تعليم و تربيت يكي از بنيادهاي زندگي اجتماعي انسان است و همواره در زندگي بشر مؤثر بوده.تعليم بيش از هر چيز سپردن دانش به ديگران است، اما دانش زماني سودمند است كه به كار آيد و آموزش آنگاه به كار آيد كه زمينهاي براي پديد آمدن تغيير و تحوّل در نوآموز گردد، چنانكه او را در انجام كارها توانا سازد و بر دايره امكاناتش بيفزايد؛ يعني زمينهاي گردد براي تربيت كه همانا به كار آمدن تواناييهاست. ولي با آنكه آموزش ميتواند و بايد زمينهاي براي پرورش و تربيت باشد، خود هيچيك از آنها نيست؛ زيرا چه بسا ممكن است كه به هيچ دگرگوني نينجامد. اينكه آموزش و پرورش زمينه تحوّل بشود يا نه، بستگي به هدف و روشي دارد كه در پيش ميگيريم. دنياي كنوني شاهد اين است كه بشر از مهمترين امكانات آموزشي برخوردار است، به گونهاي كه به راحتي توانسته است طبيعت را مهار كند و آن را تحت تسلّط خود درآورد. اما نكته حايز اهميت اينجاست كه مشكل بشريت نه تنها حل نشده، بلكه در برخي موارد، اين مشكل دو چندان شده و اينجاست كه مسئله تربيت و موانع تحقق تربيت حقيقي بايد به دقت مطالعه و بررسي شوند.
تعليم و تربيت يكي از مسائل مهم جوامع بشري است كه همواره مورد توجه انديشمندان و متفكران قرار گرفته.
فلسفه تعليم و تربيت درجايگاه يكي از فلسفههاي مضاف، از دو زاويه قابل بررسي و مطالعه است:
فلسفه تعليم و تربيت از نگاه اول، تاريخي به قدمت انديشهورزي و نظريه پردازي فيلسوفان شرق و غرب عالم در باب تربيت دارد؛ اما از نگاه دوم حدود يك قرن از عمرش سپري ميشود. از فلسفه تعليم و تربيت، بسته به نوع ديد و مباني فلسفي متناسب با آن، مفاهيم و تعاريف گوناگوني ارائه شده است: استنتاج آراي تربيتي از مباني فلسفي، كاربرد فلسفه در تعليم و تربيت، نظريه عمومي تعليم و تربيت، تحليل و پردازش مفاهيم و گزارههاي تربيتي و مانند آن.
تعليم و تربيت از جمله دغدغههاي مشترك جوامع انساني است كشورها و ملتها براساس طرز فكر و مكتب فلسفي و سياسي خود، مقاصد تربيتي خود را تعريف ميكنند و اين در سبك و روش به تفاوت در اهداف تربيتي ميانجامد. براي شروع هر كاري بايد مقاصد و اهداف آن عمل معين و روشن باشد تا براي تحقق آرمانهاي مورد نظر از بهترين روشها و وسايل استفاده گردد.