حضرت محمد (ص) در سال عام الفیل ( 57۰ میلادی ) در ماه ربیع الاول دیده به جهان گشود. حضرت محمد (ص) در گهواره بود که پدرش درگذشت. از آن پس سرپرستی ایشان به عبدالمطلب، بزرگ خاندان قریش رسید و او نیز کودک را به دایهای به نام حلیمه سپرد. حضرت محمد (ص) پنج سال در نزد حلیمه بود و پس از آن به دامان خانواده خویش بازگشت. پس از مدتی، آمنه از دنیا رفت. در هشتمین بهار زندگی حضرت محمد(ص) عبدالمطلب نیز درگذشت و بنا به سفارش او ابوطالب سرپرستی وی را به عهده گرفت. ابوطالب که مردی با ایمان، موحد و نیز از شخصیتهای برجسته قریش بود، در نگهبانی و دفاع از پیامبر از هیچ کوششی فرو گذار نکرد و در سالی که محمد دوازده ساله شد، او را همراه خود به سفر سالیانه خود برای تجارت به شام «سوریه» برد. دراین سفر، کاروان قریش در مسیر خود در محلی به نام بصری توقف نمود .بحیرا، راهب مسیحی، که دراین مکان اقامت داشت، محمد را دید و خبر از آینده او و دین جهانگستر او داد. آوازه امانتداری و راستگفتاری محمد(ص) باعث شد تا خدیجه، زن برجسته و ثروتمند قریش که برای تجارت، از مردان یاری میگرفت او را به همکاری دعوت نماید و آن حضرت را در قالب قراردادی برای تجارت عازم شام کند. رسول اکرم پس از بازگشت، سود فراوانی را که به دست آورده بود به خدیجه سپرد. خدیجه که شیفتهی حسن خلق و صفات برجسته او شده بود، به آن حضرت پیشنهاد ازدواج داد که مورد پذیرش او قرار گرفت. حضرت محمد برای کمک به عمویش، ابوطالب، که در تنگدستی قرار گرفته بود، فرزند او علی را همراه برد و تحت سرپرستی خود قرار داد. پیامبر اکرم هر سال مدتی را در غار حرا به اعتکاف مینشست. در این مدت که دور از مردم، تنها به عبادت خداوند می پرداخت و پس از پایان اعتکاف به مکه باز میگشت، گرد خانه خدا طواف میکرد و سپس به خانه میرفت.محمد (ص) سیزده سال قبل از هجرت، در غار حراء با نزول(جبرئیل) و تلاوت آیات ابتدای سوره علق از جانب خداوند به پیامبری مبعوث گردید. پیامبر(ص) پس از نزول وحی از حرا پاپین آمد و به سوی خانه خدیجه رهسپار شد. اولین بانویی که به محمد(ص) ایمان آورد و رسالت او را تصدیق کرد همسرش خدیجه و اولین مرد، علی علیه السلام بود. پیامبر اسلام سه سال تمام به دعوت سری پرداخت و عدهای معدود مخفیانه به آیین اسلام گرویدند پس از سه سال دعوت مخفیانه، از جانب خداوند، آیه ( و انذر عشیرتک الاقربین - خویشاوندان نزدیک خود را از عذاب الهی بترسان) (سوره شعراء/ 214) بر آن حضرت نازل شد رسول خدا نزدیکانش از خاندان عبدالمطلب را به منزلش دعوت نمود و پس از پذیرایی از آنان، رسالت خود را اعلام فرمود ولی با انکار ابولهب مواجه شد و همه متفرق شدند. پیامبر بار دیگر آنها را گرد آورد و علی علیه السلام خوراکی برایشان فراهم ساخت. آنگاه رسول خدا شروع به سخن نمود و آنان را به رسالت خویش از طرف خدا آگاه ساخت و فرمود: «کدامیک از شما در راه اسلام مرا کمک میدهد تا برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شما باشد؟» هیچ کدام سخن نگفتند جز علی علیه السلام که از همه کمسالتر بود. علی گفت: «یا رسول الله! من تو را در این کار یاری میدهم» این ماجرا تا سه بار تکرار شد. سپس رسول خدا فرمود: این (علی علیه السلام)، برادر و وصی و خلیفه من در میان