حقيقت بر وزن (فعيله) به معني (مفعوله) از ريشهي (حق) گرفته شده که به معني (ثبات) است. از آن رو کلمهي غيرمجازي را حقيقت ناميدند که ثابت شده و دلالتش روشن است.
استعمال اللفظ در معنا دو گونه است:حقیقی و مجازی. استعمال حقیقی عبارت است از به کارگیرى لفظ در معناى وضع شده براى آن (موضوع له) به چنین معنایى، معناى حقیقی لفظ مىگویند، مقابل آن معناى مجازی قرار دارد در استعمال حقیقی، معنا مستقیم و بدون نیاز به قرینهاى به ذهن شنونده تبادر مىکند، بر خلاف استعمال مجازی. البته گاهى معناى مجازی منقلب به معناى حقیقی مىگردد، مانند جایى که کاربرد لفظ در معناى مجازی به حدّى برسد که بدون نیاز به قرینهاى، آن معنا از لفظ تبادر کند. از این انقلاب به سبب کثرت استعمال، به وضعتعینی یاد مىشود، مقابل وضع تعیینی.
به لفظی که در معنای حقیقی بکار می رود حقیقت می گویند.به بکار بردن لفظ در معنای حقیقی را استعمال حقیقی گویندحقيقت عرفي و حقيقت شرعي در آغاز استعمال مجاز لغوي محسوب ميگردند ولي به علت کثرت استعمال توسط شرع يا عرف، پس از چندي از حالت مجاز خارج شده و به منزلهي حقيقت در ميآيند. حقيقت شرعي نظير نماز، حج، زکات و... ميباشد. و حقيقت عرفي مانند:
ثم زينها بزينه الکواکب و ضياء الثواقب .
پس آسمانها را به ستارههاي رخشان و کوکبهاي تابان بياراست.
استعمال ثواقب براي شهابهاي آسماني، استعارهاي است از اجسامي که درون جسم ديگري نفوذ
ميکند (الثقب مساوي نفوذ کردن). وجه شبه و جامع استعاره آنست که شهابها نيز با نور خويش در دل فضا نفوذ کرده و به پيش ميتازند که بدليل کثرت استعمال ثواقب براي شهابها، اين واژه حقيقت عرفي عام است.
جعل سفلاهن موجا مکفوفا و علياهن سقفا محفوظا..
... فرودين آسمان، موجي از سيلان بازداشته و زبرين آن سقفي محفوظ.
سقف اتاق براي آسمان استعاره شده است، و جامع آندو ارتفاع و احاطه است و بدليل کثرت استعمال، واژهي سقف تبديل به نامي از نامهاي آسمان شده است.
از لحاظ حد و دايرهي شمول، (حقيقت) يا در مفردات است، با تعريف ذيل:
کل کلمه افيد بها ما وضعت له في اصل الاصطلاح الذي وقع التخاطب به:
هر کلمهاي که بيانگر مفهومي باشد که در اصطلاح زبان مورد محاوره براي آن وضع شده است. تعريف مزبور حقيقت لغوي، عرفي و شرعي هر سه را در بر ميگيرد.
کل جمله وضعتها علي ان الحکم المفادبها علي ما هو عليه في العقل و واقع موقعه فهي حقيقه:
اگر وضع جمله به گونهاي باشد که حکم ارائه شده در آن مطابق حکم عقل و جايگزين همان حکم باشد، حقيقت است. مانند جمله خلق الله العالم.
با استفاده از مقالات و مطالعه کتابها و منابع مرتبط با موضوع استفاده شده است.
حقیقت لفظی است که در «ما وضع له»(انچه وضع شده برای ان) به کار رفته باشد و مجاز لفظی است که در «غیر ما وضع له»به کار رفته باشد؛به عنوان مثال کلمه مرد برای جنس مذکر وضع شده و هرگاه به همین معنا به کار رفته شود می گویند در معنای حقیقی استعمال شده ولی هرگاه به زنی،به خاطر کاری که در خور مردان است انجام داده،بگویند «مرد» در این مورد کلمه مرد در معنای «غیر ما وضع له» به کار برده شده و مجاز است.
مثالی دیگر:حکم،به موجب تعریف قانون(ا.د.م قدیم ماده 299)تصمیمی است که در ماهیت دعوا بوده وقاطع اختلاف باشد.این معنای حقیقی حکم است؛حال اگر تصمیم دادگاه،رد دعوا به علت مرور زمان باشد،به کار بردن کلمه حکم در مورد ان،مجاز است.