

(وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكًا وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى)
در قـرآن آمـده اسـت كـه «هـر كس از ياد خدا روي گرداند, معيشت تنگي خواهد داشت؛ و من اعرض عن ذكري فان له معيشه ضنكا» (طه/124). در حاليكه اكثر كساني كه به خدا توجهي ندارند وضع زندگي خوبي دارند؟
مـراد از تـنـگـي و سـخـتـي معيشت , فقر و نداري نيست , بلكه مراد آن است كه كسي كه خدا را فـراموش كند حتي اگر ثروت بي شمار هم داشته باشد باز آرامش روحي و رواني نخواهد داشت و همواره در پي افزايش ثروت و دل واپس از دست دادن آن , بيماري و ... خواهد بود و روشن است كه با چنين روحيه اي زندگي بسيار تلخ و تنگ خواهد بود.نكته ديگر اينكه "اعراض" روگرداني عمدي و بعد از آگاهي و اتمام حجت است. اما بسياري از مردم دور از معارف الهي هستند. لذا گشايش زندگي آنها به طور عادي ونتيجه تلاش آنهاست.مگر كساني كه گرفتار سنت استدراج شده اند و خداوند خواسته كه آنها در دنيا طلبي غوطه ور شوند.(تفسير الميزان ج 14 ص 225، طباطبائي - سيد محمد حسين).
وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطينُ عَلي مُلْکِ سُلَيْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَيْمانُ وَ لکِنَّ الشَّياطينَ کَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَي الْمَلَکَيْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّي يَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلا تَکْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ ما يَضُرُّهُمْ وَ لا يَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِي الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا يَعْلَمُونَ
با توجه به آيه 102 سوره بقره لطفاً در خصوص اينكه ديوان چه كساني هستند ؟
اعمل خارق عادت و غير عادي چند قسم مي باشند يكي از آن اقسام اموري است كه علل مبادي و غير مادي و غير محسوس دارد همانند پيش گويي كه مرتاضان از آينده خبر مي دهند ، ساحران كاهنان كاري كه انجام مي دهند، سحر درآيه از اين قسم مي باشد ،حال اين قسم از امور خارق العاده به كجا استناد دارد . تعليل اين گونه از امور خواه عنوان سحر بر آن اطلاق شود يا نشود بر عهده قدرت اراده و قدرت روح است روحي كه در حقيقت انساني اصالت دارد يعني گرچه انسان در حقيقت مجزا از هم به نام روح و بدن ندارد بلكه حقيقت متحد و واحدي است كه مركب از روح و بدن است ليكن در اين حقيقت و احد روح اصل وبدن فرع كارها و اراده هاي روح پيوسته مسبوق به آگاهي است و بر اساس قطع و جزمي كه برايش حاصل شده اراده مي كند قطع و جزم مذبور در انسانهاي متعارف از طرق و مطالب عادي سرچشمه مي گيرد، و از اين رو اراده هاي آنان نيز عادي است، ولي انسانهاي غير عادي از راه ديگري نيز جزم پيدا مي كنند و طبعاً اراده آنان نيز غير عادي است و آن راه ديگر عبارت از ايجاد توهم و سپس خيال و آنگاه تقويت خيال وتبديل آن به علم جزمي است چنان كه در شب ،شبهي را از دور مي بيند و مي پندارد كه غول است آنگاه خيال خود را تقويت و در نهايت جزم پيدا مي كند كه غول است و در پي آن صورت ديوي را در صحنه نفس به تصوير مي كشند و آن را ايجاد مي كنند و سپس از آن مي گريزند . فرار آنان در حقيقت فرار از افكار خود ساخته است نه از ديو خارجي و اين همان چيزي است كه براي بسياري از انسانها در حال خواب حاصل مي شود كسي كه در بيداري ، وهم و خيالي داشته در عالم خواب همان خيال تقويت مي شود و با تقويت آن خيال اراده او صورتي را مي آفريند و انسان خوابيده با مشاهده آن صورت متصل يا اميدوار و خوشحال مي گردد و يا هراسناك و غمگين مي شود آن اميد و نشاط يا اين خوف وغم در جسم او اثر مي گذارد كه در صورت شدت آن از خواب بيدار مي شود با توجه به اين توضيح اينكه ماهيت سحر و ديو چگونه مي باشد روشن مي شود كه ديو يك امر خيالي است و فرار آن در حقيقت فرار از افكار خود مي باشد بدين جهت ديگر معنا ندارد بگوئيم ديو چه كساني مي باشد، چون ديو در خارج وجود ندارند و وجود خارجي ندارد بلكه عده اي با اين فن آشنا بوده اند به ديگران مي آموختند در واقع طبق آيات شريفه سحر آموزي از طريق شيطان مي باشد علم سحر را يهوديان و برخي از ملائكه داشتند علم سحر مذموم نمي باشد عمل به آن مذموم و زيانبار است همانند ساير صنايع زشت و ضار مثل صنعت شراب و هروئين سازي يا ساختن صلاح هاي ميكربي يا كشتار جمعي.خلاصه اينكه سوال كننده محترم نمي توان بيان كرد كه ديوان چه كساني هستند بلكه كساني كه علم داشتند طبق اين آيه يهود و ملائكه بوده است اما كسي كه آنرا تعليم داد با افكار كفري و آن كفر عملي شيطان بوده است بدين جهت حرام شده است .( تفسير نسيم آيت الله جوادي آملي ،ج 5 ،ص 643،ذيل آيه مربوط .)
وَ الْخَيْلَ وَ الْبِغالَ وَ الْحَمِيرَ لِتَرْكَبُوها وَ زِينَةً وَ يَخْلُقُ ما لا تَعْلَمُونَ (8)
در قرآن آمده است: « ما اسبها، شترها و خران را براي سواري شما آفريديم و موجود ديگري كه بعدا مي آفرينيم». اين موجود ديگر چيست؟
(و همچنين) اسبها و استرها و الاغها را آفريد تا بر آنها سوار شويد و هم مايه زينت شما باشد و چيزها (وسائل نقليه ديگرى) مىآفريند كه شما نمىدانيد .گر چه بعضى از مفسران پيشين اين جمله را اشاره به حيواناتى گرفتهاند كه در آينده آفريده مىشود و رام بشر مىگرددولى همانگونه كه در تفسير مراغى و تفسير فى ظلال آمده است درك مفهوم اين جمله براى ما كه در عصر ماشين و وسائل و مركبهاى سريع السير زندگى مىكنيم، ساده و آسان است ..و اگر ملاحظه مىكنيد كه تعبير به يخلق (مىآفريند) كرده است دليلش واضح است، زيرا كار انسان در اين اختراعات در حقيقت چيزى جز جفت و جور كردن و به هم پيوستن نيست، اساس آنها كه مواد اصلى را تشكيل مىدهد، تنها با آفرينش خداوندى است، از اين گذشته آن ابتكاری كه بشر در طريق اختراع اين وسائل به كار مىبرد آن هم مولود استعدادى است كه خدا به او داده است . (تفسير نمونه، ج11، ص: 156 )
فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ
(و اين شكست) در سرزمين نزديكى رخ داد، اما آنها بعد از مغلوبيت به زودى غلبه خواهند كرد.
شان نزول:
در آيه دوم سوره روم اشاره شده به (في ادني الارض) كه منظور از ادني نزديك يا پست مي باشد و امروزه كشف كرده اندكه پست ترين قسمت زمين همين منطقه است كه جنگ ايران و روم واقع شده است.
مفسران بزرگ همگى اتفاق دارند كه آيات نخستين اين سوره بدين سبب نازل شد كه در آن هنگام كه پيامبر ص در مكه بود، و مؤمنان در اقليت قرار داشتند، جنگى ميان ايرانيان و روميان در گرفت، و در اين نبرد ايرانيان پيروز شدند.مشركان مكه اين را به فال نيك گرفتند و دليل بر حقانيت شرك خود دانستند! و گفتند: ايرانيان مجوسى هستند و مشرك (دوگانه پرست) اما روميان مسيحيند و اهل كتاب، همانگونه كه ايرانيان بر روميان غلبه كردند پيروزى نهايى از آن شرك است و طومار اسلام به زودى پيچيده خواهد شد و ما پيروز مىشويم.گرچه اينگونه نتيجه گيريها پايه و مايه اى نداشت اما در آن جو و محيط براى تبليغ در ميان مردم جاهل خالى از تاثير نبود، لذا اين امر بر مسلمانان گران آمد.آيات فوق نازل شد و قاطعانه گفت: گرچه ايرانيان در اين نبرد پيروز شدند اما چيزى نمىگذرد كه از روميان شكست خواهند خورد و حتى حدود زمان اين پيشگويى را نيز بيان داشت و گفت اين امر فقط در طول چند سال به وقوع مىپيوندد!. اين پيشگويى قاطع قرآن كه از يك سو نشانه اعجاز اين كتاب آسمانى و اتكاء آورنده آن به علم بى پايان پروردگار به عالم غيب است، و از سوى ديگر نقطه مقابل تفال مشركان بود، مسلمانان را طورى دلگرم ساخت كه حتى مىگويند بعضى از آنان با مشركان روى اين مساله شرطبندى مهمى كردند! (آن روز هنوز حكم تحريم اينگونه شرطبنديها نازل نشده بود .
تفسير: يك پيشگويى عجيب!اين سوره جزء 29 سورهاى است كه با حروف مقطعه آغاز مىشود (الم).
كرارا در تفسير اين حروف مقطعه (مخصوصا در آغاز سوره بقره، آل عمران و اعراف) بحث كردهايم. تنها چيزى كه در اينجا جلب توجه مىكند اين است كه بر خلاف بسيارى از سورههايى كه با حروف مقطعه آغاز مىشود و پشت سر آن سخن از عظمت قرآن است در اينجا بحثى از عظمت قرآن نمىيابيم، بلكه سخن از شكست روميان و پيروزى مجدد آنها در آينده است، ولى با دقت روشن مىشود كه اين بحث نيز بيان عظمت قرآن است، چرا كه اين خبر غيبى مربوط به آينده از نشانههاى اعجاز و عظمت اين كتاب آسمانى محسوب مىشود. بعد از ذكر حروف مقطعه مىفرمايد:روميان مغلوب شدند (غُلِبَتِ الرُّومُ).و اين شكست در سرزمين نزديكى واقع شد (فِي أَدْنَى الْأَرْضِ).نزديك به شما مردم مكه، در شمال جزيره عرب، در اراضى شام، در منطقهاى ميان بصرى و اذرعات.و از اينجا معلوم مىشود كه منظور از روم روم شرقى است نه روم غربى.بعضى از مفسران مانند مرحوم شيخ طوسى در تبيان احتمال دادهاند كه منظور نقطه نزديكى به سرزمين ايرانيان بوده است يعنى در محلى واقع شد كه نزديكترين نقطه ميان ايران و روم بود ».درست است كه تفسير اول با الف و لام عهد در كلمه الارض مناسبتر است ولى به طورى كه خواهيم گفت از جهاتى تفسير دوم صحيحتر به نظر مىرسد.در اينجا تفسير سومى نيز وجود دارد كه شايد تفاوت زيادى از نظر نتيجه با تفسير دوم نداشته باشد، و آن اينكه منظور از اين زمين، زمين روم است يعنى آنها در نزديكترين سرحداتشان با ايران گرفتار شكست شدند. و اين اشاره به اهميت و عمق اين شكست است چرا كه شكست در نقطههاى دور دست و مرزهاى بعيد، چندان مهم نيست، مهم آن است كه كشورى در نزديكترين مرزهايش به دشمن كه از همه جا قويتر و نيرومندتر است گرفتار شكست شود.
بنا بر اين ذكر جمله فِي أَدْنَى الْأَرْضِ اشارهاى خواهد بود به اهميت اين شكست، و طبعا پيشگويى از پيروزى طرف مغلوب ظرف چند سال آينده واجد اهميت بيشترى خواهد بود كه جز از طريق اعجاز قابل پيشبينى نيست! سپس اضافه مىكند: آنها (روميان) بعد از مغلوبيت به زودى غلبه خواهند كرد (وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ) .ا اينكه جمله سيغلبون (به زودى غالب مىشوند) براى بيان مقصود كافى بود، ولى مخصوصا تعبير مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ (بعد از مغلوبيتشان) بر آن افزوده شده است، تا اهميت اين پيروزى آشكارتر گردد، چرا كه غالب شدن يك جمعيت مغلوب آنهم در نزديكترين و نيرومندترين مرزهايش، در يك مدت كوتاه غير منتظره است و قرآن صريحا از اين حادثه غير منتظره خبر مىدهد.
منظور از آيه « فالهمها فجورها و تقواها» چيست؟
«الهمها» از ماده «الهام»در اصل به معنی بلعیدن ویا نوشیدن چیزی است وسپس به معنی القاءمطلبی از سوی پروردگار در روح وجان آدمی است،گوئی روح انسان آن مطلب را با تمام وجودش می نوشد و می بلعد ،وگاه به معنی وحی نیز آمده است اگر چه برخی مفسرین بین «وحی» و«الهام»تفاوت قائلند ومعتدند که کسی که به او الهام میشود نمی فهمد مطلب را از کجا بدست آورده در حالیکه هنگام وحی میداند از کجا و به چه وسیله ای به او رسیده است. «فجور»از ماده«فجر» به معنی شکافتن وسیع است ، واز آنجایی سپیده صبح پرده شب را می شکافد به آن «فجر»گفته میشود و نیز ازآنجا که ارتکاب گناهان پرده دیانت را می شکافد به «فجور»اطلاق می شود.البته منظور از فجور در آیه مورد بحث همان اسباب وعوامل وطرق آن است.ومنظور از «تقوی» که از ماده «وقایه»به معنی نگهداری است، این است که انسان خود را از زشتیها و بدیها و آلودگیها وگناهان نگهدارد وبرکنار کند. در این آیه خداوند به یکی از مهمترین مسائل مربوط به آفرینش انسان پرداخته است می فرماید:«پس از تنظیم قوی جسم وجان آدمی،«فجور» و«تقوی» را به الهام کرد(فالهمها فجورها وتقواها).هنگامی که انسان خلقتش تکمیل شد خداوند «بایدها ونبایدها» را به او تعلیم کرد وبه این ترتیب وجودی شد از نظر آفرینش مجموعه ای از «گل بدبو» و«روح الهی» واز نظر تعلیمات «آاه بر فجور وتقوی» ودر نتیجه وجودی است که میتواند در قوس صعودی برتر از فرشتگان وملائکه گردد وآنچه در وهم ناید آن شود وبه قول سعدی :
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند بنگر که تا چه حد است طیران آدمیت رسیدن به این مقام در گرو رام کردن شیطان نفس وبرداشتن وپاره کردن بندهای شهوت است که جز در سایه تقوا میسر نیست.طیران مرغ دیدی تو زپایبند شهوت بدرآی تا ببینی طیران آدمیت واز طرفی در قوس نزولی از حیوانات درنده نیز پست تر گردد وبه مرحله «بل هم اضل» برسد واین منوط به آن است که با اراده و انتخابگری خویش کدام مسیر را برگزیند.
لازم به یادآوری است که معنی این آیه این نیست که خداوند عوامل فجور وتقوی را در درون جان آدمی ایجاد کرده ،که یکی دعوت به شر ودیگری دعوت به خیر میکند،تا آنچنان که برخی آن را دلیل بر وجود تضاد در درون وجود انسان دانسته اند .بلکه میگوید این دو حقیقت را به او الهام وتعلیم کرد ویا بعبارت ساده تر راه وچاه را به اونشان داد همچنانکه در سوره بلد آیه 10 آمده است «وهدیناه النجدین»:«ما انسان را به خیر و شر هدایت کردیم» به تعبیر دیگر قدرت تشخیص وعقل ووجدان بیدار به او داده که فجور وتقوی را از طریق عقل وفطرت دریابد.ولذا برخی مفسرین این آیه را اشاره به مسئله «حسن وقبح عقلی» میدانند.
- سوره قصص، آيه 5
وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ
آيه شماره 5 سوره قصص كدام است و از قيام كدام امام(ع) بيان شده است؟
ظاهر آيه راجع به قوم حضرت موسى(ع) است. خداوند مىفرمايد: «ما اراده كرديم كه منت گذاريم بر كسانى كه ضعيف شمرده مىشدند در زمين (يعنى قوم بنىاسرائيل كه در تحت ستم فرعون بودند) و قرار دهيم آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين و حكومتشان را در زمين پا بر جا سازيم و به فرعون و لشكريانشان آنچه را از آنها (بنىاسرائيل) بيم داشتند نشان دهيم». گفتنى است كه در تفسير، اصولى به عنوان «كليد فهم قرآن» مطرح است؛ از آن جمله «شأن نزول مخصّص مورد نمىشود؛ يعنى، اگر چه آيه شريفه براى تبيين واقعهاى نازل شده است؛ ولى اختصاص به آن مورد ندارد.
از ديگر اصطلاحات رايج ميان مفسران معاصر، قاعده «انطباق وجرى» است. به اين معنا اگر چه آيه شريفه بر يك معناى اوليه منطبق است؛ ولى قابل انطباق بر موارد مشابه نيز مىباشد. گذشته از اينكه قرآن - علاوه بر ظهور آيات - داراى «بطون» و معانى ژرف و نهفته است و علاوه بر «تفسير»، داراى «تأويل» و برگشت به معانى حقيقى ديگر نيز مىباشد. با توجه به اين نكات، آيه مورد نظر، اگر چه شأن نزول و معناى اوليه آن، درباره نجات قوم موسى(ع) است؛ ولى تأويل اين آيه راجع به ائمه معصومين(عليهم السلام) و امام زمان(عجل الله تعالي فرجه) است؛ يعنى؛ خداوند منت گذاشته بر ائمه معصومين كه در روى زمين، ضعيف شمرده مىشدند و به حسب ظاهر مقهور دست دشمنان و طاغوتهاى زمان خود بودند؛ به اين كه آنان امامان و وارثان قرار داده شدهاند. تحقق اين وعده الهى به ظهور و رجعت ائمه معصومين خواهد بود. اما از آن جا كه آيات قرآن، مقيد به زمان خاصى نيست؛ اين اراده الهى ممكن است در موارد ديگرى هم تحقق پيدا كند و مستضعفان - و لو بر بخشى از زمين - حكومت كنند و سرنوشت خودشان را به دست بگيرند. البته تبلور و جلوه واقعى اين آيه، در حكومت حضرت مهدى(عجل الله تعالي فرجه) است.
- سوره اسراء، آيه 60- شجره ملعونه
وَ إِذْ قُلْنا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحاطَ بِالنَّاسِ وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتي أَرَيْناکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَما يَزيدُهُمْ إِلاَّ طُغْياناً کَبيراً
و بیادآرزمانیکه به تو گفتیم پروردگارت به مردم احاطه دارد و ما آن رؤیا را که به تونشان دادیم ، جز به جهت آزمایش آنها قرار ندادیم ، همچنین درختی که در قرآن لعنت شده و ما آنها را می ترسانیم ، اما به آنها جز طغیانی بزرگ نمی افزاید)،احتمالا داستان رؤیای پیامبر و شجره ملعونه دو امر مهمی است که یا به زودی در بشریت پیدا می شود و یا در ایام نزول آیات پیدا شده و مردم را دچار فتنه نموده و فساد را در آنان شایع ساخته و طغیان و استکبار را در آنها پرورش داده . از طرف دیگر در زبان عربی (دودمان ) را شجره می گویند، پس شجره ملعونه یکی ازاقوامی هستند که در قرآن لعنت شده اند و این امر فقط در مورد مشرکان ، منافقان و اهل کتاب واقع شده و با دقت در تاریخ اسلام آشکار می شود که مشرکان و اهل کتاب مصداق این آیه نیستند، پس فقط فرقه منافقان باقی می ماند که بین مسلمانان تفرقه انداخته و با تفاخر و عقاید باطل ، امت را به تشتت دچار می کردند، از دقت در معانی وسیاق استفاده می شود که خدای سبحان شجره ملعونه را در عالم خواب به رسول گرامی خود نشان داده و آنگاه در قرآن بیان کرده که آن شجره ای که در رؤیا به تو نشان دادیم وبخشی از اعمال آنها را در اسلام به تو ارائه دادیم یک فتنه در امت اسلام است ، پس مراد از احاطه ، احاطه علمی و قدرتی خداوند بر آنهاست ، می فرماید: که شیوه مردم همواره استمرار بر فسق و فجور و پیروی آیندگان از گذشتگان است و پروردگار تو برایشان و همه اعمال آنها احاطه دارد و ما به ماجرای رؤیای تو و شجره ملعونه احاطه داریم و آن را وسیله آزمایش برای مردم قرار داده ایم . و ما مردم را با موعظه و بیان یا با آیات خوفناک (مثل سیل و زلزله و...) که آنها رامی ترساند ولی از بین نمی برد، انذار نموده و می ترسانیم اما این آیات و انذارها فقط به طغیان آنها اضافه می کند، یعنی نه تنها از هشدار ما متعظ نمی شوند و از کردار زشت خوددست برنمی دارند، بلکه دشمنی و عناد با حق را از حد می گذرانند. در روایات عامه و خاصه بیان شده که مراد از رؤیا خوابیست که رسولخدا ص درباره بنی امیه دید و شجره ملعونه ، شجره این دودمان است و این آیه در حکم تسلیت خاطر آنجناب می باشد.در آيه 60 سوره اسراء منظور از « شجره ملعونه » چيست ؟ ( بجز بني اميه )
- سوره كوثر، آيه 2-فلسفه قرباني
(فصل لربک و انحر):(پس به شکرانه آن ، برای پروردگارت نماز بخوان وقربانی کن )
با توجه به آيه 2 سوره كوثر چرا قرباني كردن واجب نيست؟
در تفسيرآيه«فصل لربك وانحر»احتمالاتي مطرح گرديده است.اول آنكه مقصود نمازروز عيد قربان،وقرباني كردن در همان روز است.دوم آنكه منظور از جمله «وانحر»رو به قبله ايستادن به هنگام نماز است،زيرا كه ماده نحر بمعني گلوگاه ميباشد،وعرب آنرا به معني مقابله با هر چيز استعمال كرده است.مقابل قبله بايست.
سوم :منظور بلند كردن دستها به هنگام تكبيروآوردن آن در مقابل گلوگاه وصورت است.
در صورت اول دلالت بر وجوب قرباني در روز عيد داردو در ايام ديگر كه دليلي بر وجوب ندارد ،قرباني مستحب است..( تفسير نمونه،ج27ص373).در چند مورد ذبح حيوان و يا قرباني واجب است از جمله قرباني در حج در مني که بايد حيوان سالم و بي عيب را در راه خداوند قرباني نمايد. دوم قرباني که از طريق نذر بر انسان واجب مي شود . مثلا کسي نذر کرده است اگر خداوند پسرش را شفا بدهد در راه خداوند يک گوسفند قرباني مي کنم . خداوند لطف کرد و پسرش را شفا داد در همان زمان نذر بر نذرکننده واجب مي شود. موارد استحبابي قرباني کردن يا خون ريزي از طريق سر بريدن حيوان فراوان است سه مورد تاکيد زيادي شده است.
1. عقيقه فرزند: وقتي بچه به دنيا مي آيد مستحب است در روز هفتم گوسفندي يا شتر و گاوي را به شکرانه خداوند ذبح نمايد و گوشت آن را پخته به فقرا و اهالي محل بدهد. 2. موقع بازگشت از حج: اگر کسي موفق به زيارت خانه خداوند و انجام اعمال مناسک حج گرديد است به شکرانه توفيق زيارت بيت الله الحرام, مستحب است هنگام رسيدن به خانه گوسفند يا حيواني ديگري را ذبح نمايند. و گوشت آن را به مصرف همسايگان و فقيران برسانند.
3. ساخت يا خريد خانه: براي ساخت يا خريد خانه مستحب است وليمه بدهد که بهترين آن است گوسفند يا حيواني مثل گاو و شتر را ذبح نمايد و گوشت آن را پخته و به مصرف مدعوين برساند موارد ديگر نيز فراوان است اصل عمل قرباني يا ذبح گوسفند به منظور اطعام مهمانان يا فقيران مستحب است بنابراين اگر کسي توان مالي خوبي دارد مي تواند هر روز گوسفندي را ذبح و براي فقيران و نيز خويشاوندان خود مصرف نمايد. بنابراين اصل عمل قرباني نه تنها در اسلام تجويز شده است بلکه تاکيدي زيادي روي آن صورت گرفته است معناي قرباني اين است که انسان به وسيله ذبح گوسفند گاو و شتر و نيز در صورت عدم تمکين, مرغ خود را به خدا نزديک نمايد. زيرا دست از مال شستن و در راه خداوند از تعلقات دنيوي دست برداشتن خود توفيقي بزرگ براي تقرب به حق است.
- سوره نساء، آيه 53
أَمْ لَهُمْ نَصيبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقيراً
تفسیر آیه 53 در مجمع البیان چنین است : اَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ: اين استفهام براى انكار است يعنى آنها را بهرهاى از سلطنت و پادشاهى نيست. جبايى گويد: منظور از «ملك» نبوت است يعنى آيا براى آنها از نبوت، نصيبى است تا اطاعت ايشان بر مردم واجب باشد؟ برخى گفتهاند:
منظور از «ملك» همان است كه يهود ادعا مىكردند كه در آخر الزمان به آنها بر مىگردد و از ميان آنها كسى خروج مىكند كه ملت آنها را تجديد و بدينشان دعوت مىكند، از اينرو خداوند آنان را تكذيب كرد.فَإِذاً لا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيراً: اگر همه دنيا و سلطنت آن به آنها داده شود، اندكى از حقوق مردم را ادا نمىكنند و در تفسير ابن عباس است كه: اگر براى ايشان نصيبى از سلطنت بود، به محمد ص و اصحابش چيزى نمىدادند و برخى گفتهاند، آنان داراى باغ و بستان و اموال بودند و به مستمندان چيزى نمىدادند. و تفسیر آن در المیزان چنین است :
أَمْ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنَ الْمُلْكِ ... نَقِيراً كلمه نقير، صفت مشبهه است، و در اينجا معناى اسم مفعول يعنى منقور- منقار زده را مىدهد، و عبارت است از چيز حقير و اندكى كه مرغ آن را با منقار خود از زمين بر مىدارد، و در معناى جمله: وَ لا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا ... معناى ديگرى براى آن نقل كرديم.مفسرين گفتهاند: كلمه: (أم) در اين جمله منقطعه، و به معناى بلكه است، و جمله را چنين معنا مىدهد،. (نه بلكه گويا مىپندارند بهرهاى از ملك را دارند) و استفهام در آن انكارى است، يعنى چنين مالكيتى ندارند.بعضى ديگر احتمال دادهاند كه كلمه (أم) متصله و به معناى- و يا- باشد، و گفتهاند تقدير آيه اهم اولى بالنبوة ام لهم نصيب من الملك است، يعنى آيا آنان سزاوارتر به نبوتند، و يا بهرهاى از ملك را دارا هستند؟ و ليكن اين احتمال به نظر بعضى ديگر صحيح نيست، و به آن اشكال كردهاند كه حذف همزه استفهام تنها در موقع ضرورت يعنى وقتى شاعر بخواهد و زن شعرش درست شود حذف مىكنند، و در قرآن كريم چنين ضرورتى در كار نيست، و به نظر ما ظاهر آيه مىرساند كه كلمه نامبرده متصله باشد، و لنگه آن حذف شده، چون آيه قبلى مىفهماند آن لنگه چيست، و تقدير كلام ا لم تر الى الذين اوتوا نصيبا من الكتاب ... لهم كل ما كموا به من حكم، ام لهم نصيب من الملك، ام يحسدون الناس؟ مىباشد، يعنى هيچ مىبينى اين اهل كتاب را كه بهرهاى از كتاب دارند، و چنين و چنان مىكنند، و چنين و چنان مىگويند، و حكم مىكنند، آيا حق دارند كه هر حكمى كه خواستند بكنند، و يا بهرهاى از ملك را دارا هستند،و يا از حسد چشمشان بر نمىدارد كه خدا به مردم از فضل خود بدهد؟ و بنا بر اين دو لنگه استفهام و لنگههاى بعديش رو به راه و مترتب مىشود، و كلام سياقش محفوظ ترجمه الميزان، ج4، ص: 599.