













انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) در سال ۱۳۵۷، یکی از مهمترین و برجستهترین حوادث در جهان به شمار میرود که همهی مقیاسها و قوانین را در هم شکست. این انقلاب از لحاظ استراتژیک بسیار حائز اهمیت است و قدرت خود را از اندیشهی فردی به نام امام خمینی (ره) برگرفته است. انقلاب اسلامی ایران آگاهی عمیقی به جنبشهای آزادیبخش و آزادیطلب و همهی مظلومین جهان بخشید و زمینه را برای تغییرات سیاسی اساسی توسط جنبشهای آزادیبخش در جهان به طور کلی و به ویژه در منطقه و شرق هموار ساخت.
انقلاب اسلامی تلاشی برای زنده کردن خدا در محور حیات انسان و نیز، روشی برای زندگی فراتر از همه اختلافات ملی، قومی و مذهبی بود. انقلاب اسلامی از انقلاباتی است که حرکت و آثارش در چارچوب مرزهای یک کشور خلاصه نمی شود، بلکه دیدگاه فراملی دارد.اقبال لاهوری در کتاب «فلسفه خودی» پیش بینی می کند که تهران در آینده قرارگاه مسلمانان خواهد شد. پس از انقلاب اسلامی نیز… ایران به صورت ام القرای دارالسلام در آمد. حتی ایران می تواند به علت موقعیت منحصر به فرد… و منابع عظیم و بی پایان انرژی، ابزار فرهنگی و اعتقادی نیرومند به مرکز سامان دهی تمدن نوین اسلامی درآید. زیرا، انقلاب اسلامی ایران، «در پیدایش، در کیفیت مبارزه و در انگیزه.. از سایر انقلابات جداست.» و می تواند در پیامدها و دستاوردها نیز، متمایز و پیشروتر از سایر انقلابات باشد. این ویژگی ها، ریشه در دین و باورهای برخاسته از مذهب دارد. این انقلاب برآمده از مذهب هم، به احیای دین و تجدید حیات اسلام در ایران و جهان مدد رساند که یکی از ابعاد آن، تولد و تداوم جنبش های سیاسی اسلامی معاصر در دو دهه اخیر است.
انقلاب اسلامی ایران به عنوان نقطه آغاز خیزش بیداری اسلامی در نیمه دوم قرن بیستم، شروع دوره جدیدی از ظهور اسلام با رویکرد سیاسی را برای جهان اسلام نوید داده و پیروزی برجسته ترین حرکت اسلامی در این دوره، سایر حرکت های اسلامی در جهان اسلام را به تکاپو واداشت. ذکر این نکته ضروری است که میزان تاثیرگذاری انقلاب اسلامی بر همه جوامع اسلامی یکسان و یکنواخت نبوده، بلکه با توجه به اوضاع خاصّ هر منطقه و نیز قرابت های فکری، فرهنگی و جغرافیایی، درجه تأثیرآن متفاوت بوده است و هر اندازه که ملت ایران در نیل به اهداف انقلابی خود با ملت های دیگر وجه اشتراک داشته اند، به همان نسبت استقبال از این انقلاب گسترده تر بوده است.
ایرانیان و هندیان هر دو از نژاد آریایی هستند و پیش از دوران مهاجرت بزرگ، دارای پیوندها گوناگونی بودهاند. پس از مهاجرت به هند و ایران نیز روابط گستردهای میان ایران و هند وجود داشته است. نزدیکیهای زبانی و فرهنگی و نژادی از آن دوران دو تمدن ایرانی و هندی را دارای روابط پردامنهای کرده بود؛ چنانچه گاه قلمرو ایران در دورانهایی چون داریوش بزرگ تا آن سوی سند ادامه داشت. این روابط در طول سدههای بعد نیز ادامه داشته است. در دوران نوین نیز روابط رسمی ایران و هند پس از استقلال هند برقرار گردید. نخستین جرقههای آغاز روابط سیاسی دو کشور را باید در سال 1947 و حضور هیئت بلندپایهی ایرانی در دهلی نو و اعلام علاقهمندی به کشور تازه استقلالیافتهی هند دانست. به عبارتی، روابط ایران و هند در مارس 1950، در مدت کوتاهی پس از استقلال هند، برقرار شد و دهلی نو و تهران پیمان دوستیای با نام «صلح و دوستی ابدی» امضا نمودند؛ اما از نظر سیاسی پس از آن و در عمل هر یک از دو کشور وارد ائتلافهای متضاد دوران جنگ سرد شدند و گسترش روابط دوجانبه را متوقف نمودند؛ یعنی عملاً ایران از طریق مشارکت در «پیمان بغداد و سنتو» روابط نزدیکی را با آمریکا و پاکستان برقرار نمود و هند هم به رغم خطمشی عدم تعهد، در کنار شوروی قرار گرفت.
روابط ایران و هند پس از انقلاب اسلامی تحولی نوین به خود گرفت و هند از نخستین کشورهایی بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نظام نوین جمهوری اسلامی ایران را به رسمیت شناخت. در این بین، هرچند نوع رویکرد و سیاست ایران در بحران کشمیر موجب بروز چالشهایی در روابط گردید، اما خطمشی عدم تعهد دهلی نو و نیز وجود گرایشهای چپ در این کشور زمینه را برای نزدیکیهای بعد هند به ایران فراهم کرد. با این حال، تا پایان جنگ سرد، بهبود قابل توجهی در روابط دو کشور انجام نشد. با فروپاشی شوروی و بروز بحران افغانستان، اهمیت یافتن کشورهای آسیای مرکزی برای هندوستان بسترهایی را برای نزدیکی بیشتر ایران و هند فراهم کرد؛ چنانچه «ناراسیمها رائو»، نخستوزیر وقت هند، در سال 1993 به عنوان نخستین نخستوزیر هند پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به تهران سفر کرد. در مقابل نیز در سال 1374 هاشمی رفسنجانی، ریاستجمهوری ایران، به هندوستان سفر کرد. سپس دیدارهای مقامات بلندپایهی دو سو ادامه پیدا کرد و به تحکیم روابط اقتصادی دو سویه منجر گردید. در ادامه، روابط در دوران خاتمی جنبههای نوینتری به خود گرفت و در سال 2001، نخستوزیر هند به ایران سفر کرد. سفری که منجر به صدور اعلامیهی تهران به وسیلهی واچپایی و «محمد خاتمی»، رئیس جمهوری ایران، شد. در واقع، این اعلامیه بستر و پایهی بنیانی برای آغاز روابط همهجانبه شد. این اعلامیه بخشهای راهبردی ـچون همکاریهای دفاعیـ را در روابط دوسویهی ایران و هند پایه گذارد. در این دوران و در سال 2003، خاتمی به هندوستان سفر و به عنوان مهمان ویژه در جشنهای روز استقلال هندوستان شرکت کرد و مقامات دو کشور توافقنامهی دهلی نو را امضا کردند. این توافقنامه به نوعی بیانگر اهمیت دو کشور به روابط خود با یکدیگر و به نوعی هم تأکید بر مفاد «اعلامیهی تهران» و گسترش همکاریها از جمله در بخش دفاعی بود.
در واقع، پیشینهی روابط فرهنگی و زبانی و مهاجرتی ایرانیان و هندیها شناخته شده بوده است و در تاریخ و ادبیات ایران نیز هیچ سرزمینی شناختهشدهتر از هند نیست؛ حتی در مهمترین منظومهی حماسی ایرانیان، یعنی شاهنامه، بیشتر از 100 بار نام هند آورده شده است؛ یعنی جدا از نوع پیوندهای تمدنی و نژادی دو کشور در قالب شاخهی هندو ایرانی دین اسلام از راه ایران به هند راه یافت و همچنین دانشمندان و عرفای زیادی از ایران به هند مهاجرت کردند و در این کشور مسکن گزیدند. به علاوه بعد از اسلام زبان فارسی به مدت بیش از هفت سده زبان رسمی هند شد و بسیاری از آثار مهم فرهنگی، مذهبی، سیاسی، ادبی، مکاتبات، اسناد شخصی و دولتی و... هند به زبان فارسی نوشته شد؛ حتی اکنون نیز در بیشتر بناهای تاریخی این کشور نشانههای فراوانی از فرهنگ و تمدن ایران وجود دارد و در سراسر هند نیز بیش از پنجاه بخش زبان فارسی فعالیت دارد.
در واقع، اهمیت زبان فارسی برای هند امروز بدان گونه است که بیش از هفتاد و پنج درصد متون تاریخی و دینی هند به زبان فارسی نوشته شده است. همین امر موجب شده است در حوزهی فرهنگی زبان فارسی پل و حلقهی ارتباطی دو ملت متمدن و کهنسال ایران و هند باشد. در واقع، هرچند استعمار هند، توسط انگلستان، آسیبهای فراوانی بر پیوندهای فرهنگی ایران و هند در سدههای گذشته بر جای نهاد و زبان فارسی در هند اندکاندک در حال نابودی است، اما با وجود کوششها در رسمی کردن زبان انگلیسی در هند و زدودن آثار ایرانی، همچنان رگههای بسیاری از نفوذ و تأثیر تمدن ایرانی در هند دیده میشود؛ چنانچه در حال حاضر بیش از یک میلیون نسخهی خطی فارسی در کتابخانههای مختلف هند بر جای مانده است. این ارتباط عمیق تمدنی و فرهنگی مورد توجه مقامات دو کشور بوده است. چنانچه جواهر لعل نهرو، نخستوزیر هند، میگوید: در طول سالیان متمادی، هیچ کشوری همچون ایران بر فرهنگ و مردم هند تأثیر نگذاشته است.
گذشته از این نیز باید توجه داشت که هند، با حدود 150 میلیون مسلمان، دارای دومین جمعیت مسلمان جهان بعد از اندونزی و همچنین دارای دومین جمعیت شیعهی جهان (شیعیان هند، نزدیک به 20 تا بیشتر از 30 میلیون نفر برآورد میشوند) بعد از ایران محسوب میگردد. همچنین پارسیان ایرانیتبار زردشتی هرچند اقلیت کوچکی هستند، اما نقش بسیار مهم و فراخوری در اقتصاد این کشور دارند. در این راستا، باید گفت یکی از مهمترین بسترهای حفظ و گسترش روابط بین ایران و هند پیوندهای تاریخی و تمدنی دو کشور است؛ پیوندهایی که حتی میتواند ارتباطی به سیاست خارجی دو کشور نداشته باشد و عملاً روابط همهجانبه را توسعه و پایدار سازد. در این بین، باید گفت عملاً این پیوندها میتواند کمک زیادی به گسترش روابط در حوزههای دیگر داشته باشد. همچنان که پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز انواع همکاریهای فرهنگی جدید تثبیت شد و بعدها نیز توافقنامهی رسمی برای ایجاد صندوق حفظ میراث مشترک به امضا رسید. اخیراً نیز در حالی که ایران دارای چندین مرکز فرهنگی در هند است، مرکز فرهنگی هند طی بازدید وزیر امور خارجهی هند در تهران گشایش یافت.
جنبش اسلامی هند در ابتدا در صحنه های فکری و فرهنگی ظاهر شد و در زمان «شاه عبدالعزیز دهلوی» وارد عرصه های سیاسی و اجتماعی گردید. او برای نخستین بار در تاریخ هند، مسلمانان را وارد سیاست کرد و فتوای معروف خود را در سال 1803 علیه انگلیسی ها صادر نمود و در آن اعلام داشت: «کشور اسلامی هندوستان، با تسلط و سیطره انگلیسی ها به «دار الحرب» تبدیل یافته، لهذا بر همه مردان و زنان مسلمان واجب است که آن قدر با آنها بجنگند که ناگزیر از هندوستان خارج شوند؛ زیرا انگلیسی ها دشمن محارب مسلمانانند».1
جنبش اسلامی هندوستان در دو دهه اول قرن بیستم، رشد چشم گیری پیدا کرد و رهبران جنبش، حرف اول را می زدند. اما از سال 1922 به بعد، روند فعالیت های سیاسی و اجتماعی جنبش با رکود و ناکامی هایی روبه رو شد.
1 ـ به هم خوردن اتحاد مسلمان ها: جنبش اسلامی هند، به رهبری خلافت طلبان، لبه تیز مبارزه خود با بدعت ها و خرافات را، به جای فرهنگ مبتذل غرب، متوجه شیعیان کرد. این امر تأثیر منفی در اتحاد مسلمان ها داشت و موجب اختلافات، پیکارها و درگیری های خونین بین دو فرقه اسلامی هند گردید.
2 ـ دعوت از حکومت اسلامی افغانستان: در قرن هجدهم میلادی برای سرکوب نمودن حکومت غیر اسلامی در هند از حکومت اسلامی افغانستان دعوت شد، تا زمینه را برای برپایی حکومت اسلامی در این کشور آماده نماید. این دعوت نه تنها به ایجاد حکومت اسلامی کمک نکرد، بلکه موجب تسلط دولت استعماری انگلیس بر شبه قاره هند گردید.
3 ـ سرنگونی امپراتوری عثمانی: جنبش اسلامی و به ویژه جنبش خلافت، تمام تلاش خود را متوجه احیای خلافت در سراسر کشورهای اسلامی کرده بود. رهبران جنبش اسلامی، خلافت را تنها عاملی قلمداد می کردند که می توانست خواسته های مسلمانان را برآورده کند. برای همین، با سرنگونی امپراتوری عثمانی، پایه های اندیشه خلافت در بین مسلمانان هند متزلزل شد. جنبش اسلامی هند که از طرفداران خلافت به شمار می آمد، پایگاه مردمی خود را از دست داد و از صحنه سیاسی و اجتماعی هند رانده شد. هم اکنون مسلمانان هندوستان به جز کشمیر، هیچ گونه مبارزه مسلحانه ای در برابر دولت هند ندارند، اما برای حضور بیشتر در عرصه های اجتماعی و سیاسی از راه های مختلف فعالیت می کنند.
رابطه دولت و مسلمانان هند با ایران، بعد از آغاز نهضت اسلامی بهبود پیدا کرد و مسلمانان این کشور در اوج مبارزات مردم ایران، با امام خمینی رحمه اللهبه عنوان رهبر انقلاب اسلامی ارتباط داشتند. نمایندگان امام در سال 1357، با اجازه دولت هند، با رهبران مذهبی و مسلمانان هند دیدار کردند و مسایل و مشکلات مسلمانان را مورد بحث و بررسی قرار دادند. دولت هند نیز پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، از اولین کشورهایی بود که هیئت رسمی به ایران فرستاد. این هیئت را یکی از رهبران «جاناتا» و دو نفر از رهبران مذهبی و اجتماعی مسلمانان همراهی می کردند. هیئت مزبور در قم به حضور رهبر انقلاب اسلامی امام خمینی رحمه اللهرسید و پشتیبانی خود، دولت و مسلمانان هند را از انقلاب اسلامی اعلام کرد.3
هم اکنون نیز دولت هند با جمهوری اسلامی ایران در زمینه های سیاسی، بین المللی، اقتصادی، فرهنگی و تجاری روابط نزدیک دارد. این دو کشور سعی دارند که روابط خود را پیش از گذشته گسترش دهند، زیرا هم ایران و هم هند، به موقعیت سیاسی و راهبردی یکدیگر خوب واقفند و به همین دلیل، خواستار تحکیم روابط خود می باشند.
تأثیر انقلاب اسلامی بر افغانستان، به دلیل اشتراکات فرهنگی و زبانی دو کشور، پیش از پیروزی انقلاب در قالب مقاومت مردم در برابر کودتای کمونیستی طرفدار شوروی نمود یافت. به فاصله ۹ ماه پس از وقوع کودتای مارکسیستی در کابل، انقلاب اسلامی در ایران نیز به پیروزی رسید و به سرعت تأثیرهایی در ابعاد مبارزاتی و سیاسی افغانستان بر جای گذارد. همچنین پس از پیروزی انقلاب ایران و اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ شوروی نیز ،گروه های شیعه و سنی که اکثرا نام اسلام را حمل می کردند (مجاهدین افغانی)، از انقلاب اسلامی الهام گرفته و بدون شک تأکید این گروه ها به اسلام تحت تأثیر این انقلاب صورت گرفته بود. همزمانی ورود نیروهای ارتش سرخ به افغانستان با اتفاقات داخلی ایران، باعث توجه و عنایت خاص مسئولان انقلاب اسلامی به این سرزمین شد و لذا در کنار آثار عمیق معنوی بر روند جهاد مردم افغانستان، تاکتیک های مبارزاتی مردمی که در جریان مبارزات گسترده مردم مسلمان ایران علیه رژیم شاه به کار گرفته شده بود، بر شیوه مبارزاتی افغان ها نیز تأثیر بسزایی گذارده و قیام های مردمی در شهرهای هرات و کابل در سال ۱۹۷۹ نمونه های اولیه و مهم از شیوه های جهادی مردم مسلمان ایران بود که فضای مبارزه مردم مسلمان افغانستان را دچار تحولی بنیادین کرد و ایران نیز با استفاده از این موقعیت مردمی، به سازماندهی و انسجام گروه های مبارز و جهادی پرداخت.
با خروج نیروهای شوروی از افغانستان، مبارزات مجاهدین افغانی ماهیت دیگری پیدا کرده و از جنبه جهادی و عقیدتی، حالتی سیاسی و اقتصادی به خود گرفت و گروه های جهادی به منظور تقسیم و تثبیت قدرت خویش با یکدیگر به نزاع پرداختند که در نهایت این اختلافات منجر به جنگ داخلی در افغانستان شد. با تداوم مناقشه افغانستان و تضعیف گروه های جهادی، زمینه برای به صحنه آمدن گروه طالبان فراهم شد و آنها با حمایت های قدرت های خارجی، از جمله آمریکا و عربستان برای مدتی در موازنه قدرت از سایرین پیشی گرفتند. از جنبه سیاسی ایدئولوژیک نیز ضمن ارائه قرائت خاصی از اسلام، مدلی هم برای حکومت اسلامی و مملکت داری مطرح کردند که در تقابل با اسلام ناب بوده و لذا به تدریج با توسعه حوزه نفوذ آنها در افغانستان، تمام سرمایه گذاری ایران در افغانستان با مانع مواجه شد. پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، گرچه تداوم این روند با فروپاشی قدرت آنها توسط آمریکا دستخوش تغییر و تحول گردید؛ ولی ذکر این نکته ضروری است که ایران همواره با حمایت برخی گروه های اسلامی، به دنبال گسترش آرمان های اسلامی در این کشور بوده است.
پاکستان به عنوان یکی از همسایگان مهم ایران، از لحاظ سیاسی و اجتماعی در معرض تاثیر گذاری انقلاب اسلامی واقع شد. گرچه در توالی و تقارن انقلاب اسلامی، هیجانات مردمی و تخیلات اجتماعی در تأسی از انقلاب در پاکستان چشمگیر بود؛ اما در این کشور نیز هم زمان با انقلاب اسلامی، با کودتای نظامیان به رهبری «ضیاء الحق»، وی با تسلط بر کشور خود سردمدار احیای اسلام گردید که در این خصوص باید خاطر نشان کرد که وقوع چنین امری گرچه احتمال دارد که ناشی از الزام های تاریخی و انگیزه های شخصی باشد؛ ولی علاوه بر آن می توان ادعا نمود که تاکتیکی برای کنترل اسلام گرایی و انقلاب گرایی برخاسته از تحولات ایران بوده است.
برای پیدا کردن ما فقط کافیست «سایت تحقیق» را در گوگل سرچ کنید