موتور جستجوی پیشرفته مقالات و تحقیقات و ...

تحویل در محیط ورد : word
عنوان :

عنوان سفارش :
تعداد صفحه :
قیمت :
تومان

يكي از درس هايي كه از حافظ مي توان ياد گرفت آسان گرفتن و آسان كردن كارها بر خود و ديگران است، شايد اگر حافظ امروز معلم ادبيات بود مي گفت كه اين قدر معني را كه در دنياي ادبيات جزء قال است سخت و جدّي نگيريد، كاري كنيد كه معني شعر خيلي آسان از دل ِ خودِ شعر بيرون بيايد و با كمي دقت، خودِ خوانندگان بتوانند به ادبيات بگويند كه«حول حالنا الي احسن الحال!» حافظ خودش هم همين را مي گويد؛ گوش كنيد:

    دوش با من گفت پنهان كارداني تيزهوش
    وز شما پنهان نشايد داشت سرّ مي فروش
حافظ در مطلع شعر، گفتن ِ حرفِ اصلي را حواله مي دهد به «كارداني تيزهوش»، امّا پيش مخاطبين به دهن لقي خود اعتراف مي كند و مي گويد كه از آنها نمي تواند «سرّ مي فروش» را پنهان كند. بعد اوّلين چيزي را كه لو مي دهد اين است كه آن جنابِ كاردان تيزهوش همين مي فروش مصرع دوم است. بعد از زبان مي فروش رازش را فاش مي كند و مي گويد:
    گفت آسان گير بر خود كارها كز روي طبع
    سخت مي گردد جهان بر مردمان سخت كوش
اين بيت بخش تئوري درس مي فروش است. مي فروش صريح نمي گويد كه آدم چه كارهايي را بايد برخودش آسان بگيرد، بنابراين، مخاطب بايد حرفش را به همه ي كارهايي كه روي اين زمين خاكي انجام مي دهد تعميم بدهد، حتي به كارهاي معنوي همچون عبادت. (ديده ايد كه بعضي چگونه اين قبيل كارها را، هم به خود و هم به ديگران سخت مي گيرند! مشكل پسندي ها اغلب به جايي مي رسد كه گاهي مقدمه ي عروسي ها انگار بدون اختلاف و داد و فغان و عزاداري جور نمي شود؛ هر چند، كم نيست عزاداري هايي كه در آنها بساط خواستگاري فراهم و آخرش ختم به عروسي مي شود. آسان گرفتن كارها به اين شق دوم بيش تر مي خورد!) منظور مي فروش از «سخت مي گردد» مي تواند هم «سخت شدن» باشد، يعني جهان و زندگي در آن براي افراد سخت كوش سخت مي شود، و هم مي تواند «گردش ِ سختِ كارهاي جهان» براي چنين مردماني باشد. (با اين كه جهان نسبت به دنگ و فنگ و رتق و فتق امور انسانها خيلي بي تفاوت وعادي و طبيعي مي گردد و روز و شب را مي آورد و مي برد، آدم وقتي خودش كاري را به خودش سخت مي گيرد و عرصه را بر خود تنگ مي كند، زمين و زمان را زير سؤال مي برد كه چرا فلك «به هر گردش زنه آتش به جونُم!»)

با بيت بعدي بخش عملي درس مي فروش شروع مي شود:

    وانگهم درداد جامي كز فروغش بر فلك
    زهره در رقص آمد و بربط زنان مي گفت نوش
بخش عملي درس با خوردن مي شروع مي شود كه با اين كار، مي فروش ذهنيت قبلي و غلط آدم سخت گير را از حافظه اش پاك مي كند تا ببيند كه فلك با هر گردش اش آتش به جان كسي مي زند كه خودش آتش را به جان خريده است، وگرنه براي كسي كه كارها را بر خود آسان مي گيرد فلك انگار عرصه ي رقص و بزن و بكوب است. البته، بعضي ها ممكن است به مي فروش بگويند: «اي بابا! نفس ات معلوم است كه از جاي گرم در مي آيد، آدم يك عالمه غصه داشته باشد و بعد نيش اش را تا بناگوش باز كند كه چه بشود!» او برايشان اين جواب را دارد:
    با دل ِ خونين لبِ خندان بياور همچو جام
    ني گرت زخمي رسد آيي چو چنگ اندر خروش
آدم اگر غصه داشته باشد و به روي خودش نياورد و بخندد هنر كرده است. (به قول فريدون مشيري «اگر با اين همه نامردمي ها باز دنبال هنر گردي، هنر كردي!) مي فروش آدمي را كه غصه دارد و سخت نمي گيرد و به روي خودش نمي آورد به جام باده تشبيه مي كند كه با اين كه اگر درونش را نگاه كنيد خون خونش را دارد مي خورد، ولي لبها و دهانش باز است، انگار كه دارد مي خندد. در عوض، آدمي را كه با يك زخم و جراحت كوچك دادش به آسمان مي رود، به چنگي تشبيه مي كند كه تا زخمه اي و تلنگري به تارهايش مي خورد صدايش بلند مي شود. در بيت بعدي مي گويد كه فاصله ي چنگِ خروشان تا جام ِخندان را چگونه مي شود طي كرد:
    تا نگردي آشنا زين پرده رمزي نشنوي
    گوش نامحرم نباشد جاي پيغام سروش
مي فروش خيلي زود متوجه مي شود كه نه تنها فاصله ي بين جام ِ خندان و چنگِ خروشان را بايد به طور منطقي پر كند، بلكه مي داند كه فاصله ي بين نغمه ي بربط و چنگ را كه هر دو از آلات موسيقي اند، ولي يكي زهره را به رقص درمي آورد و ديگري گريه ي «اين خلق پر شكايتِ نالان» را در مي آورد بايد از بين ببرد. او بايد ثابت كند كه حتي در ناله اي كه زخمه ي چنگ ايجاد مي كند، نغمه اي است براي به رقص درآمدن، و نه سخت گرفتن روزگار. تا گوش چه گوشي باشد! اگر گوش، گوشي باشد كه با نغمه هايي كه در اين پرده كه هم پرده ي موسيقي و هم پرده ي پوشاننده ي اسرار است نواخته مي شود ناآشنا باشد، اصلاً نه تنها اين نغمه ها را نمي شنود، بلكه اگر ادعا هم بكند كه شنيده است، فعل حرام انجام داده است! براي چه؟ براي اين كه آدمي كه چيزي را نمي شناسد و نمي فهمد نبايد مرتكب گناه تفسير به رأي آن شود. با برداشت غلط از آنچه كه فرد فكر مي كند پيغام سروش بوده زندگي را بر همگان سخت مي كند. سروش دنبال گوشي كه محرم است نمي گردد تا پيغام خود را در ِ گوش اش پچ پچ كند. اين پيغام در همه سو در هوا منتشر است و گوشي كه استعدادش را داشته باشد، آن را رمز گشايي مي كند و مي شنود. مي فروش پيغام سروش را با بيت بعدي براي همه رله مي كند و به حافظ نيز مي گويد، ولي مي داند كه از ميان اين همه گوش، گوش نامحرم آن را يا نمي فهمد و يا بد مي فهمد.

    گوش كن پند اي پسر وز بهر دنيا غم مخور
    گفتمت چون در حديثي گر تواني داشت گوش
ابتدا از حافظِ مي خواهد پند شنو باشد. واژه ي «پسر» را براي كم سن و سال بودن مخاطبش استفاده نمي كند، براي نيازمند به نصيحت بودن طرف، او را چنين مورد خطاب قرار مي دهد. ممكن است اين پسر نود ساله باشد و اين پير مي فروش هجده ساله! بعد از او مي خواهد كه براي دنيا غصه نخورد. بعد تأكيد مي كند كه آن مرواريدِ مادّي را كه در دنيا دنبالش است مي تواند در همين نصيحت ببيند و اگر مي تواند آن را همچون گوشوار مرواريدي آويزه ي گوشش كند تا هميشه همراهش باشد و هرگزبراي دنيا غصه نخورد.
    در حريم عشق نتوان زد دَم از گفت و شنيد
    زان كه آنجا جمله اعضا چشم بايد بود و گوش
آنچه كه باعث مي شود آدم حرف پير و مراد و معلمي را گوش كند و بگو مگو را كنار بگذارد، يك دلبستگي بي چون و چرا است. جايي كه عشق حرمت مي آورد و به چشم ديدن و به گوش شنيدن براي عاشق حرام نيست، ولي غيرعاشق نامحرم است. عاشق به زبان كه مدام حرف بالاي حرف و شك در كار مي آورد نيازي ندارد، فقط چشم مي خواهد و گوش، كه ببيند و بشنود و دنباله روي كند. چرا بايد تا اين حد رام باشد؟

  • مجری کارهای پژوهشی عمومی، علمی پژوهشی و مروری
  • کارهای آماری و تجزیه و تحلیل داده
  • تحلیل کمی و کیفی
  • انجام کلیه خدمات نگارش، ترجمه تخصصی ، ویرایش مقاله ها و پایان نامه ها
  • انجام رفرنس نویسی استاندارد با نرم افزار EndNote
  • آماده سازی پاورپوینت مربوط به ارائه در جلسات و همایشها
  • Tel : 09385735506 - 09118370377
    Email : tahghighnet@yahoo.com
    Telegram : @tahghighnet
    Instagram : tahghighnetinsta
    www.tahghigh.net
    2024 - 2007