فهرست مطالب
تحولات نظام بودجهریزی بعد از سال 1357
اصلاحات به عمل آمده طی دوره پنج ساله 1357-1360 به دلیل نارساییهایی که داشتند مورد انتقاد فراوان قرار گرفتند. بخش عمدهای از ادبیات مربوط به اصول سیاسی و تشکیلات دولتی اشاره به این موضوع دارند که در نظامهای بودجهبندی به کار گرفته شده، به رویکردهای بودجهای سیاسی و سنتی توجهی نشده است.
برخی از تحلیلگران نیز معتقد بودند که اصلاحات انجام گرفته نباید از دیدگاه عدم موفقیت در تحقق هدفهای موردنظر، بلکه از دیدگاه مسایلی که با استفاده از آنها مطرح شده و مسایلی که در آینده پیش روی بودجهریزان قرار میگیرد، مورد توجه قرار گیرند.
در کشورهای در حال توسعه فرآیندهای بودجهبندی و برنامهریزی که توسط دستگاههای مستقل انجام میگرفتند، منجر به مشکل دوگانگی شده که اثرات آن به تمامی ساختار و طبقهبندی های مختلف بودجه سرایت کرد. مسائل مربوط به تمرکز و عدم تمرکز نیز اگرچه در بعضی مقاطع مورد توجه قرار گرفت، لیکن هیچگاه به عنوان یک وجه مهم بودجهبندی با آن برخورد نشد.
تحولات نظام بودجهریزی از سال 1360بیشتر حول محور اساسی مسائل اساسی فوق بود. تلاشهای بهعمل آمده طی این دوره را میتوان تحت شش فصل اساسی جمعبندی کرد:
الف) جنبههای سیاسی و ایدئولوژیک بودجه بندی
ب) عدم تمرکز و فدرالیسم مالی
ج) ارتقای مدیریت و شفافسازی حساب های مالی
د) بودجه ریزی بر مبنای عملکرد
هـ) نظام کنترل و ارزشیابی مبتنی بر نتایج
و) نظام چارچوب میان مدت هزینه های بودجه
الف) جنبههای سیاسی و ایدئولوژیک بودجه بندی
اهداف اصلی بودجهبندی، حداکثر کردن منابع، اولویتگذاری نیازهای مختلف و تعیین سطح مناسب هزینهها است. تحقق این اهداف به سادگی میسر نیست، زیرا بودجهبندی با ارزشها، قدرتهای سیاسی و رجحان تصمیمگیران روبرو است. در رویکرد سیاسی بودجهبندی، معاملات و مبادلات تصمیمگیران سیاسی در کانون توجه قرار دارد. اجزای اصلی این رویکرد عبارتند از: انتخابات، رفتار قانونگذاری، گرایشهای بوروکراتیک، ایدئولوژی سیاسی، سلیقههای شخصی و تبانی. در رویکرد سیاسی، محصول نهایی تابع میزان موفقیت جناحهای سیاسی در دستیابی به هدفهای خاص خود از طریق شکلدهی رویدادهای آینده است.
طرفداران رویکرد سیاسی بودجهبندی، مهمترین دلیل عدم موفقیت اصلاحات بودجهبندی را در وجود عوامل سیاسی می دانند. آنها معتقدند که در نبود راه حلهای منطقی اقتصادی، برای توجیه تخصیص منابع بخش دولتی باید ملاحظات سیاسی مورد نظر قرار گیرد.
رقابت بین گروههای سیاسی در تمامی جوامع قابل مشاهده است. تصویب سیاستها و برنامهها زمانی امکانپذیر است که مورد حمایت یکی از ائتلافهای سیاسی عمده قرار گیرد.
“آنتونی داونز”، با استفاده از مفهوم کلی مبادله آرا و ائتلاف، الگوی پیچیدهتری را تهیه کرده است. در این الگو سیاستهای عمومی از طریق فرایند به حداکثر رسیدن آرا حاصل میشوند. اولویت به پروژههایی داده میشود که بیشترین رای را بدست میآورند و کمترین رای را از دست میدهند.
الگوی به حداکثر رساندن آرا فقط یکی از وجوه اثر عوامل سیاسی در تصمیمگیری است. ایدئولوژی نقش مهمی در توسعه مجموعه افکار و توسعه ارزشهایی دارد که مبنای تخصیص منابع هستند. این ارزشهای مختلف و متقابل در تعیین جایگاه نقش دولت در امور جامعه و اقتصاد موثر هستند. حساسیت گروهها به یک فلسفه خاص، رجحان اجتماعی را شکل میدهد که خود بر اولویتهای سیاسی تاثیر میگذارد. دلایل زیادی وجود دارد که ثابت میکند عوامل سیاسی بهتر از عوامل اقتصادی بر تصمیمگیریهای سیاسی تاثیر میگذارد. ( مجله تحول اداری، شماره 30 ، ص23)
ب- عدم تمرکز و فدرالسیم مالی
طی سالهای گذشته، روند آشکاری از تفویض اختیار تخصیص هزینهها و افزایش درآمدها به سطوح مختلف دولتی در سطح جهان وجود داشته است. دلایل متعددی برای این روند میتوان ذکر کرد که از جمله: تحولات سیاسی در جهت ایجاد دولتی با درجه مشارکت و دموکراسی بیشتر، بهبود میزان پاسخگویی رهبران سیاسی به مردم، ایجاد ارتباط بیشتر بین مقدار و کیفیت و ترکیب کالا و خدمات تولید شده با رجحان منتفع شوندگان از آنها. در ادبیات مالیه عمومی، شمار زیادی از متخصصین این رشته اشاره داشتهاند که عدم تمرکز در انجام پرداختهای دولت موجب افزایش کارآیی و رفاه عمومی خواهد شد. از طرف دیگر تعداد دیگری از نویسندگان معتقد هستند که عدم تمرکز میتواند هزینههایی در زمینه عدالت توزیعی و مدیریت اقتصادکلان به همراه داشته باشد.
در این بخش به ملاحظات عمده مربوط به عدم تمرکز مالی در قسمت هزینهها و درآمدهای بودجه به طور جداگانه اشاره میشود.
ب-۱- عدم تمرکز در هزینههای بودجه
از طریق تفویض اختیار انجام هزینه به سطحی از دولت که به منتفع شوندگان نزدیکتر است، کارآیی تخصیص منابع افزایش مییابد. براین اساس، پرداخت متمرکز هزینهها فقط باید در مورد کالاهای عمومی یعنی کالاهایی که منافع حاصل از آن همگانی و در سطح ملی است و یا کالاهایی که فراهم کردن آنها موجب صرفهجویی در مقیاس میشود، انجام گیرد. دفاع، امور خارجه و زیربناهای حمل و نقل و مخابرات مثالهایی در این زمینه میباشد.
طرفداران تمرکز هزینهها معتقدند که تخصیص غیرمتمرکز اعتبارات، با هدفهای توزیعی و مدیریت اقتصاد کلان در تضاد است. به نظر آنها در کشورهای بزرگ که نابرابریهای منطقهای در زمینه توزیع منابع دولتی و درآمد در آنها وجود دارد، توزیع غیرمتمرکز با رویکردهای متفاوت ممکن است موجب مهاجرتهای داخلی و حتی ایجاد فشارهای سیاسی و اجتماعی گردد و همچنین با توجه به اینکه ضوابط مختلف توزیع کالاهای عمومی (آموزش و بهداشت) به موجودیهای سرمایه انسانی لطمه میزند، عدم تمرکز پرداختها موجب کاهش کارآیی خواهد شد.
عدم تمرکز سهم عمدهای از هزینههای دولتی میتواند پیامدهای مهمی برای مدیریت اقتصاد کلان داشته باشد. حتی اگر سطح کل هزینههای سطوح پایینتر دولتی به دلیل امکانات درآمدی و استقراض محدود شود، تغییر در ترکیب این هزینهها ممکن است بر سطح تقاضای کلی به نحوی اثر کند که با هدفهای تثبیتی دولت مرکزی در تضاد باشد. در اینگونه موارد دولتهای مرکزی باید مسئولیت انجام هزینههایی که تاثیر عمده بر تقاضای کل دارند، مانند کمک هزینههای بیکاری، را خود برعهده بگیرند.
نکته شایان توجه این است که، کارایی فرضی حاصل از عدم تمرکز ممکن است به دلیل محدودیتهای نهادی در عمل محقق نگردد. زیرا اولاً ظرفیت اداری، تشکیلاتی دولتهای منطقهای ممکن است کاملا ضعیف باشد. مازاد کارکنان، ضعف مهارتهای فنی، عدم توان تهیه و اجرای برنامههای موثر در جذب کامل منابع مالی در سطح منطقهای بسیاری از کشورها وجود دارد. وجود فساد در سطح منطقهای را نیز نباید از نظر دور داشت. ثانیاً دولتهای منطقهای غالباً قادر به توسعه نظامهای مدیریت مدرن و شفاف از هزینههای دولتی (مانند روشهای کنترل مالی، گزارشدهی، ارزیابی برنامههای هزینهای) نبودهاند. ثالثاً محدوده حقوقی و جغرافیایی مناطق همیشه سازگار و هماهنگ با استفاده از حداکثر کارایی حاصل از عدم تمرکز نمیباشد.