وقوع انقلاب اسلامي در ايران به رهبري امام خميني(ره) يكي از رخدادهاي بزرگ نيمة دوم سدة بيستم بود كه سبب تغييرات و تحولات فراوان در كشورهاي منطقه و نيز ساختار قدرت جهاني شد. اين تأثيرگذاري به طور عمده در پيشبرد روند بيداري و آگاهي مسلمانان و افزايش فعاليتهاي مؤثر ديني در كشورهاي اسلامي ـ به ويژه جوامع شيعي ـ قابل مشاهده است. انقلابي كه دقيقاً بر خلاف جريان سيلابگونه تاريخ به پيش رفت و در عصري كه دين و معنويت را در رديف جادو و خرافات بر ميشمردند، ايمان به غيب را به صحنه روزگار آورد، شايان ارزيابي و تحليل دقيق است. امروز بيش از هر زمان، به درك و فهم حقيقت اين تحول بزرگ نيازمنديم. اين نياز با گذشت روزها بيشتر ميشود. گريز از ظاهرگرايي و رفتن به سوي حقيقت، استحكام بخشيدن به تفكري است كه خودآگاهي را براي ما به ارمغان ميآورد. اگر آثار انقلاب اسلامي را از منظر تحولات فكري و توسعة انديشههاي ديني، اجتماعي و سياسي مورد تعمق قرار دهيم، بدون شك بارزترين اثر را در حوزه انديشههاي ديني مشاهده خواهيم كرد. پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار حكومت ديني در ايران، انگيزهساز كاوش در مباني ايدئولوژيك اسلام شده است.
ضرورت بررسي نقش انقلاب اسلامي در تغيير رويكرد به انديشة مهدويت بر اهل اطلاع، پوشيده نيست. با وجود اينكه آموزة مهدويت، ماهيتي درسآموز دارد، در طول تاريخ، اين آموزه در حيات سياسي اجتماعي شيعيان كمرنگ يا به عبارتي دچار تحريف و انحراف شد؛ به گونهاي كه به آموزهاي فرعي و عزلتنشين مبدل گشت؛ ولي در روند انقلاب اسلامي، نگرش عمومي شيعيان به اين آموزه تغيير كرد و به آموزهاي كارساز و رهگشا تبديل شد. شايد وقوع انقلاب اسلامي را بتوان نقطة عطفي در نظريهپردازيهاي انديشمندان اسلامشناس دانست كه بسياري از آنان را به بازانديشي در نظريههاي خويش در بارة آموزه مهدويت واداشت. در اين نوشتار، فرض بر اين بوده كه انديشة مهدويت در جايگاه يك سرماية عظيم، نقش مهمي در تحولات اجتماعي دارد؛ از اينرو، براي نشان دادن صحت اين استدلال، تلاش ميشود نشان داده شود:
انقلاب اسلامي در چرخشي مبنايي و تحولي دوران ساز، طرح رويكردي جديد از آموزة مهدويت را سبب شد. اين رويكرد كه تصويرگر فهمي تازه و ارائه دهنده برداشتي نو آمد از نقش آفريني آموزة مهدويت در جامعه بود، به امكاني براي تغيير نگرش به اين آموزه تبديل شد. عناصر اين تغيير نگرش در قالب الگوي توضيح داده شده عبارتند از:
1. منبع ارائه پيام (پيام رسان): امام خميني1 در جايگاه مرجع ديني و بنيان گذار جمهوري اسلامي و سپس متفكران و علما بيشتر از ديگران توانستند در اين تغيير نگرش، تاثير گذار باشند.
2. ويژگيهاي پيام: اين پيام، بيشتر به وسيله منبر و خطابه منتقل ميشد. جايگاه منبر در انتقال مفاهيم ديني سبب راحتي اين تغيير نگرشي شده بود. بعد از انقلاب نيز رسانهها در اين تغيير نگرش سهم مهمي ايفا كردند.
3. زمينه پيام: پيوند معنادار بين ظهور حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و تشكيل حكومت حق و عدل دست مايه نوعي فعال گرايي در جامعه شيعي ايران شده بود. اين امر و نيز ظلم وستم رژيم پهلوي و معرفي امام خميني به نيابت عام آن حضرت، زمينه را براي پذيرش نگرش جديد آمادهتر ميكرد.
4. شخصيت گيرندگان پيام (مخاطبان): مخاطبان پيام، همه شيعيان در سرتاسر جهان ميباشند. درطول تاريخ، شيعيان از همه بيشتر در هر دورهاي اميد و انتظار داشتند كه منجي رهايي بخش در زمان آنها قيام كند و با درهم شكستن نظامهاي فاسد، آنان را از رنج و سختي برهاند. اين موج شديد مهدي خواهي و نجات طلبي، سبب پويايي و تحرك جامعه شيعي شده است.
از مهم ترين آموزههاي دين مبين اسلام كه در واقع جلوهگري غايتمندي تاريخ است؛ نظريه جامع و كامل «نجات گرايانه» دين، يعني آموزه مهدويت است. اين آموزه، آينة تمام نماي پيشگويي وحياني دين مبين اسلام و بيانگر آيندهاي حتمي، روشن، فراگير، مطلوب و موعود امم است. شايد گزافه نباشد ادعا كنيم هيچ آموزهاي از آموزههاي دين مبين اسلام به اندازه اين آموزه، راهگشا و راهبردي نيست. مهمترين تفاوت انديشه مهدويت در دوره كنوني، در مقايسه با پيش از انقلاب اسلامي، به رويكرد به اين آموزه برميگردد. مهمترين ضلع اين تمايز روشي به رويكرد فعالانه و راهبردي و هويت سازي به اين آموزه است. منحصر كردن انديشه مهدويت به يك تئوري يا نظريه ديني، چيزي جز كوچكنمايي اين نهضت اصلاحي جهانشمول نيست. تلقّي حداقلي از آموزه مهدويت، ناشي از عدم توجه به قوت و غناي اين آموزه است؛ در حالي كه انديشه مهدويت ـ چه در حيطة نظري و چه در عرصة عملي ـ بسيار فراتر از يك يا چند نظرية تعميم نيافته محدودنگر و حتي فراتر از يك قانون عملي است. (اخوان كاظمي، 1387: ص18) با پيروزي انقلاب اسلامي ايران رويكرد انديشوران مسلمان و غيرمسلمان به اين انديشه نيز تغيير يافت و ديگر مانند گزارهاي هم رديف ساير گزارههاي ديني به تحقيق در بارة آن پرداخته نشد. پيروزي انقلاب اسلامي ايران با آرمانهاي مهدوي سبب شد چارچوبهاي نظري و سنتي و رهيافت توصيفي و گزارشگونه از آموزه مهدويت كمرنگ شود. حتي اين آموزه خاستگاهي شد براي اصول راهبردي، تا اين آموزه بيش از پيش در متن زندگي مردم وارد شود. تلاش براي رسيدن به جامعة منتظر پيش از ظهور، توجه به نقش و جايگاه امام معصوم عليه السلام در عصر غيبت كبرا، حاكميت جهاني اسلام به رهبري امام معصوم عليه السلام و…. از عناصر و مؤلفههاي چنين رويكردي است.
آموزة مهدويت و فرهنگ سياسي برآمده از آن، نقش مهمي در پيروزي انقلاب اسلامي ايفا كرده است. به يقين، تغيير نگرش عمومي به آموزة مهدويت از يك مسأله فرعي به عنصري سياسي، حماسي و تحول آفرين، از دستاوردهاي ايدئولوژيك انقلاب اسلامي به شمار ميآيد. انقلاب اسلامي با تمسك به اين آموزه، براي همگان هويتي مهدوي پديد آورد؛ هويتي كه آدمي را به هدفي مقدس در جهت پي گيري آرمانهاي بلندش فرا ميخواند. آموزة مهدويت نه تنها «هويت مهدوي» ميسازد، بلكه رفتارها، كنشها و هنجارهاي جديدي را پديد ميآورد.
در نتيجة اين «هويت سازي» و «هنجارآفريني» است كه نهضتهاي بزرگي براي مبارزه با جهل و ناداني پديد ميآيد. حاصل اين نهضتها، بيداري و حركتهاي سياسي ـ اجتماعي برضد استبداد، ستمگري، استعمار و همه قيود آزادي و آزادگي آدمي است. در اين سير و سلوك همگاني، هر جامعهاي به ميزان بهرة خود از انديشه مهدويت، به منزلگاهي رسيده و از ظلمتها به انواري دست يازيده است. تنها در دورة معاصر، جامعة ايران با بهره گيري از انديشه مهدويت تا نفي ظلم و ستم پيش آمد. بديهي است كه احوال اقوام و ملل تحت ستم با الهام پذيري از اين انديشه ميتواند رو به بهبودي گذارد. در اين گذر و گذار، جامعه بشري، افق آتي خويش را جامعه موعود خواهد ديد؛ جامعهاي كه در سايه زمامداري امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف تمام آرمانهاي متعالياش به منصه ظهور خواهد رسيد. اكنون نيز با توجه به تحولات پرشتاب جاري و متغيرهاي متعدد در صحنه فرهنگي كشورها ناگزيريم از الگو و روشهاي سنّتي فاصله گرفته و مطالعات مهدوي را با توجه به تغييرات محيط داخلي و منطقهاي به روزرساني كنيم. بازكاوي و بازپژوهي آموزة مهدويت، يك ضرورت عيني است؛ تا جرياني كه براي نابسازي معرفت ديني اتّفاق ميافتد، هماره ناب، زلال و اصيل بماند.
مي توان بر اين باور پاي فشرد كه همة اركان لازم براي آفرينش يك تحول اجتماعي حقيقي، همه جانبه و كامياب در انتظار مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف تعبيه شده است. اساساً نميتوان ويژگي تحولگرايي اجتماعي و انقلابزايي را از انتظار سلب كرد. اين ويژگي ممتاز مهدويت شيعي از آنجا ناشي ميشود كه موعود مورد اعتقاد و انتظار شيعه، حاضر است و غيبت او فقط به معناي عدم ظهور است. تشيّع، تنها مذهبي است كه منجي و موعودش زنده و عيني است و مانند ديگر مكاتب و اديان به آينده نامعلوم واگذار نشده است. سوشيانت، منجي آيين زردشتي، در آخرالزمان متولّد ميشود و مسيحا كه عهدين، آن را نجات بخش پاياني ميداند در آخرالزمان ظهوري مجدّد دارد. در هيچ يك از اين آيينها منجي، وجودي عيني و زنده ندارد. بلكه منجي ملّتها و مكاتب غير از اسلام، موجود يا مفهومي ذهني و ايدهآلي بيش نيست كه قرار است پايان بخش نزاعها و كشمكشها در آخرالزمان باشد. زنده بودن امام،در جايگاه آخرين امام و حجّت معصوم الهي، رسالتها و نقشهاي تعيين كننده و بسيار سودمندي را در نظام هستي ايفا ميكند. البته اين وجود عيني و حضور آخرين حجّت الهي، پيامهايي را نيز براي پيروانش به همراه دارد، به همين دليل، انتظار به معناي واقعي در تشيّع متحقّق است. در حقيقت، انقلابيبودن و حركتزايي اجتماعي، ذاتي انتظار است. تعبير انتظار پويا يا مثبت نيز از اين جهت، تعبير صحيح و دقيقي نيست كه گويا انقلابي بودن را براي انتظار، عرضي و خصوصيتي بيگانه ميداند كه براي تكميل و كارساز كردن آن در صحنه تحولات اجتماعي، بايد به انتظار افزوده شود.
با پيروزي انقلاب اسلامي، واژه انتظار كه سالها با سكوت و سكون، تحمل ظلم و در يك كلمه، در جا زدن به اميد برآمدن دستي از غيب مرادف شمرده ميشد، مفهومي ديگر يافت. اين بار، «انتظار» نه در جايگاه عاملي براي خاموش كردن روح سركش اجتماع، بلكه به مثابه ابزاري براي دگرگون كردن وضع موجود و حركت به سوي آينده موعود به كار گرفته شد. انقلاب اسلامي تنها الگوي عملي برداشت صحيح از انتظار در عصر حاضر است كه آثار و نتايج شگفتي چون قيام ضد بيعدالتيها، تلاش براي پيشرفت و تكامل، مبارزهجويي با ظالمان و عدم همراهي با حاكمان مشروع را به دنبال داشته است. امام خميني(ره) حكومت جمهوري اسلامي را مقدمهاي براي بيداري جهان اسلام از بردگي مدرن ميداند و انتظار ظهور حجت را استمرار اقتدار اسلام، تبيين ميكند:
ما همه انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار، خدمت بكنيم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم، تحقق پيدا كند (امام خميني، 1380: ج18) انقلاب اسلامي باعث برانگيخته شدن شيعياني شد كه در جايگاه بخش خاموش جوامع مسلمان تا آن زمان هيچ گونه الگوپذيرياي را از آموزه مهدويت در سرنوشت خود و در ساختار سياسي كشورهاي خود نياموخته بودند. با پيروزي انقلاب اسلامي، روح درهمشكسته و خسته شيعيان در مناطق مختلف جهان، زنده شد و روحية اميد در كالبد آنان دميده گشت. پس از انقلاب، روحية خودباوري و اعتماد به نفس شيعيان تقويت شد و آنان جرأت و شجاعت خود را باز يافتند. پيروزي انقلاب اسلامي به آنان آموخت كه نبايد براي ظهور مهدي موعود عجل الله تعالي فرجه الشريف به انتظار نشست؛ بلكه بايد به انتظار ايستاد. به اين ترتيب، انقلاب اسلامي ايران نقطة عطفي در احياي مكتب انتظار و آموزة مهدويت بوده و تشيّع و اسلام را در قلب حوادث و اخبار جهاني قرار داد. (حافظ نيا، 1388). احياي حزب الدعوة عراق، تأسيس مجلس اعلاي شيعيان عراق، تشكيل حزب الله لبنان و جبهة اسلامي براي آزادي بحرين، نهضت اجراي فقه جعفري پاكستان و نهضت اسلامي افغانستان از مصاديق اين امر به شمار ميروند (همان). به هر روي، انتظار ظهور منجياي كه ميتواند همه دردها را تسكين بخشيده و به بيعدالتيها خاتمه دهد، از عواملي به شمار ميآيد كه ميتواند انديشه گفتمان انقلاب اسلامي را به سوي مقاومت برابر ظلم سوق دهد و تأييد آن را در زندگي مسلمانان در قالب فرهنگ جهادي جلوهگر كند.
اگر تحولات تاريخي را در يك نمودار خطي فرض كنيم، ميتوانيم براي فرايندها و گذارهاي تاريخي، نقطهاي را در نظر بگيريم كه در انديشة سياسي با عنوان نقطة آرماني از آن ياد ميشود و در واقع، هدف هنجاري آن تحولات و رويدادها به شمار ميرود. اين غايات تاريخي دقيقاً محل تحقّق جميع اهداف، آرمانها و تصورات تاريخي يك مكتب است