ژئوپولیتیک عبارت است از : درک واقعیتهای محیط جغرافیایی به منظور دستیابی به قدرت ، به نحوی که بتوان در بالاترین سطح وارد بازی جهانی شد و منافع ملی و حیات ملی را حفظ کرد ؛ به عبارت دیگر ژئوپولیتیک عبارت است از : علم کشف روابط محیط جغرافیایی و تأثیر آن بر سرنوشت سیاسی ملل .واژه¬ی استراتژی از ریشه¬ی یونانی strateeema است که خود از واژه¬ی strategos به معنای ژنرال ارتش مشتق شده است. Strategos به معنای ارتش و ago به معنای هدایت است. بنابراین واژه¬ی مزبور به معنای هدایت ارتش است.به لحاظ تاریخی نیز Strategos عنوان افسران عالی¬رتبه¬ی ارتش بیزانس بوده که یک منطقه¬ی نظامی – مترادف با یک سپاه نظامی مدرن- تحت فرمان آنها قرار داشته است. معمولا Strategos حاکم منطقه¬ای نظامی بوده که نیروهایش را در آنجا گرد می¬آورد یا پایگاه نیروهایش را در آنجا قرار می¬داد؛ اما در عمل strateeema به مفهوم هر اقدام یا مانوری اطلاق شد که هدف آن فریب یا غافل¬گیری دشمن باشد و در نتیجه استراتژی نیز یک روش، طرح یا strateeema برای نیل به یک هدف تعریف شد.
پیدایش نظریه های ژئوپولیتیکی قرن حاضر در جهان غرب ، ناشی از فضای سیاسی خاص این دوران است . در اواخر قرن نوزدهم ، جهان شاهد پیشرفتهای فوق العاده ای درخصوص تسلط فیزیکی برجهان بوده است . پایه و اساس این تفکرات را ملل اروپایی بنیان نهاده بودن و سپس آمریکاییها نیز بر آن افزودند . در بحرانهای علمی بود که تفکر ژئوپولیتیکی قرن بیستم متولد شد ، به عبارت دیگر این علم زمانی خود را مطرح کرد که جدال بین طرفداران مادیت و معنویت برای هدایت جامعه ، با بهره گیری از علوم و فنون و تکنیک به اوج خود رسیده بود و دیگر انسانها به عنوان برادر و برابر به یکدیگر نگاه نمی کردند بلکه طبیعت آنان گرایش هجومی پیدا کرده بود و مسأله تنازع بقاء شکل می گرفت . در این برهه از زمان ، توسعه امپراتوری اروپا به تدریج کند شد و ناآرامی و تشنج در این منطقه بالا گرفت . فردریک راتزل آلمانی ، سهم بسزایی در تفکر فلسفی علوم طبیعی در آلمان داشت . راتزل و همفکران وی از جمله کسانی بودند که موفق شدند تأثیرات محیط را برقدرت سیاسی ملتها طبقه بندی کنند . گرچه راتزل ژئوپولیتیسین نبود ، به علم ژئوپولیتیک خدمات فراوانی نمود . افکار راتزل را یکی از شاگردانش به نام خانم سمپل ، به ایالات متحده آمریکا برد ولی جغرافیدانان فرانسوی از گرایش شدید راتزل نسبت به مسائل سیاسی خرسند نبودند . جغرافیا به عنوان یک اصل علمی ، در بریتانیا بیش از دیگر کشورهای قاره اروپا ، اهمیت و قداست یافت و جایگاه ویژه ای در تاریخ و فلسفه آن کشور پیدا کرد . مفهوم سیستم جهانی برای عملیات در جهان محدود کنونی ، تأثیر بسزایی در تفکر جغرافیایی آینده داشت و این دیدگاه را درخصوص خشکیهای جهان برای اولین بار سر هلفورد مکیندر مطرح کرد . وی هارتلند را ناحیه وسیعی می دانست که از اقیانوس منجمد شمالی تا نزدیکی کناره های آبی این منطقه ادامه داشت . وی معتقد بود که هارتلند بزرگترین دژ طبیعی روی کره زمین است و برای اولین بار پادگانهای زیادی به مراقبت از آن می پردازند که از لحاظ کمیت و کیفیت در حد بسیار خوبی است .
هنوز هم تعریف متفق القولی درباره ژئوپلیتیک وجود ندارد. از منظر کلی، این رشته، حوزهای از علوم است که روابط میان سیاست خارجی دولتها، روابط بینالمللی و محیط طبیعی و جغرافیایی دولتها را بررسی میکند. علت بیمهری به ژئوپلیتیک در نیمه دوم سده بیستم به چندین عامل بر میگردد: نخست اینکه، بسیاری آن را تئوری نازیسم میپنداشتند. بنیانگذاران مکتب آلمانی ژئوپلیتیک، و بیش از همه کارل هاشوفر، به عنوان بنیانگذاران ایدئولوژی سیاستخارجی هیتلریسم با ایده "فضای حیاتی" بودند. خط مشی فکری که اساس آن بر مبنای توازن قدرت بود ( تا حدی به تئوری ژئوپلیتیک نزدیک بود) و ادعای برابری و موازنه همه را داشت در اروپا نتایج وحشتناکی همچون صدها جنگ را به بار آورد. همچنین در سده بیستم دو جنگ جهانی نسلهای زیادی را به کشتن داد. سلاح اتمی نیز در انتقاد از ژئوپلیتیک موثر بود. سلاح اتمی تا حد زیادی مسئول نابودی محصول سیاسی- نظامی خود یعنی ژئو استراتژی هستند که جنگ را نادرست و زیانبار و غیر اخلاقی میپندارد. انقلاب در علم و مهندسی و سپس انقلاب سبز و دیجیتال که منجر به کاهش زمان سفر و افزایش تولید غذا شد، مصرف نسبی مواد خام و انرژی را برای تولیدات ناخالص داخلی کمتر کرد. انسانها در جهان ثروتمند، خیال باطل پیروزی نهایی بر مادر طبیعت و فضا را در سر میپروراندند. قلمروها به عنوان یک دارایی مفید و با ارزش، بیفایده در نظر گرفته شدند و کنترل آنها بیمعنا به نظر میرسید. به نظرمیرسد زوال امپراطوریها به دنبال ناتوانی در حفظ مستعمراتشان به همین سو حرکت میکرد. از دهه ۱۹۷۰ تا ۱۹۹۰ نظریه دیگری به منصه ظهور رسید بود که جایی برای ژئوپلیتیک نگذاشت– انتظار مرگ نزدیک "دولت" به عنوان یک نهاد که محکوم به از بین رفتن توسط سونامی جهانی اقتصادی بود.
روش کتابخانه ای و اسنادی بوده است.
از کتابها و مقالات و پایان نامه های مرتبط با موضوع و اسناد و مطالب مرتبط با موضوع استفاده شده است.
اظهار نظر ناشی از شیفتگی نسبت به نظریه های مکیندر – بدون حتی کلمه ای انتقاد – یکی از استادان فن به نام نیکولاس اسپایکمن را وادار کرد که به این نظریه پاسخ دهد . تفسیر اسپایکمن از اهمیت ارتباط هاتلند با حلقه اطراف آن ، اندکی با اظهارات مکیندر متفاوت است . مکیندر این محدوده را هلال داخلی و خارجی می خواند اما در بیان اسپایکمن ، این محدوده سرزمین حاشیه یا ریملند خوانده می شود که در محاصره آبهاست . این نظریه که سهولت حرکت در دریا ، امکان برقراری یک سلطه مافوق را که نمونه ای از ساخت ژئوپولیتیک جدید است ، امکانپذیر می کند ؛ در مقایسه با الگوی قبلی که کشوری را دارای قدرت مافوق می دانست که بتواند کنترل سرزمینهای وسیعی را در خشکی اروآسیا به عهده بگیرد ، متفاوت است . بنابراین اسپایکمن بیشتر بر دریا تأکید داشت . او معتقد بود قدرت دریایی است که قاره اروآسیا را ممتاز می کند و آن را به شکل یک واحد عمل کننده در می آورد و همچنین دریا ارتباط بین دنیای قدیم و جدید را امکانپذیر می کند . در نهایت وی قدرت دریایی را کلید استراتژی جهانی می دانست . دلیل اهمیت دادن اسپایکمن به ریملند در مقایسه با هارتلند ، از این جهت بود که به اعتقاد وی ، این منطقه امکان ترکیب قدرت بری و بحری را بهتر فراهم می کند .