

ایران، بعد از انقلاب سال ۵۷ شاهد تقابل جناح های سیاسی مختلف و در مقابل، اتحاد گروه های متفاوت حول محوری مشترک بود. در این اتحاد ها و گسست ها، صف بندی های جدیدی ایجاد می شد و بین دو یا چند جریان خط کشی شفافی ترسیم می شد. از رودررویی اسلام گرایان با نیروهای غیرمذهبی در اوایل انقلاب گرفته تا انشقاق بین جناح چپ و راست اسلامگرا از سال ۱۳۶۰ تا ۶۸ و سپس ظهور راست مدرن تا سال ۷۶ و بعد ازآن نیز ورود مفاهیم توسعه سیاسی به گفتمان حکومت و قدرت گرفتن اصلاح طلبان در مقابل محافظه کاران و بالاخره ظهور اصولگرایان و آغاز صف بندی جدید در دو سوی مفهوم«دموکراسی» همه تحولات سیاسی ۲۸ سال عمر نظام جمهوری اسلامی است.در این مطلب سعی میکنیم که با مهمترین حزبها و گروهای سیاسی بعد از انقلاب اسلامی آشنا شویم، ضمن آنکه مختصری هم از حزبهای قبل انقلاب گفته میشود تا خواننده آشنایی از دوره ها و سالهای قبل نیز داشته باشد.
احزاب و گروههای سیاسی مدرن به عنوان شکل خاصی از سازمان دهی نیروهای اجتماعی محصول تحولات دو قرن اخیر در جهان هستند و نخستین جایگاه گسترش و توسعه آنها کشورهای اروپایی است.ویژگی مشترک اینگونه احزاب و گروهها ، سازماندهی و مشارکت در امور سیاسی جهت کسب قدرت و برنامه ریزی برای حفظ آن است.امروزه در کشورهایی که دارای نظام حزبی با سابقه وبا ثباتی هستند، احزاب سیاسی همچنین بعنوان حلقه پیوند میان منافع اجتماعی و نهادهای تصمیم گیرنده سیاسی عمل میکنند.در مقابل این امر،در بسیاری از کشورهای در حال توسعه احزاب سیاسی بازتاب و تقلیدی ناقص از احزاب کشورهای توسعه یافته بوده و معمولا از کارایی مناسبی برخوردار نیستند. استبداد حاکمان ، حکومت متمرکز و مقتدر،فقدان تجربه مشارکت سیاسی، ایجاد احزاب دستوری و دولتی و اعمال نظر قدرتهای بیگانه از جمله علل این امر هستند.
سابقه پیدایش احزاب و گروههای سیاسی در ایران به بعد از دوران نهضت مشروطه بازمیگردد. درواقع در دومین دوره مجلس شورای ملی، افرادی نظیر تقی زاده و دهخدا تحت تاثیر مشاهدات خود در کشورهای دیگر به فکر ایجاد احزاب سیاسی افتادند و با تقلید از عنوان«سوسیال دموکرات» حزب «اجتماعیون،عامیون» را به عنوان اولین حزب رسمی در ایران برپا ساختند.فعالیت این حزب، مدت کوتاهی بعد با دخالتهای روسیه و انگلستان،تعطیلی مجلس دوم و بالاخره کودتای 1299ش به پایان رسید.دوره دوم فعالیت احزاب در ایران مربوط به سالهای 1320-1332 ش بود که به علت فضای باز سیاسی ، تعداد زیادی از احزاب بوجود آمدند.البته اکثر این احزاب بر محور یک شخصیت سیاسی متولد میگردیدند و با خروج آن فرد از صحنه متلاشی میشدند.از جمله این احزاب میتوان به حزب دموکرات ایران به رهبری قوام السلطنه و حزب زحمتکشان ایران به رهبری مظفر بقایی اشاره کرد که با خروج رهبرانشان از صحنه منحل شدند. د این دوره جبهه ملی و حزب توده نیز فعالیتهای گستردهای را آغاز کردند اما بعد از کودتای 1332 توقیف و منحل شدند.از این دوره تا پایان دوره سلطنت پهلوی نیز احزاب فرمایشی و دست نشاندهای چون حزب مردم(1336-اسدالله علم) حزب ملیون(1337- منوچهر اقبال) حزب ایران نوین(حسنعلی منصور) و حزب رستاخیز(1354) تشکیل شدند،اما به هیچ وجه مورد استقبال مردم قرار نگرفتند.بالاخره دوره سوم فعالیت احزاب در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی خصوصا بین سالهای 57 تا 60 بود.در این دوره با ایجاد فضای پر شور و انقلابی در کشور تعداد زیادی از این گروهها متاثر از جریانهای بیگانه خارج از کشور بودند لذا پس از مدت کوتاهی از مسر انقلاب جدا شده و رودروری ملت و نظام قرار گرفتند. به این ترتیب پس از سال 1360 و با شروع ترورها، توطئه ها و قیامهای مسلحانه آنها علیه نظام جمهوری اسلامی، فعالیت اکثر این احزاب و گروهها نیز متوقف شد.
تاريخ احزاب سياسي ايران قبل از انقلاب را مي توان به پنج دوره مشخص تقسيم كرد:
دوره اول:
از زمان مشروطه (1284) تا به قدرت رسيدن رضاخان(1304)؛ اين عصر دوره اول تحزب در ايران بوده كه عمدتا عناصر منورالفكر در راس آن قرار داشتند و رهبري جنبشهاي اين دوره بدست اين قشر بوده است.البته شايان ذكر است كه قبل از نهضت مشروطه نيز انجمنها و دستههايي به صورت مخفي و غيرعلني فعاليت داشتند كه نمي توان نام حزب را بر آنها گذاشت. بدين دليل اكثر مورخان ايران معاصر، نهضت مشروطه را عامل به وجود آمدن احزاب سياسي مي دانند. اگر اين سخن از جهت تاريخي صحيح باشد، تأييدي بر تئوريهايي است كه پيرامون پيدايش احزاب سياسي توسط صاحبنظران بيان شده است. در هر حال در اين دوره پر آشوب، فضاي جامعه ايران – متاثر از فعاليتهاي آزاديخواهان- براي فعاليت احزاب و دستههاي سياسي مناسب بوده و گروهي نيز از اين فضا نهايت استفاده را بردند.
دوره دوم:
دوره سلطنت رضاخان(1304 تا 1320)؛ عصر ديكتاتوري خشن رضاخان، يكي از سياهترين دورانهاي حاكميت استبدادو استعمار بر ايران است. كه در اين دوره نه تنها اجازه هرگونه فعاليت آزاد از آحاد ملت گرفته شده بود، بلكه به حريم زندگي خصوصي آنها نيز انواع تجاوز و تعدي روا داشته مي شد. در اين دوران سياه، با توجه به اصلاحات رضاخاني كه در اكثر آنها اصلاحات تنها در لفظ عمل موجود بود نه در نفس آن، باعث بروز خفقان سياسي- ديني گرديد كه خود سرمنشأ بسياري از جنبشها و قيامهاي مذهبي توده مردم در آينده گرديد. در اين دوره در كنار جو اختناق شديد و سخت گيريهاي زائد الوصف، نيروهاي مذهبي به شدت در انزوا قرار گرفتند، البته قابل ذكر است كه عناصر و نيروهاي ملي و غير وابسته به دربار رضاخاني نيز موقعيتي بهتر از آنان نداشند، و تنها آنهايي حق حيات و حضور در صحنه سياست و جامعه را داشتند كه مراتب ارادت خويش را به دربار ابراز مي كردند و يا بطور مستقيم از جانب دولتهاي خارجي، بخصوص انگلستان پشتيباني ميشدند. طبعا در اين دوره احزاب سياسي نيز هيچ گونه فعاليتي نداشتند، زيرا اصولا رضاخان اعتقادي به احزاب وابسته و ميدان دادن به آنها نداشت.
دوره سوم:
از سقوط رضاخان تا كودتاي آمريكايي 28 مرداد(شهريور1320 تا مرداد1332) را شامل ميشود كه شاهد شكل گيري دوره دوم تحزب در ايران بوده است.احزاب و جريانهاي سياسي و فكري در اين عصر عمدتا داراي سه گرايش عمده «ليبراليستي و ملي گرايانه»،«ديني و سنتي» و «ماركسيستي و كمونيستي» بودهاند كه اكثرا به دليل عدم اقتدار شاه جوان و حاكم شدن جو نسبتا آزاد بر جامعه بيشترين بهره را از اين فضا بردند وبه همين دليل يكي از مهمترين دورههاي تحزب در ايران را پديد آوردند كه نكات بسياري براي توضيح و تشريح و تامل در آن موجود است.
دوره چهارم:
از كودتاي ننگين 28 مرداد تا قيام 15 خرداد 43. بطور كلي مي توان فعاليتهاي احزاب اين دوره را به دو دسته عمده تقسيم نمود؛ احزاب مستقل و احزاب وابسته به دربار. كه همانطور كه از اين تقسيم بندي پيداست فعاليت احزاب سياسي غير وابسته در اين زمان، غيرعلني و بسيار كمرنگ بوده است. از اين رو مي توان اين دوره را دوره خاموشي احزاب سياسي ايران نيز ناميد؛ زيرا اولا، محمدرضا شاه پس از كودتاي 28 مرداد، تحت نظر و سلطه مستشاران آمريكايي نوع جديدي از ديكتاتوري را ترويج كرد. ثانيا، نيروها و عناصر مردمي نيز در اثر شكست نهضت ملي شدن نفت و عدم برنامه ريزي صحيح دولت ملي، و نيز اشتباهات فاحش نيروهاي روحاني در جريان نهضت ملي، دوره فترت را سپري مي كردند. ثالثا، با جدايش نيروهاي نخبه و ملي گرا از روحانيت، تا حدودي زيادي قاطبه و پشتوانه مردمي خود را از دست دادند.
دوره پنجم:
آغاز سلسله جنبشها و قيامهاي مردم از سال 42 تا به ثمر رسيدن آن در بهمن ماه سال 57.
ويژگي هاي اين دوره:
الف) شكست جريان حزب بازي رژيم پهلوي و تاسيس حزب واحد فراگير رستاخيز
ب) فعالتر شدن نيروها و جنبشهاي ديني- اسلامي به رهبري آيت الله خميني
ج)ظهور جريانهاي روشنفكرانه و گاها التقاطي و جذب قشر عمدهاي از جوانان
د)فعاليت مخفيانه نيروها و گروههاي چپگرا و مليگرا
احزاب سیاسی بعد از بهمن 57:
بعد از 22 بهمن 1357 گروه های و احزاب زیادی در جامعه ایران به فعالیت سیاسی مشغول شدند، بطور گذرا و بدون در نظر گرفتن اولویت و اهمیت سیاسی ، به نام آنها اشاره می کینم.
البته گروه ها و انجمن های کوچک دیگری نیز بودند که هر کدام زیر مجموعه یکی از گروه های بالا محسوب می شدند که از ذکر نام آنها صرفنظر شده است.روشن است که گروه های بالا، همه دارای وزن و اعتبار یکسانی نبودند. از بین گروه ها و احزاب بالا، تنها تعداد محدودی دارای پایگاه مردمی بودند و فرضاً می توانستند ده تا پنجاه هزار نفر یا بیشتر را برای یک متینگ و سخنرانی گرد آورند. گروه ها و سازمانهایی که دارای این توانمندی بودند را می توان به دسته های زیر تقسیم کرد:
حزب دولتى و آخرین حزب سیاسى دوره پهلوى. این حزب احتمالا براى نجات نظام شاهنشاهى از بحران تأسیس شد، اما خود به بحران دامن زد و از عاملهاى سقوط حكومت شد. این حزب در اسفند 1353 تشكیل و در مهر 1357 منحل گردید. محمدرضا پهلوى كه مؤسس این حزب بود، نخست نامهاى گوناگونى براى آن ذكر كرد، اما نام «حزب رستاخیز ملت ایران» تصویب شد كه پس از نخستین كنگره عمومى حزب (كنگره مؤسس، 10ـ11 اردیبهشت 1354) بهكار رفت علت و انگیزه تأسیس. بر پایه مدارك موجود نمیتوان به انگیزه محمدرضا پهلوى در تأسیس حزب رستاخیز پى برد. به احتمال زیاد، بیمارى مهلكش ــكه ظاهراً خود او در 1353ش بدان پیبرد و دغدغه نظام و سلطنتى كه درباره آینده آن نگران بودــ نیرومندترین انگیزه بوده؛ البته وى درباره این انگیزه صحبتى نكرده است، اما چون تا پیش از 1353ش و در هیچ سندى از نظام تكحزبى سخنى نگفته و حتى در كتابش از نظام چند حزبى و دو حزبى دفاع كرده بود، این ظن قوّت میگیرد كه در آن سال، اتفاق خاصى روى داده كه به این تصمیم مهم انجامیده است. اسداللّه علم، وزیر دربار، كه در آن سالها نزدیكترین محرم شاه بود، تا لحظه اعلان تصمیم شاه درباره تشكیل حزب واحد، از این ماجرا بیخبر بود ؛ حتى ساواك هم اطلاعى نداشت ظاهرآ او گمان میكرد كه حزب واحد به درگیریهاى احزاب پایان میبخشد و دست وى را، به عنوان حاكم مطلق و خارج از نظارت، باز میگذارد
به گزارش سفارت امریكا در تهران (19 تیر 1354)، تمایل محمدرضا پهلوى به اعمال نظارت بیشتر و محدود كردن قدرت نخستوزیر از جمله انگیزههاى تشكیل حزب رستاخیز بود .او به نیروى ملى یكپارچهاى نیاز داشت كه به آن اتكا كند و در مدتى كوتاه هدفهاى خود را به تحقق برساند. احتمالاً شمارى از جوانان تحصیلكرده در امریكا كه از آراى ساموئل هانتینگتون، متفكر سیاسى امریكایى، تأثیر گرفته بودند و گمان میكردند حزب دولتىِ منضبط در كشورهاى در حال توسعه عامل ثَبات است و میتواند مردم را بسیج كند، شاه را تشویق كردند كه براى به تحقق رسانیدن هدفهاى «انقلاب شاه و ملت»، حزبى تمامیتگرا تأسیس كند تا كاستیهاى دو حزب موجود (ایران نوین، مردم) را برطرف سازد و زمینه را براى مشاركت دادن كل جامعه در روند توسعه فراهم آورد .
عدهاى نیز گفتهاند كه در تصمیمگیرى محمدرضا پهلوى این عوامل مؤثر بوده است: چپگرایانِ در خدمت حاكمیت، كه به اقتباس از الگوى احزاب یكپارچه كمونیستى متمایل بودند؛ الهام از حزب بعث* و اینكه شاه درصدد بود بدون نام بردن از سوسیالیسم، نظامى سوسیالیستى با محتواى ایدئولوژىِ شاهنشاهى ایجاد كند؛ و ترغیب انورسادات، رئیسجمهورى مصر، به ایجاد حزب واحد .تأسیس حزب. به گفته مجیدى، وزیر مشاور و رئیس سازمان برنامه و بودجه وقت شاه نخستین بار، زمانى كه در سویس بهسر میبرد، قصد خود را درباره ایجاد نظام تكحزبى به زبان آورد و به وى دستور داد كه این موضوع را به هویدا، نخستوزیر، ابلاغ كند تا او زمینه را براى تشكیل این حزب فراهم آورد. در 11 اسفند 1353، محمدرضا پهلوى در مصاحبهاى مطبوعاتى ادغام همه احزاب سیاسى كشور و تشكیل حزبى بهنام «رستاخیز ایران» یا «رستاخیز ملى» را اعلام داشت. حزبهاى ایران نوین، مردم، پانایرانیست و ایرانیان، كه تنها حزبهاى موجود و مجاز بودند، در پى سخنان وى بیدرنگ انحلال خودرا اعلام كردند و به حزب واحد پیوستند. فراكسیونهاى پارلمانى احزاب هم انحلال خود را اعلام داشتند و عضو حزب جدید شدند. به رغم این، مخالفت با تشكیل حزب رستاخیز، بهویژه در میان روحانیان برجسته و سیاسى و نیروهاى مذهبىِ مخالف دولت، گسترده بود. هیچیك از مراجع تقلید و روحانیان سرشناس، حزب رستاخیز را تأیید نكردند. آیتاللّه خمینى، كه در آن زمان در نجف در تبعید بهسر میبرد، در پاسخ به استفتاى جمعى از مسلمانان، ده روز پس از اعلام تشكیل حزب ، به صراحت شركت در حزب را به دلیل مخالفت آن «با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران» حرام «و كمك به ظلم و استیصال مسلمین» دانست. درواقع از همان آغاز، كشمكش میان حزب رستاخیز و نیروهاى مذهبى آغاز شد و رویدادهاى بعدى نشان داد كه این سازشناپذیرى ریشههایى عمیق دارد.
جمعى مأمور تدوین مرامنامه و اساسنامه حزب شدند و متن تهیه شده در نخستین كنگره حزب (تهران، 10 و 11 اردیبهشت 1354) مطرح شد. این كنگره (معروف به كنگره مؤسس) با شركت چند هزار تن (شركتكنندگان تا 500 ،4تن هم ذكر شدهاند) برگزار گردید و شركتكنندگان، كه به دقت گزینش شده بودند، به اتفاق، با تأسیس حزب رستاخیز ملت ایران موافقت و امیرعباس هویدا، نخستوزیر، را در مقام دبیركل این حزب تأیید كردند. پس از پایان كنگره، برگزارى انتخابات دوره بیست و چهارم مجلس شوراى ملى در آیندهاى نزدیك اعلام شد. عمّال حكومت تقریباً همه مردم را در سراسر كشور، با تهدید و ارعاب، به نامنویسى در این حزب واداشتند. در دوایر دولتى و وابسته به دولت، عضویت در این حزب علناً اجبارى بود .شعبهها و دفترهاى حزب در سراسر كشور تأسیس و تشكیل واحدهاى حزبى آغاز گردید و به این ترتیب، در مدت كوتاهى چنین وانمود شد كه حزبى فراگیر، میلیونى، با عضویت و شركت همه آحاد ملت، در راه تحقق آرمانهاى انقلاب شاه و مردم و با هدف دست یافتن به «تمدن بزرگ» ایجاد شده است .ساختار و تشكیلات. حزب بر پایه سه اصل تشكیل شد : نظام شاهنشاهى، قانون اساسى، و انقلاب شاه و ملت. صیانت از این اصول اصلیترین و مبرمترین وظیفه حزب قلمداد گردید.اركان حزب عبارت بودند از: كنگره، كمیته ملى، شوراى مركزى و دبیركل. بنابر مادّه دوم اساسنامه حزب، كنگره بالاترین ركن حزب بود و میبایست هر دو سال یك بار با شركت نمایندگان شوراهاى حزب، نمایندگان دو مجلس سنا و شوراى ملى و كمیته ملى تشكیل میشد . كنگره حزب سه بار برگزار شد: 10 و 11 اردیبهشت 1354 (كنگره مؤسس)؛ 5 و 6 آبان 1355 (معروف به كنگره بزرگ)؛ 14 دى 1356 شتاب رویدادهاى سیاسى اجازه نداد كه براى انحلال حزب نیز كنگره تشكیل شود .
پس از تأسیس حزب، كمیته ملى، شوراى مركزى و كانونهاى حزبى در سراسر كشور تشكیل گردید. محمدرضا پهلوى در پیام خود به كنگره دوم (آبان 1355)، خبر داد كه پنجاههزار كانون حزبى در سراسر كشور تشكیل شده است و 5ر5 میلیون مرد و زن به عضویت آن درآمدهاند ، كه البته این ارقام در مقایسه با بزرگترین و باسابقهترین حزبهاى جهان، مبالغهآمیز و ساختگى بود. در حزب رستاخیز هیچ كس حق عضویت نمیپرداخت و بودجه حزب از درآمدهاى عمومى تأمین میشد و جزو بودجه سالیانه كشور بود .
دفتر سیاسى در واقع مركز اندیشه، تحلیل و تصمیمگیریهاى اساسى حزب بود و بحران و مشكلات اصلى كشور در بحثهاى داخلى و تصمیمهاى نهایى آن متبلور است. سى تن از شخصیتهاى با نفوذ سیاسى، چون امیرعباس هویدا، جمشید آموزگار، هوشنگ انصارى، هوشنگ نهاوندى، مهرداد پهلبد، رضا قطبى، محمد باهرى و داریوش همایون، عضو دفتر سیاسى بودند. تركیب این دفتر، بعدها، به سبب رویدادهاى سیاسى و جابهجایى در قدرت و مسئولیتها تغییر كرد
حزب رستاخیز از دو جناح تشكیل میشد: پیشرو (كه با نام پیشرو و مترقى یا پیشرو و ترقیخواه هم از آن یاد شده است) بهرهبرى جمشید آموزگار و سازنده بهرهبرى هوشنگ . ظاهرآ قرار بود كه نمایندگان دو جناح داراى دو طرز فكر مختلف، اما وفادار به اصول سهگانه حزب و معتقد به اجراى اساسنامه و مرامنامه باشند و درواقع گرایشهاى مختلف سیاسى حزبهاى پیشین وفادار به نظام، در این دو جناح متمركز شود. رهبران جناحها را خود شاه تعیین كرد. جناح سومى نیز در خرداد 1357، به رهبرى هوشنگ نهاوندى، پدید آمد . این جناح از نقد عملكردهاى حزب رستاخیز شكل گرفت و اعضاى آن به بررسى مسائل ایران میپرداختند كه به گفته نهاوندى به پیشنهاد خود شاه تشكیل شده بود و غالبآ «اپوزسیون اعلیحضرت» خوانده میشد.دبیركل حزب، كه با نظر محمدرضا پهلوى انتخاب میشد، چند بار عوض شد. امیرعباس هویدا از آغاز تأسیس حزب تا كنگره دوم (5 و 6 آبان 1356)، جمشید آموزگار از همین تاریخ تا 17 مرداد 1356، محمد معتضد باهرى تا دى 1357، و جمشید آموزگار از این تاریخ تا 6 شهریور 1357 دبیر كل حزب بودند و جواد سعید، آخرین دبیركل، زمانى به این سمت رسید كه حزب جز انحلال راه دیگرى پیشرو نداشت. تفكیك نخستوزیرى و دبیركلى حزب مشكلاتى به بار آورد و ازاینرو، آموزگار به دستور شاه و براى بار دوم دبیركل شد نشریات حزب رستاخیز عبارت بودند از: روزنامه رستاخیز، ترجمان اصلى حزب، به سردبیرى مهدى سمسار، كه از 13 اردیبهشت 1354 تا اوایل آذر 1357 انتشار یافت؛ رستاخیز جوان؛ رستاخیز روستا؛ رستاخیز كارگران؛ رستاخیز هوایى (براى ایرانیان و فارسیزبانان خارج از كشور)؛ تلاش، كه ابتدا زیرنظر هویدا منتشر میشد و در شهریور 1354 به جمع نشریههاى رستاخیز پیوست؛ مبانى فلسفى رستاخیز، كه ماهانه بهچاپ میرسید؛ و اندیشههاى رستاخیز، كه نشریه نظرى حزب بود و دفتر سیاسى حزب به آن توجه ویژهاى داشت، اما بیش از چند شماره منتشر نشد فعالیتها و مخالفتها. حزب رستاخیز پس از تأسیس شعبهها و دفترها و تشكیل واحدهاى حزبى (هر واحد سیاسى بین 50 تا 175 عضو داشت) در سراسر كشور و انتشار نشریات ــ بهویژه روزنامه رستاخیز ــ عملاً وارد صحنه سیاسى شد و كوشید در همه نهادها و عرصهها رخنه كند. برگزارى انتخابات مجلس و شركت دادن مردم در آن، به قصد برگزیدن نمایندگان حزب رستاخیز و تشكیل مجلسى یكدست و یك صدا با دولت، بزرگترین اقدام حزب در آغاز كار بود اما حزب رستاخیز نمیتوانست عملكرد مردمى داشته باشد، زیرا ماهیتاً تمامیتخواه و اقتدارگرا بود. برخى به اجبار و اكراه و جمعى نیز از سر فرصتطلبى به حزب پیوسته بودند و از همان آغاز، دستهبندیهاى درونى و رقابتهاى جناحى در آن شكل گرفته بود ؛ ازاینرو، حزب به عرصههایى كشیده میشد كه به ظاهر براى مقابله با مشكلات بود، اما در عمل و در نهایت بر شدت مشكلات میافزود. مثلاً حزب از همان آغاز درصدد برآمد قدرت بازاریان سنّتى را از بین ببرد. شعبههایى در بازار تأسیس كرد و كوشید رابطه میان بازار و روحانیت را قطع كند و به منابع مالى روحانیت، دست یابد.