

یکی از طبیعی ترین گروههایی که می تواند نیازهای انسان را ارضا کند خانواده است. وظیفه خانواده مراقبت از فرزندان و تربیت آن ها، برقراری ارتباطات سالم اعضا با هم و کمک به ، استقلال کودکان است، حتی اگر کودک کم توان ذهنی ، نابینا یا ناشنوا باشد. کم توان ذهنی یک وضعیت و حالت خاص ذهنی است که در اثر شرایط مختلف قبل از تولد و یا پس از تولدکودک پدید می آید کم توانان افرادی از جامعه هستند که در مراحل پایین رشد هوشی متوقف می شوند و در آن ها کنش های نهاد قوی و زیاد است .واقعیت این است که هر کودکی در خا نواده به دنیا می آید و در میان اعضاي خانواده رشد کرده و توانمند می شود؛ از این رو، روشن است که زندگی اجتماعی و عاطف ی آن ها با اعضاي خانواده شروع خواهد شد.اما واقعیت این است که هیچ مادري دوست ندار د فرزند کم توان ذهنی به دنیا آورد، ولی وقتی این اتفاق افتاد، مادر نیازمند ساخت زدایی زندگی شان در این مورد هستند که چگونه می توانند نیازهاي فرزندان شان را برآورده نمایند . همچنین، آن ها نیازمند درك این واقعیت هستند که داراي یک کودك کم توان ذهنی هست ند؛ در حالی که فرزندشان نیازمند دوست داشته شدن، درمان و آموزش مناسب همچون سایر کودکان است.
فرایند تولد کودک برای والدین لذت آور است گرچه این فرایند با مشقات و ناراحتی های فراوانی همراه است. علی رغم این مشکلات، باید گفت که امید به سالم بودن و طبیعی بودن کودک معمولاً احساس اعتماد در آنان ایجاد می کند و کودک خود را می پذیرند، ولی به محض آگاهی والدین از معلولیت فرزند خود، تمام آرزوها و امیدها به یأس مبدل می گردد و مشکلات شروع می شود. اولین شخصی که به طور مستقیم با کودک ارتباط برقرار می کند مادر است. مادر وقتی با فرزند معلول خود روبه رو می شود ( به ویژه اگر کم توان ذهنی باشد) به علت نگهداری دائمی و نیاز به فراهم کردن شرایط ویژه رشد این کودکان و رویارویی با استرس هایی از جمله رفتارهای قالبی، مشکلات زبانی، قشقرق و نداشتن مهارت مراقبت از خود، باعث تضعیف کارکرد طبیعی مادر می شود. به همین خاطر است که میانگین اختلالات روانی در مادران کودکان استثنایی و به ویژه مادران دارای کودک کم توان ذهنی بالاتر از مادران دارای کودک عادی است. همچنین می دانیم که داشتن توقعات و انتظارات و عدم برآورده شدن این انتظارات موجب ناکامی و سرخوردگی افراد می شود بنابراین مادرانی که کودک معلول دارند در مدت 9 ماه بارداری، انتظار یک بچۀ سالم و با ویژگی های مورد نظر را دارند و حتی برنامه ریزی های متعددی در مدت این 9 ماه برای آیندۀ فرزند خود انجام می دهند و چه بسا بعد از این مدت کودکی که متولد می شود فرزند مورد نظر نباشد و در یک کلام کم توان ذهنی یا نابینا و یا ناشنوا باشد.لذا این حادثه موجبات احساس گناه و تقصیر، ناکامی و محرومیت ناشی از عادی نبودن کودک را در مادر ایجاد می کند که طبیعتاً غم و اندوه و افسردگی را به دنبال دارد. در مجموع این شرایط می تواند سبب گوشه گیری و عدم علاقه به برقراری رابطه با محیط و همچنین پایین آمدن عزت نفس و احساس خود کم بینی و بی ارزشی در مادر شود که پیامد عزت نفس پایین، بروز افسردگی در مادران کودکان استثنایی و به خطر افتادن سلامت روانی و عمومی آن ها است.وقتی مادر یک کودك کم توان ذهنی را به دنیا می آورد کارکردهاي روان شناختی و سلامت عمومی مادر به هم می خورد که در سطح کلان، سلامت روان، پویایی و هدفمندي خانواده را تحت الشعاع قرار داده و در سطح خُرد نیز مهم ترین کارکردهاي روان شناختی خانواده را همچون ابراز کردن، حل تعارض،استقلال، پیشرفت، تفریح و سرگرمی، ارزش هاي اخلاقی و مذهبی، ساختار و سازمان، رفت و آمد با اطرافیان، اتحاد، کنترل و حل مس ئله تحت تأثیر خود قرار می دهد.( غلامعلی،سال 1376 ، ص 23)هدف از تحقیق حاضر یافتن پاسخی برای این پرسش است که آیا بین مادران کودکان استثنایی و مادران کودکان عادی از نظر سلامت روانی و عمومی تفاوت وجود دارد یا خیر؟
در پژوهش حاضر کودک عادی به کودکی گفته می شود که کم توانی ذهنی یا نابینایی و ناشنوایی ندارد و دچار اختلالات دیگر از جمله اختلالات یادگیری نیست و از نظر روانی مشکل خاصی ندارد. کودک استثنایی و والدین نه تنها بر یکدیگر تأثیر متقابل دارند بلکه سایر اعضای نظام خانواده یعنی دیگر فرزندان را تحت تأثیر قرار می دهند. وجود کودک استثنایی اغلب ضایعات جبران ناپذیری را بر پیکر خانواده وارد می کند. میزان آسیب پذیری خانواده در مقابل این ضایعه گاه به حدی است که وضعیت سلامت روانی خانواده دچار آسیب شدیدی می شود. در تعریف سلامت روانی باید گفت هر انسانی که بتواند با مسائل عمیق خود کنار بیاید، با خود و دیگران سازش یابد و در برابر تعارض های اجتناب ناپذیر درونی خود فلج نشود و خود را به وسیله جامعه مطرود نسازد فردی است دارای سلامت روانی.( میلانی فر، سال 1369 ، ص 59).
در مطالعۀ حاضر به مقایسۀ وضعیت سلامت روانی درگروهی از مادران کودکان کم توان ذهنی تربیت پذیر، نابینا، ناشنوا و عادی پرداخته می شود تا نشان داده شود که آیا معلولیت ذهنی کودکان روی سلامت روانی مادران بیشترین تأثیر منفی را دارد یا معلولیت حسی کودکان تأثیر بیشتری دارد؟ هر چند وجود کودک معلول می تواند ضایعات و اثرات جبران ناپذیری بر وضعیت بهداشت روانی خانواده وارد کند،اما این ضایعات و اثرات به میزان زیادی قابل جبران و تخفیف هستند. لیکن جبران و یا کاهش این تأثیرات مستلزم داشتن شناخت علمی از آ نهاست. پس می توان با انجام کارهای تحقیقاتی بر روی کسانی که بیشترین بار عاطفی کودکان را بر دوش دارند، یعنی والدین کودکان استثنایی و انعکاس نتایج آن به دست اندرکاران و دستگاه های مربوطه، راهگشای رفع مشکلات آنان گردید. زمانی که خانواده هاي داراي فرزند کم توان ذهنی با خانواده هاي عادي مقایسه می شوند، نه تنها مادران چنین فرزندانی از سلامت روان کمتري در مقایسه با والدین داراي فرزند عادي برخوردارند، بلکه آن ها به طور معنی داري سطح اضطراب، افسردگی و شکایت هاي جسمانی بالاتري داشته و عملکرد اجتماعی آن ها نیز در مقایسه با گروه عادي، مختل است.(محرابی، 1386، ص 12).والدین جوان تر با تولد فرزند کم توان ذهنی آسیب بیشتري می بینند. تولد این گونه فرزندان بر فضاي ارتباطی خانواده تأثیر منفی داشته و آن ها او را موجب سردي محیط خانواده و زمینه ساز بروز اختلالات نهفته دانسته که اوقات فراغت را نیز محدود می نماید