

در دنياي معاصر ، ورزش به عنوان پديده اي موثر در همه ي جوامع جايگاه ويژه اي پيدا كرده است. ارتباط فعاليت هاي بدني و ورزش با علوم مختلف زمينه هاي جديدي را براي مطالعه ي انسان فراهم كرده و گستردگي مطالب و مسائل مرتبط با ورزش و تربيت بدني به حدي است كه نياز به علوم تخصصي و مطالعات ويژه را ايجاد كرده است در اين مقاله مطابق با موضوعي كه انتخاب شده است بخش رواني و اجتماعي ورزش مورد بررسي قرار گرفته است.
ورزش عبارت است از يك فعاليت نهادينه شده كه مستلزم كاربرد نيروي جسماني شديد با استفاده از »مهارت هاي جسماني پيچيده به وسيله شركت كنندگاني است كه توسط عوامل دروني و بيروني تحريك می شوند. اين تعريف با فعاليت هاي ورزشي سازمان يافته ارتباط پيدا مي كند.
(كوشافر ، 1381 ، ص 58 )
در جوامع اسلامي با توجه به اين كه كليه سياست گذاري ها در خدمت مكتب مي باشد ، تربيت بدني نيز جدا از اين اصل كلي نبوده و ضمن اين كه پی ريزي اين علم بر مبناي مسائل جسماني و فيزيكي است ولي درنهايت وسيله ايست كه در كمال و تعالي انسان ها موثر بوده و مي تواند گامي در جهت اهداف غايي انسان ها كه همان سير الي الله است بر دارد . (عزيز آبادي فراهاني ، 1373 ،ص 7)
همانطوري که با ورزش قوت جسماني خودتان را تقويت مي كنيد ، قواي روحانيتان را هم تهيه و تقويت كنيد. همانطوري كه كوشش مي كنيد جسمتان قوي باشد ، كوشش كنيد كه روحتان هم قوي باشد . (امام خميني ره( 1386 ،ص) 255
" تندرستي صرفاً نداشتن بيماري و ضعف نيست؛ بلكه منظور از آن سلامتي كامل جسمي ، ذهني ، اجتماعي و روحي است . در حقيقت دو هدف عمده تندرستي ، به تأخير انداختن مرگ و از بيماري است.
(گائيني ، 1386 ،ص27)
«ورزش اعصاب را در برابر هیجان و استرس مقاوم میکند.»
-در اسلام نيز به ورزش شنا ، تيراندازي ، سواركاري و حتي پيادهروي سفارش شده است. پيامبر اكرم (صلياله عليه و آله وسلم) پيادهروي را بهترين درمان براي بسياري از بيماريها معرفي ميكنند .
-انواع ورزش را ميتوان بر حسب ميزان فعاليت جسماني و انرژي مصرفي در واحد ، نيمه سنگين و سنگين تقسيم كرد.
-به طور كلي ورزشهاي سبك اثرات مفيدي بر جسم و روان انسان دارد.
فيلسوفان در بستر تاريخ همواره درباره دوگانگي يا يكپارچگي تن و روان ترديد داشته اند . از شواهد موجود چنين بر مي آيد كه در روزگاران كهن، تن و روان را يك پارچه مي پنداشتند .در فرهنگ هاي نخستين عقيده بر اين بود كه بيماري از رسوخ ارواح خبيثه در بدن ناشي مي شود . باستان شناسان جمجمه هاي سوراخ شده از عصر سنگي، پيدا كرده اند كه به عمد با ابزارهاي سنگي سوراخ شده بودند .گمان می رود كه انسان هاي عصر سنگي مي خواستند با سوراخ كردن، جمجمه ارواح خبيثه را از بدن بيمار خارج كنند .
يونانيان از نخستين مردماني بودند كه فرضيه ي جدايي تن و روان را مطرح كردند . آنان به جاي آن كه بيماري را به ارواح خبيثه نسبت دهند آن را پيامد بر هم خوردن تعادل مايعات بدن مي دانستند . بر طبق اين فرضيه ،كه ابتدا توسط بقراط عنوان شد و جالينوس آن را بسط داد بيماري از برهم خوردن تعادل چهار خلط در بدن ايجاد مي شود.