

«حجاب» از ارزندهترین نمودهای فرهنگی، اجتماعی در تمدن ایرانی - اسلامی است که پیشینه آن به قبل از ورود اسلام میرسد، اما در فرهنگ اسلامی به اوج تعالی و منتهای ارزش و اعتبار خود میرسد.حجاب و عفاف پدیده مذهبی - ارزشی مهمی در تعالیم اسلامی است و توجه به زمینههای فرهنگی - اجتماعی به عنوان بستر آن بسیار شایسته و لازم استد و اشاعه و تعمیق آن نیازمند آموزشهای بنیادین و مداوم در خانواده، مدرسه، دانشگاه و اجتماع است.بدیهی است که در کنار شرایط مساعد اجتماعی برای ارزش تلقی کردن و الگوپذیری این فرهنگ، نیازمند درونی و نهادینه شدن آن در وجود افراد است بدون شک رسیدن به این هدف نیازمند مشارکت و توجه جدی همه نهادها و دستگاهها به صورت مستمر و هدفمند است.
بیحجابی به معنای نداشتن پوشش متناسب با استاندارهای متعارف عرف عام و الگوی برگرفته از فقه اسلامی است. از این رو، پوشیدن لباسهای تنگ، بدننما، تحریک کننده و بدشکل، پوشیده نبودن برخی مواضع نیازمند پوشش، آرایش نامناسب و نداشتن وقار لازم در اجتماع را میتوان در مقوله بدحجابی گنجاند. در این میان، برجستهترین مصداق بیحجابی که همگان تلقی مشترکی از آن دارند، به پوشش برمیگردد و همان نداشتن پوشش مناسب است
اگر بخواهیم مقوله پوشش زن و مرد در جامعه ماندگار و فرهنگی باشد و با عامل بیرونی شکل نگیرد، باید این لایههای فرهنگی را دنبال بکنیم. ابتدا باید ببینیم چه مشکلی در ایجاد معرفت و آگاهی در جامعه داریم و چرا نمیتوانیم این آگاهی و معرفتی که از راه سازمانها و نهادهای آموزشی و تربیتی به جوانان کشور القا میشود، تبدیل به اعتقاد و باور کنیم.تهاجم فرهنگی در کشور ما بسیار جدّی است و تلاش میشود که این تخریب فرهنگی، به خصوص از راه دعوت به بدحجابی، در نسل جوان صورت گیرد. به همین دلیل هم بیش از 110 شبکهی ماهوارهای فارسی زبان داریم که اگر مستقیم هم بدحجابی را تبلیغ نکنند، نفس برنامههایشان قبح موضوع را میشکند. در این ارتباط با «دکتر حسن بنیانیان» استاد دانشگاه و رییس سابق حوزهی هنری گفت و گویی را ترتیب دادیم تا ضمن طرح مسئله به دنبال کشف راهکاری برای برون رفت از شرایط موجود باشیم.ریشههای پدیدهی بدحجابی در جامعه را از لحاظ روانشناختی و جامعهشناختی چه میدانید و تأثیرات منفی این پدیده بر جامعه چیست؟پدیدهی حجاب با لایههای مختلف فرهنگ مرتبط است. دانش، آگاهی و معرفت ممکن است در درون فرد تبدیل به اعتقاد و باور شود. تا اینجا تحول در حیطهی ذهن اتفاق میافتد. بعد از اینکه تمایل برای انجام یک رفتار در درون فرد به وجود آمد، در صورتی که محیط مساعد باشد، آن رفتار شکل میگیرد و به مرور تثبیت میشود. وقتی آن رفتار به صورت الگو درآمد، میگوییم در وجود فرد نهادینه شده و به فرهنگ تبدیل شده است.بنابراین اگر بخواهیم مقولهی پوشش زن و مرد در جامعه ماندگار و فرهنگی باشد و با عامل بیرونی شکل نگیرد، باید این لایههای فرهنگی را دنبال بکنیم. ابتدا باید ببینیم چه مشکلی در ایجاد معرفت و آگاهی در جامعه داریم و چرا نمیتوانیم این آگاهی و معرفتی که از راه سازمانها و نهادهای آموزشی و تربیتی به جوانان کشور القا میشود، تبدیل به اعتقاد و باور کنیم.وقتی ما در این باره صحبت میکنیم، در واقع تلویحاً این معنا را پذیرفتهایم که بخشی از جوانان ما اعتقاد و گرایش لازم برای داشتن پوشش مناسب در جامعهی اسلامی را ندارند. اینکه این پدیده و واقعیت تلخ از کجا ناشی میشود، یک بحث است و اینکه این موضوع چه آثار و پیامدهایی به دنبال خواهد داشت، بحث دیگری است.متأسفانه همان طور که میدانید، از دههی 70 به بعد، روند بیحجابی شدت گرفت. میخواهیم بدانیم منشأ این پدیده چه بوده است؟به صورت کلی، 6 عامل بر این موضوع مؤثر بوده است. اولین عامل نارساییها و کاستیهایی است که در سازمانها و نهادهای مسئول فرهنگی میتوان آنها را شناسایی کرد. عامل دوم بیتوجهی به پیامدهای فرهنگی سازمانها و نهادهای غیرفرهنگی است. برای مثال، وقتی دربارهی مقولهی حجاب مطالعه میکنید، میبینید نقش اصناف در این زمینه مخرب بوده است. رفتار فروشندگان بعضاً به صورت ناخودآگاه مشوق بدحجابی است. در بسیاری مواقع، شکل ظاهری مغازههایی که برای فروش لباس خانمها و جلب مشتری سازماندهی میشوند زمینههای تخریب فرهنگ را به وجود میآورند.بنابراین بخش اقتصادی هم میتواند بر فرهنگ مؤثر باشد. همین موضوع را در سازمانهای مختلف دولتی و غیردولتی هم میتوانیم ببینیم. باید بررسی کنیم که فضای عمومی داخل سازمانها، شرکتها و کارخانهها به زنان با وقار و محجبه بیشتر احترام میگذارد یا برعکس. میخواهم توجهتان را جلب کنم به این موضوع که اگر سازمانهای فرهنگی هم کارشان را به خوبی انجام بدهند، تا زمانی که سازمانهای غیرفرهنگی درک درستی از تأثیرگذاریهای خودشان بر فرهنگ نداشته باشند، مسئله حلشدنی نیست.باید به توسعهی شهرها و شکلی که از غرب اقتباس کردهایم توجه کنیم. به عنوان نمونه، 500 خانه در یک برج میسازیم و هیچ نهاد فرهنگی در درون آن پیشبینی نمیکنیم. در صورتی که اگر این 500 خانه روی زمین قرار داشت، چندین مسجد و نهاد فرهنگی در بین آنها بود. بنابراین پیشرفت، توسعه ای که در معماری شهرها و جابهجایی جمعیت اتفاق میافتد تأثیرات فرهنگی به دنبال دارد.اینجا اهمیت پیوست فرهنگی که مقام معظم رهبری فرمودند، مشخص میشود. عزیزانی که سرمایهگذاری میکنند و یک پاساژ با 200 یا 300 مغازه میسازند، میتوانند یک نفر را بیاورند تا مطالعه کند و بگوید که فضای فرهنگی این پاساژ چه ارزشهایی را به جوانان ما القا میکند. آیا ارزشهای بومی و اصیل دینی ما را به جوانان منتقل میکند؟ باید همهی جوانب، از جمله آرایش ظاهری فروشندگان و حرف زدن آنها، را مد نظر داشته باشیم. ممکن است، در کنار بعضی از پیامدهای منفی، پیامدهای مثبتی هم شناسایی شود. تا زمانی که این اتفاق نیفتد، نمیتوانیم تکتک کارکردهای فرهنگی درون جامعه را به نفع ارزشهای خودمان اصلاح کنیم.
عامل سوم، نفس تحولات، پیشرفت و توسعهای است که در کشور اتفاق میافتد. باید به توسعهی شهرها و شکلی که از غرب اقتباس کردهایم توجه کنیم. به عنوان نمونه، 500 خانه در یک برج میسازیم و هیچ نهاد فرهنگی در درون آن پیشبینی نمیکنیم. در صورتی که اگر این 500 خانه روی زمین قرار داشت، چندین مسجد و نهاد فرهنگی در بین آنها بود. بنابراین پیشرفت، توسعه و تغییر و تحولاتی که در معماری شهرها و جابهجایی جمعیت اتفاق میافتد تأثیرات فرهنگی به دنبال دارد. در گذشته چون شهرسازی از فرهنگ و داشتههای خودمان الگو میگرفت، به طور طبیعی به مسائل فرهنگی جامعه توجه داشت. به همین دلیل ما امروز میراث فرهنگی ماندگاری داریم. اما متأسفانه هرچه با تمدن غرب آشنا میشویم و تغییر و تحولات در کشور ما شکل میگیرد، به پیامدهای فرهنگی این تحولات توجه نمیشود. برای مثال، در 200 متری حرم حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) دارند پاساژهای مدرن غربی میسازند، در حالی که در شهرهایی مثل مشهد و قم باید معماری اصیل اسلامی تجلی پیدا کند و گرایشهای اخلاقی و دینی آدمها تقویت شود. شکل این پاساژها تلویحاً این موضوع را به افراد مذهبی منتقل میکند که آنجا جای این افراد نیست.بنابراین سه عامل داخلی بر این موضوع تأثیر دارند:
1.کارکردهای ناقص سازمانهای فرهنگی؛
2.کارکردها و پیامدهای فرهنگی سازمانها و نهادهایی که در حوزههای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، قضایی، نظامی و... کار میکنند؛
3.نفس تحولات و توسعهای که در کشورمان با الگوگیری از غرب تعقیب میکنیم.
در کنار این 3 عامل داخلی، 3 عامل دیگر از سوی غرب ما را تحت فشار گذاشته است
یعنی، دشمن به صورت آگاهانه و مدیریت شده در جهت متلاشی کردن نهاد خانواده در ایران تلاش میکند. از آنجایی که خانواده در جوامع غربی متلاشی شده است، به طور طبیعی آنها بحرانهای زیادی در روابط اجتماعیشان دارند، اما چون دنیا را استثمار میکنند، کشورشان ثروتمند است و بنابراین اجازه نمیدهند بحرانهایشان به مرحلهی انفجار برسد. برای آنها راهحلهای مقطعی پیدا میکنند.آنها وقتی جوامع ما را مطالعه میکنند تا بفهمند چگونه کشوری با 70 میلیون جمعیت در مقابل استکبار جهانی ایستاده است، به این نقطه میرسند که مذهب در اینجا عنصر کلیدی مقاومت است. دنبال این را میگیرند و متوجه میشوند که مفهومی به نام نهاد خانواده در اینجا بسیار قدرتمند عمل میکند و تخم دینباوری در خانوادهها شکل میگیرد. بنابراین وقتی آنها به کارکرد نهاد خانواده در کشور ما پی میبرند، سیاست محوریشان را معطوف به تخریب خانواده میکنند. به طور طبیعی یکی از عوامل کلیدی تخریب خانواده این است که روابط جنسی را از درون خانواده به سطح جامعه بکشانند. به این ترتیب طلاقها زیاد میشود، مهر و محبت افراد به محیط خانواده کاهش مییابد، بچهها از خانه فرار میکنند و محیط خانواده پر از تشنج میشود.به هر حال این تهاجم فرهنگی در کشور ما بسیار جدّی است و تلاش میشود که این تخریب فرهنگی، به خصوص از راه دعوت به بدحجابی، در نسل جوان صورت گیرد. به همین دلیل هم بیش از 110 شبکهی ماهوارهای فارسی زبان داریم که اگر مستقیم هم بدحجابی را تبلیغ نکنند، نفس برنامههایشان قبح موضوع را میشکند. قصههایی که در سریالهای این شبکهها روایت میشود در پی متزلزلکردن نهاد خانواده است. تقریباً همهی سریالهای این شبکهها مضامین اینچنینی دارند. بنابراین همهی آنها نمیتوانند اتفاقی باشند.
که در فرآیند جهانی شدن و توسعهی ارتباطات به طور طبیعی وارد فضای ذهنی جامعهی ما میشود؛برای مثال، دانشجویی که جامعهشناسی میخواند، نیاز دارد بداند نظر دانشمندان غربی چیست؟ وقتی نظرهای آنها را میخواند، طبیعتاً اندیشهها، اعتقادها و جهانبینی آنها وارد ضمیر دانشجو میشود و او را تحت تأثیر قرار میدهد.بعضی وقتها ما به این جمعبندی میرسیم که اثر تخریبی علوم انسانی غرب از تهاجم فرهنگی بیشتر است. در مقابل تهاجم فرهنگی افراد مقداری مقاومت میکنند، چون میدانند دشمن در حال برنامهریزی است. اما در مقابل علوم انسانی مقاومتی وجود ندارد، چون افراد به ظاهر دنبال علم هستند. این علوم وارد فضای ذهنی ما میشوند و طبیعتاً بسیاری از آنها با اندیشههای بنیادین ما در تضاد است.
همان طور که میدانید، علم و تکنولوژی مرز نمیشناسد و با یک تأخیر فاز از محل تولدش به سایر کشورها منتقل میشود. از آنجا که محوریت این علوم تأمین نیازهای حیوانی انسان است، کمتر به نیازهای انسانی افراد میپردازد. ما هم به طور طبیعی تحت تأثیر علم و تکنولوژی بیهویت غربی قرار میگیریم.در مجموع این 6 متغیر داخلی و خارجی در جامعهی ما نقشآفرینی میکنند. خوشبختانه مقام معظم رهبری با شناخت کامل، جامع و عمیق این پدیدهها، رهنمودهایی ارائه میدهند که حلّال این مشکلات هستند. منتها متأسفانه به دلایلی مدیران اجرایی جامعه این رهنمودها را مد نظر قرار نمیدهند.علت کمکاری نهادهای سیاستگذار و مجری را در زمینهی پدیدهی بدحجابی در چه میبینید؟ در واقع مجموعهای از مشکلات ساختاری وجود دارد که باعث میشود نهادهای سیاستگذار به خوبی عمل نکنند. اگر هم سیاستی تصویب میشود، نهادهای مجری به خوبی آن را اجرا نمیکنند. در مجموع، نقش نهادهای سیاستگذار و مجری را در زمینهی پدیدهی بدحجابی به چه صورت ارزیابی میکنید؟
معتقدیم اگر مفاهیم اسلامی تکتک بیرون کشیده شوند و با توجه به شرایط زمانی به یکی از آنها توجه کنیم و دیگری مغفول واقع شود، زیبایی دین از بین میرود. ما باید بگوییم چه شد که نتوانستیم نسل جدیدمان را متدین کنیم. به عنوان یک شاخص باید حجاب او، نماز خواندن او و... را روزبهروز بررسی کنیم. همان طور که به عنوان یک شاخص روزبهروز باید ببینیم که او بیشتر عاشق علم و تحقیق و پژوهش میشود. همهی شاخصهایی که یک جوان مسلمان دارد باید تعقیب کنیم. ما فکر میکنیم یکی از دلایل این مشکل همین است که ما ویژگیهای یک جوان مسلمان را رها کردهایم و فقط یک بخش آن، مثل حجاب، را تعقیب میکنیم. در حالی که باید دینمداری نسل جوان موضوع بحث ما باشد که یکی از پیامدهای آن حفظ حجاب است.مقولهی حجاب در رابطهی پسر و دختر معنا پیدا میکند. اگر بگوییم خانمها 60 درصد در پدیدهی بدحجابی مسئولاند، به طور حتم مردان هم 40 درصد مسئول و مقصر هستند. ممکن است سهم مردان و زنان متفاوت باشد، ولی به هر حال آنچه مسلم است این است که بدحجابی در رابطهی زن و مرد شکل میگیرد. این در حالی است که همهی بحثهای جامعهی ما معطوف به خانمهاست. این مسئله نمادی است از اینکه در جامعهی ما نگاه غیرعلمی به مقولهی فرهنگسازی وجود دارد. امروز شیوهی مدیریت حوزهی فرهنگ در کشور ما یک شیوهی ابتدایی و بسیار غیرعلمی است. این حرفها ممکن است عزیزانی را که در حوزهی فرهنگ کار میکنند عصبانی کند، چون آنها شبانهروز با سعی و خطا و به شکل تجربی کار میکنند و نتیجه هم نمیگیرند، اما تحمل ورود به این بحثها را ندارند. به دنبال این نمیروند که فعالیتهای فرهنگی برای ساختن جامعهی اسلامی چه ملزوماتی دارد.اگر میپذیرید که بخش مهمی از تغییرات فرهنگی جامعه تحت تأثیر فعالیتهای اقتصادی است، پس چرا برای اصلاح پیامدهای اقتصادی کاری نمیکنید. در حالی که نهادیی مثل آموزش و پرورش به طور جدّی در تحولات فرهنگی جامعه نقش دارند، جامعه، نمایندگان مجلس، رؤسای جمهور، وزرا و پدرها و مادرها از مدارس کارکرد فرهنگی مطالبه نمیکنند. حتی اگر یک مدیر مدرسهی دلسوزی برای کسب رضایت الهی یک برنامهی تربیتی انجام دهد، منطقهی آموزش و پرورش به او تذکر میدهد که شما از آموزش عقب افتادهاید.اگر ما میخواستیم به صورت علمی جامعه را اداره کنیم، از صبح روز بعد از پیروزی انقلاب باید برای عملکرد فرهنگی کل آموزش و پرورش سیستم و شاخص طراحی میکردیم و سالی یک بار از وزیر آموزش و پرورش میخواستیم در مجلس شورای اسلامی راجع به کارکرد فرهنگی خودش صحبت کند؛ عین همان کاری که ما در اقتصاد انجام میدهیم. نرخ تورم را ماهیانه اندازهگیری میکنیم، اما حتی سالی یک بار میزان رشد گرایش جوانان به دین یا حجاب با کار علمی اندازهگیری نمیشود.وقتی یک پسر به یک خانم بدحجاب نگاه ممتد و طولانی میاندازد، در واقع او را تشویق به ادامه انجام این فعل حرام میکند. اما هیچ جا افراد در این زمینهها آموزش نمیبینند. تبلیغ دین، فرهنگ و حجاب در همین حد خلاصه و تکرار میشود که دختری را تحت فشار بگذاریم یا اینکه بنویسیم: «حجاب مصونیت است، محدودیت نیست.» در حالی که دهها عامل افراد جامعه را به بدحجابی تشویق میکند. بنابراین درک فرهنگ در مدیران ارشد نظام، اعم از وزیر اقتصاد یا صنعت، یک ضرورت است. اگر این پیشفرض پذیرفته شد، این سؤال مطرح میشود که وزرای عزیز و محترم ما کجا یک دورهی علمی درک فرهنگ میبینند تا آمادهی پذیرش مسئولیت شوند؟
برای مثال، باید میزان تأثیرگذاری بهداشت و درمان را در مقولهی حجاب یا بدحجابی بررسی کنیم. اینکه حراست بیمارستان بگوید پوشش بیماران و پرستاران باید در این چارچوب باشد کار فرهنگی نیست. کار فرهنگی یعنی اینکه یک پرستار، در محیط بیمارستان، به تدریج گرایش داشتن حجاب و بستری از معرفت در وجودش شکل بگیرد. برای اینکه این اتفاق بیفتد، در وجود پزشکان مرد آن بیمارستان هم باید نوعی دانش، معرفت و ایمان شکل بگیرد.اگر چنین کارکرد فرهنگی را از وزارت بهداشت و درمان انتظار داشته باشیم، این سؤال مطرح میشود که آیا وزیر و معاونین وزارت بهداشت و درمان یک آموزش جدّی در رابطه با فرهنگسازی دیدهاند؟ وقتی یک نفر پزشک متخصص میشود، بیشتر نیازمند آموزشهای فرهنگی است. بعضی اوقات ما فکر میکنیم اگر یک نفر جراح مغز و اعصاب شد، فرهنگ را هم بهتر میفهمد، در حالی که او همهی تیزهوشیاش را صرف خواندن درسهای تخصصی کرده است و تجربهی اجتماعی یک کاسب را هم ندارد. به همین دلیل، امروز وقتی شما به یک پزشک فوقتخصص سلام میکنید، جواب سلام شما را نمیدهد. نمیفهمد که این کار چقدر در جامعهی اسلامی زشت است. البتههمهی آنها این طور نیستند، ولی بعضاً این رفتارها دیده میشود.اینها نمادهایی است از اینکه ما به طور جدّ در همهی وزارتخانهها نیازمند کار فرهنگی هستیم. بخشی از این مشکل مربوط به این میشود که این پزشکان، مهندسان، اقتصاددانان و... محصول نظام دانشگاهی ما هستند؛ نظامی که از غرب آمده است و تخصصگرایی افراطی در آن حرف اول را میزند. شما از درون این نظام آموزشی میخواهید وزیر بیرون بیاورید تا جامعهی اسلامی را اداره کند. بنابراین بر میگردیم به همان تذکر مقام معظم رهبری راجع به ضرورت اسلامی شدن دانشگاهها. وقتی یک پزشک میخواهد متخصص کلیه شود، به طور حتم باید اول دروس پزشکی عمومی را بخواند.به همین شکل، وقتی کسی قرار است در ردهی مدیریت در جامعهی اسلامی کار کند، باید درک بر جامعهشناسی اسلامی مسلط باشد تا پیامدهای تصمیمگیریاش را در تحولات فرهنگی بشناسد و آن شناخت موجب شود که برای امور فرهنگی وقت بگذارد، سرمایهگذاری کند و از متخصصین کمک بگیرد تا کارکرد فرهنگی مجموعهای که در رأس آن قرار دارد بهبود یابد. این درک اولیه نیازمند آموزش جدّی است.