

سوسياليسم(Socialism) از ريشه لاتيني سوسيوس(Socius) به¬معني همراه و شريك يا از واژهي«سوسيال»(Social) به¬معناي اجتماعي، در زبان فرانسه گرفته شده¬است. سوسياليسم در اصطلاح معناهاي بسيار زياد ¬دارد، برخي آن¬را يك انديشه، برخي ديگر آن¬را يك نظريه مي¬دانند امّا به¬نظر نگارنده سوسياليسم«ايدئولوژي است كه در مخالفت با كاپيتاليسم قائل به لغو مالكيت خصوصي و خواهان برقراري مالكيت اجتماعي مي¬باشد. اين ايدئولوژي درصدد است تا به تحقق مالكيت اجتماعي توسط اتحاديه¬هاي كارگري يا پرولتارليا كمك كند. و به¬طور غيرمستقيم توسط دولت(پاسدار همه منافع مردم)، نه گروه¬هاي خاص اجرا شود. و اصالت¬دادن به اجتماع، مخلوقات اجتماعي و كاهش يا حذف تقسيمات طبقاتي را هدف خود مي-داند.»
سوسیالیسم به یک فلسفه ی اجتماعی اطلاق می گردد که به رهایی انسان ها از قیودات ناعادلانه اقتصادی/ اجتماعی و تشکیل جامعه ای عاری از استثمار و نابرابری معتقد باشد. بر اساس جهان بینی سوسیالیسم ارزش های انسانیِ برابری طلب و آزادیخواه مانند مالکیت و کنترل جمعی و دمکراتیک بر تولیدات اجتماعی، روابط غیرکالایی/ غیرکارمزدی، حق تعیین سرنوشت در زندگی شخصی و تشکیل خود حکومتی های محلی/ افقی و مناسبات همبستگی آور می بایست جایگزین موازین استثمارگر سرمایه داری و از جمله مالکیت و کنترل خصوصی بر ابزار اجتماعی تولید و فعالیت های اقتصادی و ثروت، سیستم پولی و کارمزدی، حکومت اقتدارگرایانه صاحبان قدرت و ثروت و فرهنگ سودجویی فردی و رقابت گرایی مخرب گردد. اگر در چارچوب کاپیتالیسم، صاحبان سرمایه از طریق اهرم هایی نظیر مالکیت خصوصی بر ارکان عمده ی اقتصاد (سرمایه، تکنولوژی، اطلاعات، غیره) و بکارگیری نیروی کار پرولتاریا یعنی اکثریت توده های زحمتکش مردم به تولید و بازتولید ثروت و تصرف خصوصی آن می پردازند و اگر بر مبنای قانون ارزش به کارگر عمدتا، معادل متوسط مخارج معیشت وی و خانواده اش حقوق (بخشی از ارزش واقعی) پرداخت می شود و مابقی آن (ارزش افزوده) به عنوان سود به سرمایه دار تعلق می گیرد، طبعا این رابطه ی استثمارگرانه و نابرابر به ایجاد فاصله ی بسیار فراخ طبقاتی بین اقلیتی از صاحبان ثروت و قدرت در یک طرف و اکثریت عظیمی از پرولتاریا یعنی مجموعه ای از مزدبگیران، زحمتکشان، بیکاران در طرف دیگر و نتیجتا گسترش فقر و محرومیت وسیع در میان توده های مردم یعنی بخش اعظم جامعه منجر می گردد که عوارض اجتماعی بسیار دیگری مانند اختیار زدایی، مصرف گرایی بی هدف، ازخود بیگانگی، فرد گرایی و رقابت های ناسالم اقتصادی/ اجتماعی ماحصل ناهنجار آن می باشند.
نظريه پردازان اين مكتب براي وضع اقتصادي نهايت اهميت را قائل بوده، معتقد بودند ريشه كليه جرايم را بايد در فقر و يا به عبارت صحيح تر در وضع نابسامان اقتصاد سرمايه داري جستجو كرد. آنان معتقد بودند كه بي عدالتي در توزيع ثروت موجب و منشأ كليه جرايم بوده و حتي ارتكاب جرم در جوامع سرمايه داري عكس العمل همين بي عدالتي هاست. در جوامع اشتراكي كه توزيع ثروت بر مبناي صحيح و عادلانه قرا گرفته باشد، جرم هم به خودي خود از ميان خواهد رفت.10 اينان براي اثبات ادعاي خويش از آمار استمداد جسته اند. به ادعاي آنان آمارهاي انتشار يافته تا حد زيادي صحت اين ادعا را ثابت مي نمايد. از جمله آمارهاي مربوط به باوير در كشور آلمان نشان مي دهد كه ترقي قيمتها در سال هاي 1830 تا 1861 معمولاً با ازدياد جرايم توأم بوده است. و نيز مقارن با ايام بيكاري در سالهاي 1926 تا 1934 تعداد جرايم خاصه جرايم مالي و سرقت افزايش يافته است. در بررسي اين ديدگاه مي توان گفت:
اولاً آمار ادعايي ثابت نمي كند كه فقر تنها علت بزهكاري است و رابطه اي ژرف بين بزهكاري و سرمايه داري وجود دارد. بلكه آنچه را كه آمار به اثبات مي رساند اين است كه يكي از عوامل بزه زا فقر است.
ثانيا: مدعيان بايد به علاوه به اثبات رسانند كه در جوامع سوسياليستي اثري از تبهكاري نيست و پرواضح است كه اثبات چنين امري غير ممكن است بلكه هم اكنون تبهكاري در پيشرفته ترين كشورهاي سوسياليست پابرجاست، اگر چه كشورهاي سرمايه داري نيز از جرم رنج مي برند و نرخ تبهكاري در هر دو رژيم تأسف انگيز است.
ثالثا: اگر چه اين نظريه در تأثير وضع اقتصادي در ميزان بزهكاري بخشي از حقيقت را بازگو كرده است ولي هرگز جرايم ارتكابي در يك جامعه منحصر به جرايم مالي نيست. جرايم غير مالي همچون جرايم عليه عفت و اخلاق عمومي ممكن است ريشه در مسايلي تربيتي و نيز محيط اجتماعي داشته باشد.
رابعا: بسياري از تأثيرهاي فقر، تأثيري غير مستقيم است. مي توان گفت فقر موجب مي شود كه افراد در شرايط بد محيطي و در محله هاي كثيف و فقير نشين زندگي كرده و نتوانند فرزندانشان را آنطور كه بايد و شايد از تعليم و تربيت صحيح بهره مند نمايند و همين عدم تعليم و تربيت صحيح است كه آنان را به سوي ارتكاب جرم سوق مي دهد. بنابراين اگر سياست جنايي درستي در جامعه حاكم باشد با فرض وجود فقر مي توان از جرايم پيشگيري نمود. سياست اخلاقي و تربيتي تا حدود زيادي مي تواند اين نقش را ايفا كند.
طبق تحقیق به عمل آمده، نشانه های طرح نظام سوسیالیسم را می توان در آثار افلاطون (427 ـ 347 ق. م) ملاحظه كرد. وی می گوید: «ثروت افراد متعلق به عموم است و باید به مصرف عمومی برسد و مشاغل افراد را دولت باید تعیین كند. این همان تفكر اصلی نظام سوسیالیستی است كه در قرن چهارم قبل از میلاد از زبان افلاطون مطرح گشت. این تفكر كم و بیش در قرون مختلف بین فلاسفه و علمای سیاسی و اجتماعی مطرح بوده است، و عاقبت در قرن 19 و 20 به اوج خود رسید. در قرن 18 «جان استوارت میل» از فیلسوفان بنام انگلیسی رسما خود را سوسیالیست نامید؛ اما دیگران او را سوسیالیست ایده آلیست (خیالپرست) می شمردند، در برابر «كارل ماركس» كه او را سوسیالیست ماتریالیست (مادی) قلمداد می كردند.
در قرن 19 «رابرت اون» (1771 ـ 1858 م) مؤسس سوسیالیسم نوین در انگلیس شناخته می شود كه برای اولین بار واژه سوسیالیسم را در این كشور به كار برد و در سال 1841 م رساله ای را تحت عنوان «سوسیالیسم چیست؟» منتشر ساخت و با انتشار این رساله، اصطلاح سوسیالیسم معروف و مشهور گردید. در فرانسه نیز طرفداران «سن سیمون» (1760 ـ 1825 م) مانند «پیری لارو» برای نخستین بار این اصطلاح را با تعریف دقیق به كار بردند. این مكتب سپس در آلمان و آمریكا نیز رواج یافت. كارل ماركس (1818 ـ 1883 م) واضع فلسفه سوسیالیسم جدید كمونیسم است كه این فلسفه را متشكل نموده و به صورت یك ایدئولوژی مدون در آورد. و «لنین» پیشوای انقلاب روسیه در اكتبر 1917 م و پس از وی «استالین» از سوسیالیسم ماركسی حمایت كردند و آن را در اتحاد جماهیر شوروی سابق عملاً به اجرا در آوردند و یك نظام كاملاً سوسیالیسم مادی گرا به وجود آوردند. این تفكر همچنان ادامه دارد و برخی از كشورهای جهان بر اساس همین نظام اداره می شوند. مالكیت خصوصی و اقتصاد آزاد و مبارزه با نابرابری از مسائل بسیار مهم نظام اقتصادی و سیاسی اسلام است.