«سبک زندگی که شامل مجموعه رفتارها و الگوهای کنش هر فرد که معطوف به ابعاد هنجاری و معنایی زندگی اجتماعی می ، باشد اطلاق میشود و نشاندهنده کم و کیف نظام باورها و کنشهای فرد است. به عبارتی سبک زندگی بر ماهیت و محتوای خاص تعاملات و کنشهای اشخاص در هر جامعه دلالت دارد و مبین اغراض، نیات، معانی و تفاسیر فرد در جریان عمل روزمره و زندگی روزانه است.سبک زندگی پایه و اساس فهم شرایط فرهنگی موجود و تحولات پیش رو در این حوزه تلقی میشود و نشان میدهد که در بطن ارزشهای موجود در خردهنظام فرهنگی چه می¬گذرد. در واقع با بهکارگیری مفهوم سبک زندگی و تعمق در آن میتوان از هنجارهای پنهان در اذهان، باورها و رفتارهای مردم یک جامعه، سر درآورد و از جهتگیریها و الگوهای موجود یا در حال شکلگیری، تفسیر واقعبینانهای اریه کرد. »
به نظر می رسد بین اسلامی شدن و سبک زندگی ایرانی رابطه معنی داری وجود دارد.
مفهوم سبک زندگي(life style) از زمره مفاهيمي است که پژوهشگران حوزه جامعه شناسي و مطالعات فرهنگي براي بيان پاره اي از واقعيت هاي فرهنگي جامعه آن را مطرح و به کار مي برند و دامنه به کارگيري آن در ادبيات علوم اجتماعي و مطالعات فرهنگي رواج زيادي يافته است تا حدي که بعضي معتقدند که اين مفهوم قابليت جانشيني بسياري از واژگان موجود از جمله مفهوم طبقه را داراست و مي تواند به نحو دقيق تري، گوياي واقعيت پيچيده رفتارها و حتي نگرش هاي فرهنگي و اجتماعي در جامعه امروز ما باشد و حتي برخي انديشمندان به کارگيري آن به جاي مفاهيم فراگيري چون قوميت و مليت را مطرح کرده اند. سبک زندگي دررشته مطالعات فرهنگي به مجموعه رفتارها، مدلها و الگوهاي کنش هاي هر فرد اطلاق مي شود که معطوف به ابعاد هنجاري، رفتاري و معنايي زندگي اجتماعي او باشد و نشان دهنده کم و کيف نظام باورها و کنش ها و واکنش هاي فرد و جامعه مي باشد. به عبارتي سبک زندگي دلالت بر ماهيت و محتواي روابط، تعاملات و کنش هاي اشخاص و آحاد مردم در هرجامعه دارد.
از منظري که سبک زندگي و بررسي ابعاد و وجوه آن، حوزه بسيار تخصصي وحرفه اي در مطالعات فرهنگي به خود اختصاص مي دهد، مقوله بسيار تعيين کننده و محوري در مطالعات و بررسي هاي کلان استراتژيک و طراحي چشم اندازهاي يک فرهنگ نيز مي باشد. اصولاً بايد دانست حوزه مطالعات استراتژيک برخلاف بار لغوي آن که همواره نوعي نگاه کلان را مطرح مي سازد، در حوزه فرهنگ تنها بر پايه مطالعات و بررسي هاي جزئي امکان پذير است. به عبارتي در مطالعات و بررسي هاي راهبردي، از لحاظ متدولوژيک و روششناختي، بايستي بر مبناي مشاهدات و تحليل هاي جزئي، کوچک (و استقرايي) حرکت کرد تابه تحليل و توصيف و تبيين کلان نزديک شد و پس از آن به حوزه پيش بيني، آينده پژوهي و آينده نگري، که اساس مباحث راهبردي بر آن استوار است، نزديک شد. بنابراين مجموعه توصيف هاي ريز و جزئي مبناي تحليل هاي راهبردي محسوب مي شوند و پس از آن متغيرهاي کلان يا ساختاري را بايستي در اين گونه بررسي ها وارد و اعمال نمود. چرا که واقعيتهاي موجود و پراکنده که امکان بررسي و سنجش تجربي و ملاحظه عيني داشته باشند ميتوانند پايه نتيجه گيري هاي کلان و راهبردهاي آينده نگرانه باشد. در واقع با به کارگيري مفهوم سبک زندگي و ژرف انديشي و تعميق درباره مفهوم آن مي توان از هنجارهاي پنهان که در اذهان، باورها و رفتارهاي مردم يک جامعه قابل مشاهده است، سردر آورد واز جهت گيري ها و الگوهاي موجود يا در حال شکل گيري آتي جامعه، به نحو واقع بينانه اي تفسير به دست داد.از اين روست که رهبر انقلاب اسلامي در بحث سبک زندگيبه مصاديق و سؤالات دقيق و جزئي و عيني و ريز شده روي آوردند و خرده گيري برخي افراد که به ورود به مصاديق جزئي توسط رهبر عالي رتبه نظام اشکال مي کنند نشان مي دهد که اين افراد با روشهاي مديريت استراتژيک نظام و نيز با متدهاي اصلاح سبک زندگي آشنا نيستند. رهبر انقلاب با درک دقيق و درست انديشي که از واقعيات جامعه ايران دارند مسير استقراء جهت استنتاجات خود انتخاب نموده اند و اين مسيري است که غرب رامنفعل خواهد کرد. در ادامه خواهيم گفت که چرا.
بر اساس معنی ارائهشده فوق از سبک زندگی، آیا ترکیب «سبک زندگی دینی» ترکیبی درست و بامعنی است یا نه؟ پاسخ مثبت است. سبک زندگی دینی سبکی است که الگوهای مطرح در آن از ترجیحات دینی یا مبتنی بر مبانی دینی پدید آمده است. به لحاظ عینی ما میتوانیم درون هر نوع فرهنگ مبتنی بر مذهب و مکتبی (اعم از شیعه، سنی، مسیحی، بودایی و …) این الگوها را دنبال کنیم و اتفاقاً این یکی از حوزههای مطالعاتی فعال در مورد سبک زندگی در مجامع علمی است. در حوزه اندیشه و فرهنگ اسلامی و شیعی هم مطالعاتی شده و میتوان تحقیقات بسیار دیگری انجام داد، چون اسلام همه حوزههای زندگی را پوشش داده و برایشان دستور دارد. لذا اسلام کاملترین سبکهای زندگی را عرضه میکند.اما ترکیب سبک زندگی «اسلامی-ایرانی» یعنی چه؟ آیا این یک اصطلاح توصیفی (عینی و انضمامی) است یا تجویزی (ذهنی و آرمانی)؟ به عبارتی آیا ما با واقعیتی در زندگی روزمرهمان روبهرو هستیم که میشود آن را سبک زندگی اسلامی-ایرانی نامید؟ یا اینکه ما مجموعهای از گزارهها، آموزهها و دستورالعملهای برآمده از اسلام را فراهم کردهایم و به مردم ایران ۱۳۹۲ میگوییم اینها را انجام دهند تا رستگار شوند؟ پاسخ این است که این ترکیب هم میتواند توصیفی باشد و هم تجویزی. هم در تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم و هم در زندگی روزمره مردمان امروز میتوان به الگوهای متعدد رفتاری اشاره کرد که برآمده از ترجیحات اسلامی و شیعی است. همچنین میتوان از میان آموزههای دینی، الگوهایی رفتاری را تجویز کرد که مردم را با توجه خصائص تاریخی و جغرافیاییشان بهتر از هر مرجّحی به سعادت برساند. پس این الگوی اسلامی-ایرانی از یک سو تجویز است و رو به سعادت و معنویت انسان دارد و از سوی دیگر با واقعیات زندگی انسان ایرانی و محیط او پیوند و تناسب دارد.
نکتهی دیگری را هم من اینجا تذکر بدهم: آیا ما سبک زندگی اسلامی داریم یا سبکهای زندگی اسلامی؟ این نکته بسیار مهم است. برای این که ببینیم آیا اسلام حدی از ترجیح، ذوق و سلیقه را میپذیرد؟ به تعبیر دیگری آیا اسلام اختیار و انتخابی افزون بر انتخاب سعادت یا شقاوت (إنّا هَدَیْناهُ السّبیلَ إمّا شاکِراً و إمّا کَفُوراً) در مسیر دستیابی به کمال و قرب الیالله برای انسان قائل است یا نه؟ مسلّم است که انسانها در پایههای وجودیشان با هم متفاوتاند. کسی نمیتواند نفی کند که پدر و مادر متفاوت، زمان متفاوت، مکان متفاوت، استعدادهای متفاوت تربیت اجتماعیاند. واقعیت این است که حتی دو بچهای که از یک سلّول اولیه پدید آمدهاند و درون یک خانواده بزرگ شدهاند، با هم شبیه نیستند؛ بزرگ که میشوند، یکیشان مثلاً تندخو است و یکیشان نرمخو است.
پس ما باور داریم که تفاوتهای مربوط به فضای پیدایش و آنچه مربوط به ذات و طبیعت افراد است و هم قبول داریم که تفاوتهای افراد در حوزه تربیت و تأثیرپذیری از جامعه را. همینها سبکهای زندگی متفاوتی پدید میآورد یا طلب میکند. یعنی شما نمیتوانید به همه بگویید یکجور باشند و نمیشود اینگونه توصیه کرد. البته در همه ما فطرت و ماهیت انسانی در حوزه تکوین و اصول و جهت و محدودهها در حوزهی تشریع مشترک است، اما نقطهی شروع با هم برابر نیست. حتی دو برادر هم چهبسا از یک نقطه شروع نمیکنند و این تعبیری از همین عبارت است که «الطّرق الی الله بعدد نفوس (أنفاس) الخلائق»٫ (البته بسیاری از این عبارت تعابیر غلط و تسامحی به معنی لیبرالیستی میکنند.)پس نمیتوان از همه انتظار داشت که از ابتدا از یک جا شروع کنند، چون هر کسی از یک دامنهای برخاسته است، اما جهتِ حرکت، شیوهی حرکت، ممنوعیتها و محدودیتهای آدمها یکی است، چون همه انساناند و در ماهیت انسانی با هم برابرند. فطرتهای پایه یکی است. در اصل جریان خلقت همهی انسانها حرکت «إنّا لله و إنّا إلیه راجعون» را طی میکنند. صراط یکی است. شاهراه یکی است، اما سُبُل متعدد است و البته «الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهدِیَنَّهُم سُبُلَنا» نفرموده یک سبیل. یک سبیل نیست؛ سبل است، برای اینکه هر کسی از نقطهای آغاز میکند.
پس اسلام اقتضائات افراد را پذیرفته و نفی نکرده است: «قُل کُلٌّ یعملُ علی شاکِلَتِهِ» اثر این بحث را بهخوبی در فروعات و احکام و اخلاق اسلامی میبینیم که از آن به مقتضیات زمان و مکان و ارجاع به عرف و منطقةالفراغ و مشابه این مفاهیم تعبیر میکنند.
به این نکته هم باید توجه داشت که نفوس تدریجاً با امور خو میگیرند. ملکه تقوا و عدالت در وجود افراد هم همینگونه است. ما باید به این تدریج در امر هدایت انسانها و اداره امورشان – بهویژه در حوزه سیاستگذاری و برنامهریزی فرهنگی- توجه کنیم. مثلاً برخیها بهخاطر تقدسی که قائلاند و بعضی سوابق، با ورود هر کسی به خیمهی اباعبدالله علیهالسلام مخالفاند. معتقدند اول آدم باید حسینی شود. بعضیها هم معتقدند این آقا که آمده در خیمه اباعبدالله علیهالسلام، با هر لباسی که هست، باید تحملش کنیم و بپذیریمش(کاری ندارم با آنها که دینداری را فقط به «دل پاک!» تعبیر میکنند و به همان بسنده میکنند و صلح کلاند).دسته دوم میگویند این قدم اول است و در خیمه برای او برنامه داریم. بگذار بیاید داخل، به این قلاب ما که گیر کرد، ما کارمان را انجام میدهیم. این همان کاری است که در غرب هم میکنند. یعنی اول که شما میروید غذا بخورید، برای یک ساندویچ همبرگر میروید داخل رستوران. قرار است همبرگر بخرید، اما با همبرگر به شما یک ذائقه و انتظار جدید میدهند. به بچهتان هم یک عروسک یا اسباببازی (هپیمیل) میدهند. بچهتان دفعهی بعد میگوید بابا باز هم برویم همان جا؛ این قلاب گیر کرده است. کارش این است که با همین اقدام مرحلهبهمرحله شما را پیش میبرد تا برسید به دنیای مکدونالد و بپیوندید به جامعهی جهانی و نظم نوین آن.اما بحث سر این است که ما متأسفانه «تدریج» را فراموش میکنیم. ما میخواهیم یک شبه مؤمن تنوری درست کنیم. (به یاد بیاوریم داستانی را که امام صادق علیهالسلام در مورد آن تازهمسلمان و آن مرد عابد نقل میکنند.) خوب نمیشود. مگر همه مخلص و حزباللهی و رزمنده و بسیجیاند؟! بسیاری این مسیر را نرفتهاند و ندیدهاند و لذتش را نچشیدهاند. باید تدریجی آمد. در بحث مقولهی سبک زندگی هم باید تدریجی بیاییم و این را رتبهبندی و مرحلهبندی کنیم. ما میگوییم افراد تمایلات متفاوتی دارند و اگر این تمایلات برگرفته از شهوات و هوای نفس است، اسلام کلاً نهیاش نمیکند، بلکه آموزهها و دستورهایی را ارائه میکند که تدریجاً به این سلیقه و سبک و دلیل ترجیحگذاری، رنگ و بوی الهی میدهد. تفاوت در انتخاب و تفاوت در سلیقه را میپذیرد.اسلام نمیگوید همه رنگ سبز یا آبی و قرمز را دوست داشته باشند. واقعیت این است که هر کسی بنا بر نوعی که به دنیا آمده و تربیت شده است، یک رنگی را دوست دارد و اسلام هم نفیاش نمیکند. یعنی حدی از سلیقه، حدی از تفاوت انسانها در اسلام پذیرفته شده است. میفرماید ترجیحت را در مسیر و محدودهی الهی قرار بده. همه قرار نیست سلمان باشند یا ابوذر. بسته به تواناییها وساختار وجودیشان است؛ «لا یُکَلّفُ اللهُ نَفْساً الاّ وُسْعَها» سلمان و ابوذر هم اول در رتبهای نبودند که در آخر رسیدند. تا آخر هم نه سلمان ابوذر شد و نه ابوذر سلمان؛ «لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ وَ لِذَلِکَ خَلَقَهُمْ»
نکتهی دیگر این است که ما تجارب خوبی نداریم از این نوع یکسانسازیها و یونیفورم دادنها. تاریخ هم این مسأله را تأیید میکند؛ (بررسی تاریخ کمونیسم و کشورهایی مانند شوروی و چین و آلبانی و کره درسآموز است.) بحثی را که رهبر معظم انقلاب در مورد سبک زندگی بیان فرمودند، تبدیل به یونیفورمازیسیون نکنیم. این نکته بسیار مهم است، زیرا اصلاً یک نوع دلزدگی ایجاد خواهد کرد که همه باید یکجور بخورند و یکجور بخوابند. بحث از سبک زندگی بحث از ترجیح و انتخاب است. در الگوهای تجویزی باید جنبه ترجیحی قوی باشد. یعنی باید ذهن آدمها را طوری تربیت نمود که به خاطر خدا بخورند. باید مرجّحشان شرعی باشد. اقتضای این بدن یک چیزی است. اقتضای این زمان و اقتضای این خانواده یک چیزهایی است. باید این تفاوتها را بپذیریم و لِحاظ کنیم.اصلاً بسیاری از مسائل شرعی به عرف واگذار شده است. مثلاً در امر عزاداری از امام علیهالسلام سؤال کردهاند که آقا ما چه کنیم درعزاداریها؟ فرمودهاند آن طوری که برای مرگ عزیزترین عزیزانتان عزاداری میکنید، آن را انجام بدهید [البته حریم شرعی را نگهدارید.] ببینید مردم چگونه میفهمند که شما به بیشترین حد عزادار هستید، همان را نشان بدهید. نمیفرمایند رسم ما اهل بیت علیهمالسلام این است و شما هم در عزاداری چنین کنید. البته خود ایشان هم روشی داشتهاند، اما امام علیهالسلام امر به یک شکل خاص نمیکنند؛ مؤمنان را امر به محتوا و نتیجه و البته رعایت محدودهی شرعی میکنند.لذا شناخت مخاطب برای ما یک اصل است. اگر ما این کار را انجام دهیم و بتوانیم سبکهای متعدد را با توجه به حفظ آن اصول و حریمهای شرعی تولید کنیم، آن وقت خواهید دید که بسیاری این الگو را میپذیرند. «لَوْ عَرَفُوا مَحاسِنَ کَلامِنا لَاتَّبَعُونا»٫ اصلاً من اینجوری به شما بگویم که سرمایهداری غرب همراهی با خود را به وسیلهی هدایت میل و تمایل مردم فراهم میکند. بسیاری عقیده و جهتگیری و اهداف نظام سرمایهداری را در دنیا قبول ندارند، اما پوشش آن را میپذیرند و بعد تمایلاتشان نیز همسو میشود؛ مانند بسیاری از اندیشمندان منتقد سرمایهداری. البته باید تفاوتی را که اینجا وجود دارد نیز لحاظ کرد؛ اینکه اسلام حرکت آگاهانه و معقولانه و از سر اختیار را مطلوب میداند و نه همسو کردن مردم از سر اضطرار یا کشش غرائز یا سوء استفاده از جهالت انسانها را.