(۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران - ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ در لسآنجلس) یک شاعر معاصر ایرانی بود. نادرپور به زبان فرانسه آشنایی کامل داشت و شعرها و مقالههایی را به زبان فارسی ترجمه کرد.
زندگینامه
او فرزند «تقی میرزا» از نوادگان رضاقلی میرزا، فرزند ارشد نادرشاه افشار بود. نادرپور پس از به پایان رساندن دوره متوسطه در دبیرستان ایرانشهر تهران، در سال ۱۳۲۸ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. در سال ۱۳۳۱ پس از دریافت لیسانس از دانشگاه سوربن پاریس در رشته زبان و ادبیات فرانسه به تهران بازگشت. وی از سال ۱۳۳۷ به مدت چند سال در وزارت فرهنگ و هنر در مسئولیتهای مختلف به کار مشغول بود.نادرپور در سال ۱۳۴۶ در کنار تعدادی از روشنفکران و نویسندگان مشهور در تاسیس کانون نویسندگان ایران نقش داشت و به عنوان یکی از اعضای اولین دوره هیات دبیران کانون انتخاب گردید .نادرپور پس از انقلاب ایران (۱۳۵۷) ۱۳۵۷، به آمریکا رفت و تا پایان عمر در این کشور به سر برد. وی سرانجام در روز جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ در لسآنجلس درگذشت.
نمونه شعر
مجموعههای شعر
نادرپور در دنبالۀ سخنِ خود باز هم به تعهّد در شعر می پردازد و می گوید: « اگر منظور از تعهّد، پرداختن به مسایل زودگذر سیاسی و حوادث روزانۀ اجتماعی باشد، ناچار با رسالت شعر-که درهم شکستن دیوارهای زمان و دست یافتن به جاودانگی- است مغایرت دارد. اما اگر غرض از«تعهّد» توجه به مواضع تاریخی و فضایل اساسی انسان است، به اعتقاد من شعر اصیل فارسی همیشه متعهّد بوده است و خواهد بود. نادرپور به عنوان نمونه فردوسی و سعدی و حافظ و مولوی را نام می برد. گفتیم که این شاعر،تصویرگری توانا است و می دانیم که برای تاثیرگذاری و برانگیختن عواطف و هیجان در مخاطب ابزاری موثرتر از «تصویر» وجود ندارد. ولی آنها که به پوشالی بودن تصاویر نادرپور اشاره می کنند بدین خاطر است که «شعر نو» شکلی زیبا و محتوایی پویا دارد، و در آخرین تحلیل«شعر محتوا » ست.درشعر نادرپورمجازهای بسیار یافت می شود. بیشتر مجازهای عقلی او، اِسناد فعل هایی است به اشیاء حسی و کمتر به مقولات عقلی:
باد عابر در سیاهی سوت می زد
تشبیهات حسی به حسی هم با توجه به توضیح بالا در شعر او فراوان است و هر چه از شعرهای نخستینِ خود دورتر می شود تشبیهات او اوج بیشتری می یابد. بیشترِتصاویرِشعرهای او تازه است مگر آن شعرهایی که از شاعران رومانتیک فرانسه گرفته است و یا تصاویری مانند تشبیه پنجۀ برگ به پنجۀ دستی بریده که در شعر قدما مثل صائب سابقه دارد در عین حال نادرپور از تشبیهات عقلی به حسی هم استفاده می کند ولی این نوع تصویر به نسبت حسّیات او اندک است. او تشبیهات حسی به عقلی هم دارد و تشبیهی که هر دو سوی آن عقلی باشد درآثارش دیده می شود. در تشبیه وهمی از عناصری مثل سیمرغ و دیو، سود می جوید و در تشبیهات خیالی تصاویری مثل گلخانۀ خیال را می آورد که یادآور گلخانۀ فکر سهراب سپهری است. در شعر نادرپور اضافات تشبیهی از ابداعات شاعری طرفه کار حکایت می کند و در عین حال تصاویر با سابقه در میان آنها دیده می شود. مثلا اضافۀ تشبیهی« مرغ وحشی دل» یادآور بیت مشهور زیر است:
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی / ز بامی که برخاست مشکل نشیند
در اشعار این« تصویرگربزرگ» تشبیهات مرسل و موکد هم یافت می شود و با آنکه بیشتر، شاعری تشبیه گراست استعارات فراوانی در آثارش مشهود است و از انواع استعاره بهره می برد.تشخیص هم شعر او را جاندار می کند و اشیاء را روح می بخشد، بدان گونه که زمین تن پر آبله اش را به ناخن بارانها می خارد. اضافه های استعاری در شعر او فراوان است و این فراوانی در دفتر شعرهای آغازینش چندان به چشم نمی خورد. کنایات در شعر او کمتر سنتی و بیشتر تازه اند. غالب تصاویر شعر نادرپور از آن خود اوست وبه گفتة مهدی اخوان ثالث، نادر پور« به خوبی توانسته است خود را از تکرار و ابتذال که دشمن ترین دشمنان هنر است، دور نگه دارد و همیشه از سرزمینی که خود بدانجا رفته است، برای ما خبر بیاورد». با توجه به توضیحات اخیر، اینک به جزئیات بیشتری از تصویرگری نادر نادرپور می پردازیم.
بررسي سبك شعري نادر نادرپور"نادرپورعصيانگريدر تنگنايچهار پاره
ذهنيت نوقدمايي از آنجا شكل ميگيرد كه طيفي از شاعران مثل فريدون توللي و پرويز ناتل خانلري، نيما را به تمام و كمال نميپذيرندأ اما لزوم و ضرورت تحول را نيز احساس ميكنند. اين گروه نوآوريهاي شاعران دوره مشروطيت را ناكافي ميدانند و اين را كه در قالبهاي كلاسيك از قطار و هواپيما و اين قبيل پديدههاي امروزي سخني به ميان آيد، وصله ناجور ميپندارند و براي پيريزي ساختاري متفاوت همراه با تحولات معنا ميكوشند، اما قالب نيما و پيروي از او را نيز نوعي بازي و تفريح براي آدمهاي بيغم و درد عنوان ميكنند و به همين دليل نوآوريهاي او را بيعيب و نقا نميدانند و با اعتقاد بر پيريزي ساختاري جديد در كار بافت محتوايي متحول شده، به قالبهايي چون چهار پاره و دو بيتيهاي پيوسته گرايش پيدا ميكنند.
اين گروه با تجربه اين قالبها به زعم خود در عين حفظ فاصله با نيما، به اندك تعادلي هم ميرسد. اما آنچه مسلم است، محدوديتهايي است كه گريبانگير اين تجربهها است. گذشته از عامل وزن عروضي كه از قانون شعر كلاسيك تبعيت ميكند، اغلب شاعران اين گروه هنوز با انديشهيي پيوند خورده با عناصر كلاسيك، به حركت خود ادامه ميدهند.نادر نادرپور هم در همين صف قرار ميگيرد و در ابتداي كار، خود را پشت توللي و خانلري احساس ميكندأ هر چند بعدها اين دو را كنار ميزند و نفر اول صف ميشود.
نادرپور ابتدا با ايمان كامل به شيوه خانلري بنا بر مولفههاي شعري او پيش ميرود و حتي در حمايت از اين مولفهها ميگويد كه چرا بايد در قالب آزاد شعر بگوييم وقتي قالبهاي كلاسيك به ظرفيتهاي بالاي خود داراي وزنها و بحرهاي فراوانند. نادرپور در اين دوره از شاعرياش، آشكارا با نوعي تعارف دست و پنجه نرم ميكند. اشاره شد كه نوقدماييها به اين دليل نيما و نوآوريهايش را نميپذيرند كه معتقدند وقتي مردم در فقر و بدبختي و اوضاع نامساعد اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي بسر ميبرند پرداختن به شعر نو يك تفريح سرخوشانه بورژوازي است. (در حالي كه شعر نيما در رديف شعر اجتماعي مورد قبول جامعه نيز قرار ميگيرد) در نگاهي اوليه به شعر نادرپور در مييابيم كه او با استناد به اين آسيب نيما (بنا بر اعتقاد نوقدماييها) ميتواند سراغ او نرفته باشد. در واقع نادرپور اصلا صلاحيت اين را كه درباره اجتماعي بودن يا نبودن شعر نيما نظر بدهد ندارد و به نظر ميرسد تنها به دليل اينكه از سردمداران گروه خود نافرماني نكرده باشد با اين نظر آنها همراه مي شود. چرا كه شعر او گاه چنان از زمينههاي فكري تهي ميشود (اجتماعي بودن به كنار) كه به نظر ميرسد، شاعر بنا بر فلسفه «بودن بهتر از نبودن» شعر ميگويد و همه امور و اهداف براي او پوچ و واهياند: «اگر روزي كسي از من بپرسد \ كه ديگر قصدت از اين زندگي چيست? \ بدو گويم كه چون ميترسم از مرگ \ مرا راهي به غير از زندگي نيست?»1
اما در اين ميان نادرپور يكي تفاوت عمده با ديگر نوقدماييها دارد. در مقدمه يكي از مجموعه شعرهايش مينويسد: «من نميدانم چه لطفي دارد كه براي هزار و چندمين بار اين همه مضامين و مطالب مكرر را كه در آغاز كار از طبع استادان سلف تراويده و به بهترين صورتي بيان شده در قالب غزلها و قصيدههاي مصنوعي بريزيم?!»2 البته ديگر نوقدماييون هم بر همين اعتقادند اما اغلب در چنبره ذهنيتي كلاسيك ميمانند و شعرشان را بايد از خرابات و از لابهلاي زلف معشوق و از اين قبيل اماكن خصوصي، بيرون كشيد. در حالي كه نادرپور شعرش را يكسره از تعابير و الفاظ كهن خالي ميكند: «شبح، كمكم، قدم آهستهتر كرد \ نگاهش لاي تاريكي درخشيد \ صداي غرش بادي كه برخاست \ شبح را اضطرابي تازه بخشيد.»3 ميبينيم كه ردپايي از عناصر كلاسيك در شعر نادرپور نيست و او تنها به دليل استفاده از قالبهايي چون چهارپاره است كه با نوقدماييها همگروه ميشود كه البته در اين باره اختيار نيز دارد و به انتخاب دست زده است. تازه بودن اضطراب در سطر آخر همين شعر تعبير و تركيبي كاملا نو و تازه است. «براهني» نيز به همين نو بودن در شعرهاي نادرپور اشاره كرده و مينويسد: «شعر نادرپور، بازسازي سنت است با در نظر گرفتن متن زندگي امروز و روابط زندگي امروز.»4 همين تفاوت عمده است كه نادرپور را به فضاهاي تازهتر رهنمون ميكند و بعدها نيما و قالبش را نيز ميپذيرد.علاوه بر بافت تازه و به كارگيري تعابير و تركيبهاي تجربه نشده، هنر تصوير و توصيف را نيز در شعر نادرپور از مهمترين خصيصههاي شعر نادرپور عنوان كردهاندأ عبدالعلي دستغيب او را در توصيف بيمانند ميداند و فروغ نيز تجسم و هنر توصيف و استفاده از تشبيهات و استعارات بديع را در شعر نادرپور استادانه عنوان ميكند. سرودههاي آخرين نادرپور به دليل دور بودن او از ايران چندان مورد نقد و بررسي قرار نگرفت، اما براهني درباره يكي از همين شعرها، در مصاحبهيي ميگويد: «شعري دارد نادرپور كه در يكي از مجلات خارج از ايران چاپ شده و چهار پاره است، يكي از شعرهاي زيباي زبان فارسي است. ]...[ هيچ شعري از خارج از كشور، تبعيد، تنهايي و انزوا و عسرت تبعيد را مثل اين شعر نادرپور نشان نميدهد. معماري زبان شعر هم بسيار قوي است.»5 همين گفته براهني نشان ميدهد كه نادرپور در دورههاي آخر شاعرياش، همان نادرپور دهههاي گذشته است و همچنان شعرهاي موفق و تاؤيرگذاري دارد.
اخوان ثالث
مهدي اخوان ثالث ، يكي از نوپردازان معاصر ايرانست كه درشكل گيري سبك شعر نو تأثير داشته است . روحيه تجدد طلبي و نوجويي، شاعران ر ا در برهه اي از زمان برآن داشت كه هم زمان با تحولات اجتماعي، سياسي و ادبي، پلي ارتباطي به سبكي نو براي ارتباط با مخاطبان خود بسازند تا نسبت به تحولات جامعة خود از قافله عقب نمانند . فرآيند ساختن اين پل، دوره هاي مختلف تكامل شعر نو را تشكيل داد تا اين كه اشعا ر نوپردازان از صافي قواعد جديد عاطفي، محتوايي و موسيقايي عبور كرده و به شكلي نظام يافته و صيقل داده به مخاطبان خود عرضه شدند . لفظ و موسيقي كلام در شعر اخوان و در نظر او جايگاهي ويژه دارد. وي در بيشتر اشعار نيمائ يش از نظر وزن، پيرو نيماست با اين تفاوت كه تنوع اوزاندر شعر او از نيما بيشتر ست.