انسانها معمولا کمال و پیشرفت خود را مرهون عقل خود میدانند. عقل مایه تمایز انسان از سایر موجودات بهشمار میرود. هرگونه سخن، اعتقاد یا رفتاری که برخلاف عقل باشد، نکوهیده میشود و از رفتار و گفتار عقلانی غالبا ستایش میشود. بیشک تعامل عقول بشری در طول تاریخ پیآمدهای بزرگی به دنبال داشته است. میراث عظیم علمی و فرهنگی بشر حاصل این نعمت خدادادی است. اما چه عقلی؟ معنا و مفهوم عقل در نزد متون اسلامی چیست؟ دینی که بیش از هر دین دیگری به ستایش عقل و ترغیب و تحریک به تعقل پرداخته است.
از دیدگاه امیر المومنین(ع) انسانیت انسان به عقل اوست: «قیمه کل امریء عقله» (غرر الحکم1366، 6763) و مهمترین نعمتی که خداوند متعال به انسان ارزانی داشته است. حضرت در حدیثی میفرمایند: خداوند در فرشتگان عقلی بدون شهوت قرار داد و در چهارپایان شهوتی بدون عقل و در فرزندان آدم هر دو را قرار داد. پس هرکه عقلش بر شهوتش غالب گشت از فرشتگان برتر است و هرکس شهوتش بر عقلش پیروز شد از چهارپایان برتر است.(علامه مجلسی، ج60، ص299)
عقل در لغت به معنای امساک، پیوند دادن و نگه داشتن است و به همین دلیل عقال شتر را عقال گویند. عقل به قوایی گفته میشود که آماده پذیرش علم و دانش است و گاهی نیز به دانشی نیز که به وسیله همین قوه بهدست آمده است گویند. (راغب اصفهانی، 1412 ق، ذیل ماده ع ق ل). در قرآن کریم مشتقات عقل در چندین مورد استفاده شده است که شاید بتوان گفت همان فهم درست و دقیق و دریافت صحیح از حقایق عالم است. در قاموس چنین آمده است: عقل الشیء؛ فهمه (فیروز آبادی، قاموس الحیط، ج4، واژه عقل) این نوع فهم از حاق فطرت انسانی ناشی میشود و گرایشات نفسانی در این فهم دخالت ندارد. (علامه طباطبایی،1374، المیزان، ج2، ص255) علامه طباطبایی قوه نامیدن عقل را تسامحی دانسته و عقل را همان نفس مدرکه انسان میشمارد. (همان، ج1، ص44)
اما حقیقت عقل موجودی ملکوتی و عرشی است که از نظر درجات وجود همسنخ با بالاترین مراتب وجود یعنی عرش رب العالمین است. حضرت جعفر صادق (علیه السلام) میفرمایند: «إن الله عز و جل خلق العقل و هو اول خلق من الروحانیین عن یمین العرش من نوره» (کلینی،1363ش، کتاب عقل و جهل، ح14)
در روایتی از حضرت علی (علیه السلام) نقل شده است که اولین صادر و مخلوق خداوند عقل است. (علامه مجلسی،1363ش، ج1، باب2) با این توصیف به نظر میرسد عقل نزدیکترین موجود خداوند است و از هرگونه عامل دور کننده از حق مبراست. عقل حقیقت نورانی است که هم ظاهر است و هم مظهر و روشنکننده تاریکها به همین دلیل است که به وسیله آن حق از باطل تمیز داده میشود. چنین مینماید که عقل امری تشکیکی است که به میزان بهرهمندی بیشتر در مراتب بالاتری قرار میگیرد و یکی از ملاکهای ارزیابی انسان است.چنانکه مولا علی علیه السلام میفرمایند: «عاقلترین انسانها نزدیکترین آنها به خداوند عالم است» (آمدی، غرر الحکم،1366،ج2، ص443).
در روایتی دیگر امام محمد باقر علیه السلام میفرمایند خداوند به عقل فرمود: «و عزتی و جلالی ما خلقت أحب إلی منک» (همان،ح1) حضرت در این بیان نورانی شدت تقرب و بالایی مرتبه وجود عقل در مقایسه با کلی هستی اشاره میفرمایند. (مرتضی زاهدی،1385ش، ص282) و این مرتبه چنان بالاست که رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در ضمن روایتی میفرمایند مقدمه لازم برای رسالت رسول و معیار دقیق برای انتخاب آنان از طرف حقتعالی به بندگانش کامل شدن عقل ایشان است. (همان، ص284) در واقع کمال انسان به مرتبه عقل است. بنابر روایت مولا علی (علیه السلام) کمال انسان به عقل است یا انسان به وسیله عقل خود به کمال میرسد. شاید به همین دلیل است که بنابر روایات در عصر ظهور، حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه) دستی بر سر مردم میکشند و عقول آنها رشد میکند. این روایت نشاندهنده این است که یکی از ملاکها و ویژگیهای کمال جامعه عقول رشد یافته است.
عقل و نقل بر میزان اهمیت توجه به عقل و رشد و کمال آن تاکید دارند. یکی از روایاتی که این امر را بسیار مورد توجه قرار داده است روایت امام موسی کاظم (علیه السلام) از جد بزرگوارشان رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) است که در بخشی از آن آمده: «عقل به عنوان سپاس و بندگی به سجده افتاد و در آن سجده هزار سال از خاک عبودیت و بندگی سر بلند نکرد و در همان حال، خداوند مجددا او را مورد خطاب قرار داد و گفت: سر از سجده بردار و از من سوال کن، هرچه بخواهی پذیرفته میشود و عطا میشود. عقل سر از سجده برداشت و گفت: «خدایا از تو میخواهم شفاعت مرا درباره هرکسی که با او همراه هستم بپذیری. از ناحیه خدای تعالی ندا آمد: من خودت را گواه میگیرم که شفاعت تو را درباره آنان پذیرفتم و قبول کردم». (مجلسی،1363ش، ج1، باب4)
بنابر روایت حضرت علی (علیه السلام) این عقل در همه وجود دارد. بنابراین رشد و معیت او ملاک برتری انسان است. پس آنچه باید مورد توجه قرار گیرد ملاکهای پرورش و چگونگی رشد آنهاست.
با توجه به اینکه عقل نخستین و برترین موجود نظام آفرینش است و مصداق اتم و اکمل آن نیز وجود رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) میباشد، این حقیقت روشن میشود که عقل ریشه و اساس تفکر دینی را نیز تشکیل میدهد و به عنوان شریعت عقلانی توام با شریعت وحیانی در همه عرصههای حیات مادی و معنوی انسان حضور دارد. بر این اساس است که حضرت موسی کاظم (علیه السلام) در تبیین بیشتر، عقل را رسول حق و پیامبر درونی معرفی کرده است. (آمدی، 1366،ج1)
اما در غرب عقل و دین از یکدیگر جدا بوده و دین تنها در عرصههایی حضور دارد که عقل در آنجا حکم ندارد. دین در برنامهریزی و مدیریت جامعه و... دور است. در حالیکه تفکر اسلامی داعیهدار اداره جامعه جهانی براساس عقل و نقل است. بنابراین تعریف عقل و خرد غربی و عقل اسلامی باید تبیین شود.
خرد یا عقل در تربیت و تعلیم غرب به توانایی خاصی در حوزه شناخت انسان گفته میشود که غلط یا درست و ضرر یا منفعت را با استفاده از دستگاههای ادراک حسی انسان مثل بینایی و شنوایی تشخیص میدهد. این نوع از عقل یا خرد همان ذهن یا استعداد ذهنی است که محصول فعالیتهای انسان در حوزه مغز است و در اثر تعامل هوش و حافظه و نیز در حوزه مغز انسان شکل میگیرد. (نظریه تربیتی اسلام، مرتضی زاهدی،ص285) عقل غربی عقلی تجربی است و دیگر از بدی و خوبی فاعل و پلیدی و پاکی فعل سخن نمیگوید و فقط سخن از سود و زیان افعال است و هدفش صرفا تصرف دنیا و استیلاجویی بر طبیعت است. این عقل سیطره آشکار نفس اماره بر انسان مدرن است که فرامین و خواستههای آن را بر فرامین خدا ترجیح میدهد. عقل غربی همنشین حس و تخیل شده و با جهانبینی تجربی و حسی به انکار خدا و واقعیتهای فراحسی میپردازد و انسان را معیار و میزان همه چیز میداند. (ر.ک.صانعپور،1390)
اما مکتب تربیتی اسلام، ضمن تایید وجود این نوع از فعالیتهای روح در حوزه مغز و دماغ در انسان از توانایی شناختی دیگری در وجود انسان سراغ میدهد که در حوزه سینه و قلب انسان شکل میگیرد که عقل نام دارد. عقل لطیفهای است ربانی یا موجودی است روحانی در حوزه شناخت برتر انسان که به خاطر ماهیت و ماموریت آن عقل نام گرفته است.(مرتضی زاهدی،1385، ص285)
این عقل ارزشی که حاصل تهذیب نفس و روح است، شناختی برتر را موجب میشود که پس از رشد و تعادل جسم و روح شکل میگیرد. عقل ارزشی همچون ذهن مرتبهای از مراتب وجود انسان است اما والاترین مرتبه آن؛ لذا پیدایش و تجلی عقل ارزشی پس از رشد مراتب ديگر وجود انسان محقق ميشود، لذا تعامل قوا و تعادل جسم لازمه آن است؛ بنابراين عمليات روح در حوزه مغز بايد به حد لازم از رشد برسد تا عمليات روح در حوزه قلب براي تجلي عقل ارزشي از هسته اوليه وجدان شروع شود؛ زيرا عقل ارزشي از ابزار ادراكات متعددي استفاده ميكند كه اولين آنها ادراكات حسي مغز و تلاشهاي ذهني انسان است. بنابراين بدون رشد كافي ذهن، عقل ارزشي از وجدان نميرويد.(همان،286)