فرهنگ سازمانی سیستمی از عقاید و ارزشهای مشترک است که رفتار اعضای سازمان را راهنمایی و هدایت می کند و می تواند تاثیر بسزایی در رفتار و عملکرد سازمان بر عهده داشته باشد. امروزه بر نقش فرهنگ سازمانی در بهبود بهره وری تاکید می شود. مطالعات نشان می دهد که ارتباط بین فرهنگ و بهره وری با یک مدل ساده قابل بیان نیست. بهرهوري مقولهاي فراگير و جمع است كه در سطوح مختلف هر جامعهاي مطرح است. ارتقاي بهرهوري امري است كه بايد در همه سطوح اعم از فرد، خانواده، سازمانها و كشور مورد توجه قرار گيرد
پيچيدگی های فزايندة محيطی, اهميت و نقش مديريت را در پيروزی و شکست سازمان ها انکار ناپذير ساخته است. يکی از موضوعاتی که در سال های اخير در دانش مديريت مورد توجه قرار گرفته, مقولة فرهنگ سازمانی است. توجه به فرهنگ به عنوان نقطة شروع تغيير، برای استوار ساختن توسعه بر هويت و ارزش های اخلاقی و معنوی ملت هاست.فرهنگ سازمانی شيوة انجام گرفتن امور را در سازمان برای کارکنان مشخص می کند. فرهنگ ادراکی يکسان از سازمان است که وجود آنها در همة اعضای سازمان مشاهده می شود و نشان دهندة مشخصات معمول و ثابتی است که یک سازمان را از ديگر سازمان ها متمايز می سازد. به عبارت ديگر فرهنگ سازمانی, هويت اجتماعی هر سازمان را مشخص می کند. فرهنگ سازمانی مجموعه ای از اعتقادها, باورها و ارزش های مشترک است که بر انديشه و رفتار اعضای يک سازمان اثر می گذارد. بدين علّت اعتقادها و ارزش ها، شالوده و پاية فرهنگ سازمانی است و اين عوامل است که به سازمان قدرت می دهد و اساس فلسفة رسيدن به کارايي و اثربخشی را بنيان می نهد. امروزه اهميت بهره وری با توجه به گسترش سطح رقابت, پيچيدگی های فناوری, تنوع سليقه ها, کمبود منابع و سرعت تبادل اطلاعات برکسی پوشيده نيست. همچنين بهره وری و کارايي، ارزشمندترين جايگاه را نزد مديران دارند و همه در جست و جوی کارآيی بيشتر و اثربخشی افزون ترند و تلاش آنان در همين راستا شکل گرفته تا ثبات سازمان را در دنيای پر رقابت امروز تضمين کنند.جامعه چیزی جز افراد و انواع ارتباطات و مناسبات میان آنها نیست و فقط افراد هستند که میاندیشند و عمل میکنند. ایشان دارای روحیات متفاوت و صاحب ذوقها و سلیقههای گوناگون هستند، به گونهای که هر کس دارای شخصیتی ویژه و منحصر به فرد است. با توجه به این دو نکته، چه عاملی توانسته است این افراد مختلف و دارای دیدگاههای متفاوت را در کنار هم گرد آورد و با کنش متقابل، زندگی گروهی را در قالب جامعه شکل بخشد و علیرغم از بین رفتن انسانها و پدید آمدن افراد جدید، این شکل کلّیت خود را حفظ کند؟به اعتقاد دانشمندان علوم اجتماعی، «فرهنگ» تنها عاملی است که میتواند افراد متعدد را در کنار هم قرار دهد و بنایی به نام «جامعه» به وجود آورد، زیرا افراد تنها در پرتو فرهنگ عامّه، که توسط غالب افراد پذیرفته شده است، میتوانند ارتباطات و مناسبات میان خویش را سامان بخشند، از این رو میگویند: تفکیک فرهنگ و جامعه تنها به لحاظ مفهومی است وگر نه در واقع، از هم جدا نیستند.
بحث دیدگاه فرهنگ سازمانى از مباحث عمده و نسبتاً نو در حوزه نظریه سازمان مى باشد. نشو و نماى این دیدگاه، همزمان با ظهور دیدگاه قدرت و سیاست و دیدگاه کثرت گرایى است که به اوائل دهه 1980 بر مى گردد. اگر چه پیشینه این بحث را مى توان در مکتوبات دهه 1970، که درباره جامعه پذیرى سازمانى و حرفه اى نوشته شده، یافت، اما بایستى متذکر شد که عمده تلاش نویسندگان آن عصر بر تأثیرات فرهنگ موجود بر اعضاى سازمان و فرآیند جامعه پذیرى آنان متمرکز بود. اما چگونگى شکل گیرى فرهنگ و شیوه تغییر آن و تأثیر آن بر رهبرى کمتر مورد توجه قرار گرفته است.باتوجه به آنچه گفته شد، اولین نوشته هاى منسجم و جامع در مورد فرهنگ سازمانى که بر اساس مبناى نظرى قوى استوار است به سالهاى 1984 و 1985برمى گردد. از جمله مهمترین دستاوردها و نوشته هاى این دوره مى توان به «رهبرى و فرهنگ سازمانى »، «فرهنگ سازمانى و رهبرى» و «فرهنگ و واقعیتهاى منسجم مربوط به آن» اشاره کرد.
فرهنگ سازمانی عبارت است از باورها، هنجارها و عادتهای غالب در سازمان که در ضمیر ناخود آگاه کارکنان سازمان شکل می گیرد و بر رفتار کارکنان سازمان سایه می افکند. هنجارها و عادات کاری افراد در سازمان که البته بخش عمده آن از فرهنگ عمومی جامعه نشأت می گیرد، گاهی سازنده است و گاه بازدارنده و حتی مخرب و به قول ناتانیل اِمونز( Nathaniel Emmons) عادت یا بهترین خدمتگزار ماست یا بدترین ارباب ».بعضی از صاحب نظران باورها و نگرشهای مدیران ارشد، به ویژه مدیران عامل را به عنوان فرهنگ راهنما و باورها و نگرشهای کارکنان سازمان را فرهنگ روزمره و تدابیری که در جهت همسو کردن این دو فرهنگ انجام می شود را فرهنگ سازمانی نامیده اند. هر سازمان یک فرهنگ نانوشته دارد که استاندارد های قابل قبول و رفتارهای غیر قابل قبول را مشخص می نماید. بیشتر کارکنان، پس از چند ماه با فرهنگ سازمان آشنا می شوند و آنرا درک می کنند. آنها با شیوه لباس پوشیدن به هنگام کار، جدّی بودن مقررات و رفتارهایی که موجب دردسر خواهد شد، اهمیتِ صداقت، درستی و از این قبیل چیزها، آگاه خواهند شد. در حالی که بسیاری از سازمانها نوعی فرهنگ به اصطلاح فرعی دارند (غالباً این فرهنگها مربوط به گروههای کاری خاص میشود) که بدان وسیله چیزی را بر استانداردهای سازمان می افزایند یا آنها را اندکی تغییر میدهند، ولی همیشه فرهنگ حاکم بر سازمان به افراد می گوید که ارزشها چیست و کدام اهمَیت بیشتری دارد. اگر اعضای سازمان بخواهند دارای موقعیت خوبی شوند یا پایگاه مستحکمی در سازمان برای خود بوجود آورند، گروههای کاری باید استانداردهایی که به وسیله فرهنگ حاکم بر سازمان تعیین می شود را رعایت نمایند. فرهنگ مدنی فرهنگی است مشارکتی وکثرت گرا، این فرهنگ سیاسی مبتنی بر ارتباط و ترغیب و به عنوان یک فرهنگ اجماع و تنوع است، اجازه تغییر می دهد، ولی آنرا تعدیل میکند.