

یکی از بزرگان از پارسایی پرسید: ((نظر تو درمورد فلان عابد چیست که مردم درباره او سخنها میگویند و در غیاب او از او عیبجویی می کنند؟))
پارسا گفت:" در ظاهر او عیبی نمی بینم و درمورد باطنش نیز آگاهی ندارم."
هرکه را،جامه پارسا بینی/پارسا دان و نیک مرد انگار
ور ندانی که در نهانش چیست/محتسب را درون خانه چکار
پارسایی را دیدم که سر به درگاه خدا (کعبه) می مالید و چنین مناجات میکرد: "یاغفور و یا رحیم تو دانی که از ظلوم و جهول چه آید؟"
یعنی: ای بخشنده مهربان تو آگاهی از آن کس که بسیار ستمکار و نادان است چه کاری ساخته است؟
عذر تقصیر خدمت آوردم/ که ندارم به طاعت استظهار
عاصیان از گناه توبه کنند/ عارفان از عبادت استغفار
عابدان پاداش عبادت خود را می خواهند و بازرگانان بهای کالای خود را می طلبند. من بنده امید آورده ام نه اطاعت و به گدایی با دست تهی آمده ام نه باکالا و تجارت.
اصنع بی ما انت اهله
با من همان گونه که تو شایسته آن هستی رفتار کن.
بردرکعبه سائلی دیدم/که همی گفت و میگرستی خوش
من نگویم که طاعتم بپذیر/ قلم عفو بر گناهم کش
عبدالقادر گیلانی(146) را در کنار کعبه دیدند، صورتش را برروی ریگ زمین نهاده بود و چنین می گفت: "خدایا مراببخش و اگر سزاوار عذاب هستم، مرا در قیامت نابینا محشور کن تا دربرابر نیکان شرمسار نگردم.
روی بر خاک عجز می گویم/ هر سحرگه که باد می آید
ای که هرگز فراموشت نکنم/ هیچت از بنده یاد می آید؟
سارقی برای دزدی به خانه یکی از پارسایان رفت، هرچه جستجو کرد چیزی در آنجا نیافت!دلتنگ و رنجیده خاطر شد. پارسا از آمدن دزد و دلتنگی او باخبر شد. گلیمی را که برروی آن خوابیده بود را برسر راه دزد انداخت تا محروم نشود.
شنیدم که مردان راه خدای/ دل دشمنان را نکردند تنگ
تو را کی میسر شود این مقام/ که با دوستانت خلافست و جنگ
دوستی آنان که باصفا هستند، خواه دربرابر و خواه پشت سر، یکسان است، نه آنچنان که در پشت سرت عیبجویی کنند و درپیش رویت قربانت گردند.
هرکه عیب دگران پیش تو آورد و شمرد/ بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
چندتن از رهروان همدل و همدم سیر و سیاحت که شریک غم و شادی همدیگر بودند، برای سفر
حرکت کردند. من از آنها خواستم که مرا نیز رفیق شفیق همراه خود کنند و با خود ببرند. آنها با تقاضای من موافقت نکردند،پرسیدم: ((چرا موافقت نمی کنید؟! از اخلاق پسندیده بزرگان بعید است که دل از رفاقت بی نوایان برکنند و آنها را از فیض و برکت خود محروم سازند، با اینکه من در خود این قدرت و چابکی را سراغ دارم؟ در چاکری و همراهی نیکمردان، یاری چابک باشم نه باری بر دل.))
یکی از آنان به من گفت: "از موافقت نکردن ما، خاطرت رنجیده نشود زیرا دراین روزها دزدی به صورت پارسایان درآمده و خود را در ردیف ما وانمود کرده و جازده است.
چه دانند مردان که در خانه چیست/ نویسنده داند که در نامه چیست
از آنجا که خوی پارسایان سازگاری و ملایمت است، آن پارسا نما را پذیرفتند و گمان ناموافقی به او ننمودند.
صورت حال عارفان دلق است/ این قدر بس که روی در خلق است
در عمل کوش و هرچه خواهی پوش/ تاج برسر نه و علم بر دوش
درقژاکند مرد باید بود/ بر مخنث سلاح جنگ چه سود؟
یک روز از آغاز تا شب همراه پارسایان حرکت کردیم، شبانگاه به کنار قلعه ای رسیده و در همانجا خوابیدیم، ناگاه دزد آلوده ای در لباس پارسایان آفتابه رفیق را به عنوان اینکه با آن تطهیر کند برداشت ولی به غارت برد.
پارسا بین که خرقه دربرکرد/ جامه کعبه را جل خر کرد
همینکه ازنظر پارسایان غایب گردید، به برجی رفت و در آنجا صندوقچه جواهری را دزدید. هنگامی که آن شب به سر آمد و روز روشن فرا رسید، آن دزد تاریکدل مقداری راه رفته بود و از آنجا دور شده بود، ولی رفیقان بی گناه خوابیده بودند. صاحبان قلعه که فهمیدند صندوقچه جواهرات آنها به سرقت رفته، صبح به سراغ آن پارسایان بی گناه آمده، همه را دستگیر کرده و به درون قلعه بردند و پس از کتک زدن، به زندان افکندند. از آن وقت همراهی و همدمی با درویشان را ترک کردم و گوشه گیری را برگزیدم. که اسلامه فی الوحده: عافیت و بی گزندی در تنهایی است."
چو از قومی یکی بی دانشی کرد/ نه که را منزلت ماند نا مه را
شنیدستی که گاوی در علف خوار/ بیالاید همه گاوان ده را
گفتم:شکروسپاس خداوند متعال را، که از برکت پارسایان محروم نشدم، گرچه درظاهر از همدمی با آنها جدا و تنها شدم، از این ماجرا درس عبرت گرفتم و بهره مند شدم. چنین درسی سزاوار است که مایه نصیحت و عبرت امسال من در همه عمر گردد.
به یک ناتراشیده در مجلسی/ برنجد دل هوشیاران بسی
اگر برکه ای پر کنند از گلاب/ سگی در وی افتد، کند منجلاب
(به این ترتیب نتیجه میگیریم که: رهروان سیر و سلوک، برای اینکه از ناحیه درویش نماها، به سعدی صدمه نرسد، با تقاضای همدمی سعدی موافقت نکردند و سعدی از ریاکاران جوصفت و گندم نما، دلی پر داشت و گوشه نشینی را به خاطر پرهیز و دوری از مصاحبت ناگهانی چنان دزدان برگزید و خدا را به خاطر عبرت گرفتن از این درس شکر نمود و به دیگران سفارش کرد که همواره از این درس پند و عبرت گیرند.)