موتور جستجوی پیشرفته مقالات و تحقیقات و ...

تحویل در محیط : word
عنوان :

تحلیل بر دار زدن حسنک وزیر

عنوان سفارش :
تحلیل بر دار زدن حسنک وزیر
تعداد صفحه :
18
قیمت :
15000 تومان
  • مقدمه
  • حسنک وزير از جمله چهره هاي درخشان عصر غزنويان بود که قدرش را ندانستند و خدماتش را ناجوانمردانه پاسخ گفتند.حسن ابن محمد ميکال ملقب به سيد الکفاه و معروف به امير حسنک ميکال نيشابوري آخرين وزير سلطان محمود غزنوي است. او از جواني همواره همراه محمود بود و وقتي محمود به سلطنت رسيد رياست شهر نيشابور را به او داد.

    سپس به علت لياقت و کاردانيش ديوان غزنه به وي تفويض شد و سلطان محمود پس از عزل احمد حسن ميمندي او را به وزارت خود برگزيد. خواند مير در «دستور الوزرا» در باب او مي گويد: "به حلاوت گفتار و لطافت کردار و حدت طبع و جودت ذهن انصاف داشت".

    اما در فن انشا و کتابت و استيفا و سيافت مهارتي نداشت.از تاريخ بيهقي مشخص است که وي نزد سلطان محمود از قرب و منزلت خاصي برخوردار بوده و جاه و جلال و قدرت و ثروت فراوان و کم نظيري داشته است. عنايت محمود در حق او به حدي بود که حتي وقت حسودان بر او ساختند که قرمطي است و حتي خليفه هم نامه اي در اين زمينه به محمد نوشت. محمود به در باب خليفه سخنان درشت گفت و گفت: "وي را من پرورده ام و با فرزندان و برادران من برابر است و اگر وي قرمطي است من هم قرمطي باشم".حسنک سه دشمن بزرگ داشت: خليفه بغداد، مسعود غزنوي و بوسهل زوزنيدشمني خليفه بغداد با او بدان جهت بود که وقتي حسنک حاجيان را از سفر حج باز مي گرداند از ره باديه نرفت و از قلمرو فاطميان رفته و از خليفه مصر خلعت گرفته بود. درحالي که بايد به ديدار خليفه بغداد مي رفت. دشمني مسعود با او از سه جهت بود يکي اينکه مسعود را در زمان وزارت تحقير کرده بود. دوم اينکه بعد از محمود جانب امير محمد را گرفته بود و سوم اينکه حتي تا آخرين روز مرگش بر عقايدش راسخ ماند و هيچ تقاضاي بخششي نکرد.اما سومين دشمن او، بوسهل زوزني که در مرگ حسنک بسيار الحاح و اصرار کرد گويا علتش بي توجهي حسنک به او بود.اما گويا عامل اصلي کشته شدن او زبان تند و تيزش بوده است. چنانکه به عبدوس مي گويد: "اميرت را بگوي من آنچه کنم به فرمان خداوند خود مي کنم

    اگر وقتي تخت ملک به تو رسد حسنک را بردار بايد کرد".در اين ميان حسنک که تمام نقش هاي منفي تاريخ بيهقي را به عهده گرفته است در اين زمينه هم موجبات قتل او را فراهم مي کند.در مقابل تمام بي حرمتي ها که در حق حسنک روا مي دارند چهره حسنک آرام و بي اعتناست. حتي وقتي که در مجلسي که مي خواهند اموال او را به نام مسعود قباله کنند در جواب در جواب وزير که از او با مهرباني مي پرسد: "خواجه چون مي باشد" جواب مي دهد :"جاي شکر است" و شکوه و عجز و لابه نمي کند و آنچه بيشتر باعث درخشش چهره حسنک شده آرامش خاطر و غرور و بي اعتناييش در برابر مرگ است. در تمام تاريخ بيهقي نشاني که حاکي از خواري و ناتواني حسنک باشد يا اينکه براي رهايي خود دست آويزي يا شفيعي را نزد مسعود فرستاده باشد نيست.تحلیلی بر این داستان داریم فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حالِ بر دار کردن این مرد، و پس به شرح قصه شد[1]. امروز که من این قصه آغاز می کنم، در ذی الحجه سنه خمسین و اربعمائه[2]، در فرّح روزگار سلطان معظّم، ابوشجاع فرخزاد بن ناصر دین الله، اَطالَ اللهُ بقائَه، از این قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زنده اند، در گوشه ای افتاده، و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است، و به پاسخِ آن که از وی رفت گرفتار[3]. و ما را با آن کار نیست هرچند مرا از وی بد آمد به هیچ حال. چه، عمر من به شصت و پنج آمده، و بر اثر وی می بباید رفت و در تاریخی که می کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تربُّدی کشد، و خوانندگان این تصنیف گویند:«شرم باد این پیر را!» بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندر این موافقت کنند و طعنی نزنند.این بوسهل مردی امام زاده و محتشم و فاضل و ادیب بود. اما شرارت و زَعارتی در طبع وی مؤکّد شده و لا تَبدیلَ لِخَلقِ الله و با آن شرارت، دل سوزی نداشت، و همیشه چشم نهاده بودی تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری حشم گرفتی و آن چاکر را لَت زدی و فروگرفتی، این مرد از کرانه بجَستی و فرصتی جُستی و تضریب کردی و المی بزرگ بدین چاکر رسانیدی و آنگاه لاف زدی که فلان را من گرفتم و اگر کرد، دید و چشید و خردمندان دانستندی که نه چنان است، و سری می جنبانیدندی و پوشیده خنده می زدندی که وی گزافگوی است. جز استادم[4] که وی را[5] فرو نتوانست برد، با آن همه حیلت که در باب وی ساخت. از آن[6] در باب وی به کام نتوانست رسید، که قضای ایزد با تضریب های وی موافقت و مساعدت نکرد، و دیگر که بونصر مردی بود عاقبت نگر، در روزگار امیر محمود، رضی الله عنه، بی آن که مخدوم خود را خیانتی کرد[7]، دل این مسعود را، رحمه الله علیه، نگاه داشت به همه چیزها، که دانست تخت مُلک پس از پدر وی را خواهد بود. و حال حسنک دیگر بود[8]، که بر هوای امیر محمد و نگاهداشتِ دل و فرمان محمود، این خداوندزاده را[9] بیازرد و چیزها کرد و گفت که اَکفاء آن را احتمال نکنند تا به پادشاه چه رسد. همچنان که جعفر برمکی و این طبقه وزیری کردند به روزگار هارون الرشید، و عاقبتِ کار ایشان همان بود که از آنِ این وزیر آمد. و چاکران و بندگان را زبان نگاه باید داشت با خداوندان، که مُحال است روباهان را با شیران چخیدن. و بوسهل، با جاه و نعمت و مردمش، در جنب امیر حسنک یک قطره آب بود از رودی فضل جای دیگر نشیند[10] اما چون تعدّی ها رفت از وی که پیش از این در تاریخ بیاورده ام، یکی آن بود که عبدوس را گفت:«امیرت را بگوی که من آن چه کنم به فرمان خداوند خود می کنم، اگر وقتی تخت مُلک به تو رسد حسنک را بر دار باید کرد.» لاجرم چون سلطان پادشاه شد، این مرد بر مرکب چوبین نشست.

    تحقیقهای مشابه
    تحلیل بر دار زدن حسنک وزیر
    18 صفحه - 15000 تومان
    تحلیل بر دار زدن حسنک وزیر
    19 صفحه - 9000 تومان
    نقد و تحلیل یک اثر ادبی مروري بر كتاب هانا آرنت اثر ديويد واتسن.
    16 صفحه - 6000 تومان
    بررسی بازارهای روستایی شرق گیلان با تحلیل جغرافیایی بر اساس روش تحقیق
    59 صفحه - 24000 تومان
    ترجمه مقاله و تحقیق - رویکرد پنهان سازي تصویر بديع بر اساس تجزیه و تحلیل همبستگی برای بیومتریک هاي چندنمايي امن
    11 صفحه - 33000 تومان
    ترجمه مقاله و تحقیق - روش شناسی ارزیابی ریسک ایمنی مبتنی بر AHP فازی برای جرثقیل گردان اتاقک دار 12
    4 صفحه - 12000 تومان
  • مجری کارهای پژوهشی عمومی، علمی پژوهشی و مروری
  • کارهای آماری و تجزیه و تحلیل داده
  • تحلیل کمی و کیفی
  • انجام کلیه خدمات نگارش، ترجمه تخصصی ، ویرایش مقاله ها و پایان نامه ها
  • انجام رفرنس نویسی استاندارد با نرم افزار EndNote
  • آماده سازی پاورپوینت مربوط به ارائه در جلسات و همایشها
  • Tel : 09385735506 - 09118370377
    Email : tahghighnet@yahoo.com
    Telegram : @tahghighnet
    Instagram : tahghighnetinsta
    www.tahghigh.net
    2024 - 2007