

از لحاظ تئوریک سه موضوع کلیدی درنظام توازن قوا مطرح است : "بازدارندگی"، "مهار" و "تعادل قدرت". کاربرد چنین تم هایی درنظام سیاسی – امنیتی فعلی خلیج فارس منشأ ایجاد تنش و رقابت های جدید است. پرسش های کلیدی عبارتند از: بازدارندگی در برابرکدام تهدید امنیتی؟ مهار چه بازیگرانی ؟ ونهایتاً ایجاد تعادل قدرت در بین کدامیک از بازیگران منطقه ای ؟ طبق تعریف سنتی توازن قوا از سوی غرب به خصوص آمریکا و رژیم های محافظه کارعربی، جمهوری اسلامی ایران به عنوان منشأ اصلی ناامنی درمنطقه تعریف می شود. لذا هرگونه بازدارندگی باید با هدف جلوگیری از تهدید ایران باشد . از همین دیدگاه، مهار اصلی باید بر محور بازیگرانی مثل ایران صورت گیرد که با اهداف وجهت گیری های سیاسی غربی و یا وضع موجود منطقه سازگاری ندارند. بر این مبنا ، نظریه "مهاردوگانه" که ایران و عراق را به طور همزمان هدف قرار می داد و نظریه "محور شرارت" به عنوان نظریه بدیل مهار دوگانه که ایران را محوراصلی ناامنی در نظر می گرفت به نوعی از دل نظام توازن قوا بیرون آمده اند . نهایتاً تعادل قدرت در شکل سنتی توازن قوا بین ایران و عراق بود. اما با فروپاشی رژیم بعثی صدام، آمریکا به دنبال جایگزین جدید درمنطقه برای تعادل قدرت فزاینده ایران است. از این لحاظ، عربستان سعودی، ترکیه و اسراییل کاندیداهای بالقوه هستند. سناریوی دیگر این است که آمریکا خود به طور مستقیم وظیفه¬ی تعادل قدرت ایران را به عهده بگیرد.
تفکری که به کارگیری توازن قوا درسیاست خارجی آمریکا را ضروری می داند، به این اصل معتقد است که آمریکا برای تأمین منافع خود به خصوص تضمین جریان آزاد نفت و انرژی منطقه باید از سیاستی حمایت کند که یک بازیگر منطقه ای نتواند بیش از اندازه قدرت بگیرد تا توازن قدرت را بهم بزند. از این دیدگاه ، ایالات متحده برای سالیان طولانی درمسایل امنیتی خلیج فارس حضور فعال داشته است و این مسئله درآینده عوض نمی شود. لذا سیاست آمریکا باید به گونه ای باشد که از متحدان محلی خود درمنطقه به گونه ای حمایت کند که آنها بتوانند روی چتر امنیتی آمریکا حساب کنند. از این دیدگاه توازن قوا به سه شکل صورت می پذیرد:
اما کدام بازیگر منطقه ای قادربه برقراری توازن قدرت جدید با ایران خواهد بود؟ با خروج عراق از صحنه رقابت استراتژیک با ایران به دلایل ذکرشده ، سه قدرت دیگر منطقه ای یعنی ترکیه، عربستان سعودی و اسراییل به طور طبیعی مورد توجه آمریکا قرار خواهند گرفت. اما آیا این بازیگران توان و اراده لازم برای ایجاد یک توازن قوای جدید با ایران را خواهند داشت. ترکیه و ایران مصمم به ایفای نقش مثبت، همکاری جویانه و مکمل یکدیگر هستند نه تضاد یا توازن استراتژیک. بر اساس سیاست خارجی دولت اسلام گرا فعلی در ترکیه این کشورخواهان افزایش همکاری با کشورهای همسایه و مسلمان وتقویت نقش میانجی گرایانه درمنطقه است.(
برای خروج از چنین معمای امنیتی، توازن جدید باید مبتنی بر" توازن امنیت" به عنوان نظام سیاسی – امنیتی جایگزین درخلیج فارس صورت پذیرد. بر اساس این نظریه، بازیگران اصلی به جای تمرکز برتوازن قوا که درماهیت تهاجمی بوده و مبتنی بر افزایش "قدرت نسبی" بازیگران، بازی رقابت گونه و برد- باخت و تقاضاهای سیاسی – امنیتی مبتنی بر تجدید نظر طلبی است، بر توازن امنیت تأکید می کنند که درماهیت تدافعی بوده و مبتنی بر افزایش "امنیت نسبی" بازیگران، بازی همکاری جویانه و برد - برد و نهایتاً پذیرش وضع موجود و تلاش درجهت تکمیل آن است. توازن امنیت در درجه اول باید بین ایران و آمریکا صورت گیرد. همانگونه که بحث شد، ایران و آمریکا تنها دو بازیگر منطقه ای و فرامنطقه ای هستند که توان و پنانسیل هدایت عملیات نظامی در خلیج فارس و شکل دهی ائتلاف های سیاسی – امنیتی درمنطقه را دارند. در این چارچوب، رفع تهدید امنیتی ایران مهمترین اصل برای ایجاد ثبات و همکاری ایران درمنطقه است.
بعد از برقراری توازن امنیت ، نظام سیاسی – امنیتی جدید در حوزه خلیج فارس باید مبتنی بر نوعی "توازن منافع" و بر نفع جمعی تمامی بازیگران اصلی منطقه ای و فرامنطقه ای و با محوریت تم های همکاری سیاسی- امنیتی، توسعه اقتصادی، امنیت انرژی و برپایه ی امنیت دسته جمعی و از طریق وابستگی متقابل شکل می گیرد. ترتیبات جدید امنیتی در درجه اول باید مبتنی بر تعریف جدید از ماهیت تهدیدات، شناخت صحیح از اهداف بازگیران و شناسایی و کارکردن بر مشترکات و نگرانیهای مشترک و نه صرفاً تضادها، استوار باشد. بدیهی است در نظر گرفتن مفاهیم فوق بیش از هر چیز نیازمند تغییر در نوع نگاه و برداشت نسبت به تهدیدات جدید و امتناع بازیگران در پذیرش آن و یا به عبارت دیگر حرکت به سوی تعریف جدیدی از مسایل امنیتی منطقه میباشد.