

دیدگاه نوین شناختی تا حدودی به مثابه نوعی بازگشت به ریشههای شناختی روانشناسی تلقی میشود و تاحدودی نیز میتوان آن را واکنشی در برابر محدودیتهای رفتارگرائی و دیدگاه S-R دانست (دو مکتبی که به فعالیتهای پیچیدهٔ آدمی مانند استدلال، برنامهریزی، تصمیمگیری، و ارتباط بیاعتناء بودند). مطالعات نوین در زمینهٔ شناخت، همانند نسخهٔ سدهٔ نوزدهم آن، با فرآیندهای ذهنی مانند ادراک کردن، بهیاد سپردن، استدلال کردن، تصمیمگرفتن و مسئله حل کردن سروکار دارند. اما شناختگرائی (cognitivism) نوین، برخلاف نسخهٔ سدهٔ نوزدهم آن، مبتنی بر دروننگری نیست. برای مثال، مطالعه نوین شناخت بر این مفروضات مبتنی است که: الف- تنها از طریق مطالعه فرآیندهای ذهنی میتوان بهطور کامل دریافت که جانداران چه میکنند؛ و ب- برای بررسی فرآیندهای ذهنی میتوان رفتارهای خاصی را مورد توجه قرار داد (همانند رفتارگرایان) با این تفاوت که آن رفتارها را برحسب فرآیندهای ذهنی زیربنائیشان تفسیر میکنیم. این تفسیرهای روانشناسان شناختی غالباً بر قیاس بین ذهن و کامپیوتر تکیه دارند. اطلاعات ورودی به شیوههای گوناگون پردازش میشوند؛ مثلاً برگزیده میشوند، با اطلاعات موجود در حافظه مقایسه و ترکیب میشوند، تبدیلهائی در آنها صورت میگیرد، بازآرائی میشوند، و جز اینها. برای مثال، عمل سادهٔ شناسائی دوستی که صدای 'الو' ی او را از تلفن میشنویم مستلزم مقایسهٔ (البته بهطور ناهوشیار) صدای او با نمونههائی از صدای افراد دیگری است که در حافظ اندوختهایم.
برای توضیح روانشناسی شناختی نیز میتوانیم از همان مسئلههای نمونهوار قبلی استفاده کنیم (البته از این بهبعد شکل نوین این دیدگاه موردنظر است). نخست مفهوم خطای بنیادی اسناد را در نظر میگیریم. برای تفسیر رفتار هر فرد اصولاً ما بهنوعی استدلال دست میزنیم، درست همانگونه که ممکن است دربارهٔ طرز کار هر ابزار فنی استدلال کنیم. اما بهنظر میرسد استدلال ما در این زمینه آمیخته به سوگیری باشد، به این ترتیب که ما بیشتر صفات فردی شخص از قبیل سخاوتمندی را بهعنوان ملل رفتار او بنگریم تا فشارهای حاصل از موقعیتها را.
یادزدودگی کودکی را نیز میتوان از دیدگاه شناختی تحلیل کرد. شاید به این علت نمیتوان خاطرات سه سال اول زندگی را بهخاطر آورد که در این سن تغییر و تحول مهمی در نحوهٔ سازماندهی تجربهها در حافظه روی میدهد. اینگونه تغییرات در حوالی سن ۳ سالگی بارزتر است زیرا در این سن توانائیهای زبانی بهمیزان چشمگیری افزایش مییابد، و زبان ابزار تازهای برای سازماندهی خاطرات در اختیار ما مینهد. از رویکرد شناختی میتوان در مطالعهٔ پرخاشگری نیز استفاده کرد. در برابر اهانت یکی از آشنایان بیشتر احتمال دارد به حملهٔ متقابل کلامی بپردازید تا در برابر اهانت غریبهای که دچار بیماری روانی است. در این دو مورد، یعنی حضور فرد آشنا یا بیمار روانی، موقعیت محرک تقریباً همانند است؛ تنها تفاوت آنها در نوع اطلاعات شما دربارهٔ این اشخاص است، و همین اطلاعات رفتار شما را رقم میزند.
همزمان با رشد رفتارگرائی در آمریکا، زیگمود فروید مفهوم روانکاوی را دربارهٔ رفتار آدمی در اروپا پایهگذاری میکرد. فروید در رشتهٔ پزشکی تحصیل کرده بود، ولی به تحولاتی نیز که در آن زمان در مبحث شناخت جریان داشت، علاقه نشان میداد