاده از رویکرد مستقیم طبقه بندي سیاست تکنولوژي، جایگاه فعالیتهاي نوآورانه کشور تعیین میشود؛ در قسمت بعدي از بین شاخصهاي متداول سنجش نوآوري در سطح ملی، شاخص هایی که با توجه به مقتضیات ملی و جایگاه فعالیتهاي نوآورانه کشور مناسب میباشند، شناسایی می گردند. در ادامه امکان محاسبه شاخصهاي متداول سنجش نوآوري با توجه به وضعیت موجود کشور بررسی می شود و درنهایت با توجه به نتایج حاصل از تحقیق پیمایشی، در قسمت نتیجه گیري شاخص هاي مناسب وامکانپذیر براي سنجش نوآوري در سطح ملی پیشنهاد میشوند.
مدل نوآوري بنياديچگونه يك مؤسسه اي يك محصول اساسي جديد فناوري با يك محصول فناوري نسل بعد را ابداع مي نمايد؟ اين امر از طريق يك فناوري نوآوري بنيادي انجام مي شود كه مراحل منطقي آن تمام مسير علم تا اقتصاد را طي مي كند. نوآوري بنيادي با آخرين يافته هاي عامي –دانش علم جديد-آغاز مي گردد. در نوآوري بنيادي يك ارتباط مستقيم بين چگونگي تجربه يك پديد علمي توسط دانشمندان و چگونگي خلق فناوري جديد (كه از پديده مزبور استفاده مي كند) توسط افراد نوآور وجود دارد. ابزار علمي اغلب تبديل به لوازم فناوري جديد مي شود (رايانه، ميزر و ليزر،تكنيك هاي تركيب مجدد DNA مثال هايي از اين امر هستند). از اين رو، از نظر تاريخي نوعي انتقال خطي دانش و تكنيك از علم به فناوري در نوآوري بنيادي صورت مي پذيرد. ما مي توانيم اين منطق خطي را به صورت شماتيك و به عنوان شكلي از فرايند نوآوري براي نوآوري بنيادي ،همانگونه كه در نمودار 1 نشان داده شده است،ارائه دهيم. مراحلي كه مي تواند عبور اطلاعات از علم به اقتصاد را با هم مرتبط سازد،به شرح زير مي باشند:
-اكتشاف و فهم
-امكان پذيري علمي
-اختراع
-نمونه اوليه امكان سنجي فني
-نمونه اوليه كاربردي كاركردي
-نمونه اوليه مهندسي
-نمونه اوليه توليدي
-فرايند توليد آزمايشي
-توليد انبوه
-بهسازي محصول
نخستين كام براي حركت از طبيعت به طرف محصول اكتشاف در ماهيت يك شيء، فرآيند، خصلت يا ويژگي، پديده اي جالب است. گام بعدي فهم كافي آن پديده براي دانستن چگونگي تأثير متغيرهاي موجود در پديده بر روي متغير ديگر به منظور مداخله روش مند و سازگار و تغيير جهت يا حالت آن پديده خواهد بود. با آگاهي از وجود طبيعت و فهم چگونگي مداخله در چنين وجودي است كه يك نفر مي تواند شيوه اي براي دستكاري در طبيعت (كه ممكن است براي بشريت سودمند باشد) اختراع نمايد.اختراع، يك ايده است كه بايد در گام بعدي به مرحله عمل درآيد: بدان معني كه ايده مزبور عملي بوده و اين امر بايد اثبات گردد. منظور از نمونه اوليه امكان سنجي فني نيز همين است. با اين وجود تنها امكان پذيري فني چيزي هنوز براي رسيدن به يك محصول كافي نيست. فرد در گام بعدي بايد اثبات گردد كه اختراع امكان پذير فني براي يك كاركرد مورد نظر به خوبي كار خواهد كرد. خوب كار كردن به اين معني است كه عملكرد اختراع براي يك منظور خاص به اندازه كافي سودمند بوده، و اين امر نكته اصلي براي توليد يك نمونه اوليه كاركردي است.
تاشمن در حالي كه به بحث درباره چرخه فناوري و جريانات نوآوري مي پردازد،انواع نوآوري را بر اساس تأثير بر دانش بازار و فناوري مورد بررسي قرار مي دهد. در اين مدل دانش بازار در دو شكل «جديد» يا «موجود»مورد بررسي قرار مي گيرند كه تفاوت چنداني با دو سطح «تخريب شده» و «موجد» كه توسط آبرناتي و كلارك پيشنهاد گرديده است،ندارند. دومين بعد نيز مربوط به فناوري است، اما در دو نوع «تدريجي» يا «راديكال» طبقه بندي مي شوند.
بازار فناوري –(تحقيق و توسعه)
تدريجي بنيادي
جديدنوآوري معماري نوآوري عمده محصول، خدمات
موجودنوآوري تدريجي محصول، خدمت، فرآيند نوآوري عمده فرآيند
با استفاده از د بعد دانش بازار و فناوري، چهار نوع نواوي شناسايي مي گردند: (الف) نوآوري معماري: بازارهاي جديد خلق مي شوند،اما با يك بهبود تدريجي در فناوري(دستگاه كوچك فتوكپي كانن، راديو جيبي سوني)؛ (ب) نوآوري تدريجي محصولات، خدمات يا فرآيند: بازارهاي يكي هستند،بر اساس بهبود تدريجي در فناوري؛ (پ) نوآوري عمده در محصول يا خدمت: يك تغيير بنيادي در فناوري و ايجاد بازارهاي جديد (سيستم عامل داس به سيستم عامل ويندوز؛ آنالوگ به ديجيتال)؛ (ت) نوآوري عمده در فرآيند: يك تغيير بنيادي در فناوري، اما بازار بدون تغيير باقي مي ماند. نظريه پردازان فوق نوع پنجمي از نوآوري را نيز تحت عوان وآوري نسلي مطرح نموده اند. نوآوري مزبور بيانگر يك مرحله واسطه است كه در آن هم بازار و هم فناوري با تغييرات مستمر مواجه مي گردند.
بر اساس اين مدل، دو بعد متعارف چارچوب اغلب تعاريف نوآوري را تشكيل مي دهند كه عبارت است از: فناوري و بازار. نخستين بعد تعيين كننده اين است كه فناوري به كار رفته در يك محصول به چه ميزان جديد يا متفاوت از فناوري هاي قبلي است. دومين بعد به اين مسئله مي پردازد كه محصول جديد به چه ميزان نياز مصرف كننده هاي اصلي را در مقايسه با محصول موجود، بهتر تأمين مي نمايد. تركيب اين دو بعد منجر به چهار نوع نوآوري محصول مي شود: (الف) اگر درجه تازگي فناوري كم است و ميزان نياز مصرف كننده در قبال هر دلار پايين مي باسد. در اين صورتنوآوري تدريجي خواهد بود. (ب)درجه كم تازگي فناوري و ميزان بالاي تأمين نياز مصرف كننده به ازاي هر دلار به معناي جهش در بازار است؛ (پ) درجه بالاي تزگي فناوري و ميزان زياد تأمين نياز مصرف كننده در قبال هر دلار يك جهش فناوري خواهد بود؛ (ت) نوآوري بنيادي با درآميختن درجه بالاي فناوري و ميزان زياد تأمين نياز مصرف كنده در قبال هر دلار مرتبط مي باشد.