آسیای مرکزی یا آسیای میانه سرزمین پهناوری در قارهٔ آسیا است که هیچ مرزی با آبهای آزاد جهان ندارد. اگر چه مرزهای دقیقی برای این سرزمین تعریف نشدهاست، اما معمولاً آن را دربرگیرنده کشورهای امروزی ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان میدانند. اغلب سرزمینهای دیگری چون افغانستان، شمال شرق ایران، مغولستان، کشمیر، شمال و غرب پاکستان، و گاه سینکیانگ (ترکستان شرقی قدیم) در غرب چین و جنوب سیبری در روسیه نیز شامل آسیای مرکزی میشوند.آسیای میانه به عنوان بخشی از گستره ی حوزه تمدنی ایران، از جایگاه ویژه ای در منافع ملی ایران برخوردار است.وجود اشتراکات و پیوند های تاریخی، فرهنگی بین ایران و آسیای میانه و نیز پتانسیل های عظیم نفت و گاز، بازار مناسب برای کالاهای ایرانی و از همه مهمتر محصور بودن این منطقه در خشکی و استفاده از قلمرو ایران به عنوان اقتصادی ترین مسیر برای این کشورها، فرصت های بالقوه ای را پیش روی ایارن قرار داده و به نوعی موجب شده تا زمینه های مناسبی برای گسترش مناسبات فراهم گردد.
برای اینکه ایران بتواند همکاری خود را با کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز، یعنی پنج کشور ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان و قزاقستان در آسیای مرکزی و ارمنستان، آذربایجان و گرجستان در قفقاز جنوبی گسترش دهد، لازم است در چهار زمینه تحرکات بیشتری از خود نشان دهد. اولین نکته این است که باید راهبرد ایران در این دو منطقه استراتژیک مشخص شود. در این راهبرد، باید معلوم شود که اولویتهای ایران در آسیای مرکزی و قفقاز کدامند و باید روی چه مواردی بیشتر متمرکز شود. دومین نکته آن است که اهداف و راههای رسیدن به این اهداف در آسیای مرکزی و قفقاز تعیین شوند. یعنی معلوم شود که دقیقا به کجا میخواهیم برویم و چگونه باید به اهداف تعیین شده، دست پیدا کنیم. نه آنکه هر سفیری که به این منطقه فرستاده میشود، سودای خودش را در سر داشته باشد و بر اساس تشخیصهای شخصی عمل کند. به عنوان نویسنده این تحلیل که در وزارت خارجه مشغول به فعالیت نیست، باید گفت که میشود از اثر به موثر پی برد. با توجه به اثری که از تغییر سفیران به وجود میآید، میتوان شاهد عملکرد ایران در این کشورها بود. این یعنی یک راهبرد کلی وجود ندارد که ما روی آن تمرکز داشته باشیم تا هر سفیری منصوب میشود، آن را اجرا کند. اگر هم، چنین راهبردی وجود دارد و ما از آن بی اطلاع هستیم، دستکم باید شفافتر بیان شود، تا مشخص شود که ایران در بخش دیپلماسی اعلامی، دقیقا میخواهد چه کاری را در این منطقه استراتژیک انجام دهد. سوم، باید راهکارهای عملی و ابتکاری برای پیشبرد همکاریها در منطقه ارائه شود. بیان حرفهای کلی دردی را دوا نمیکند. ما باید ببینیم ایران چه کارهایی را باید انجام دهد تا به حل و فصل مشکلات منطقه برای پیشبرد همکاریها کمک کند. البته به طور طبیعی خواست ایران، به طور صد درصد تحقق پیدا نمیکند. ممکن است 60، 70 درصد آن تحقق پیدا کند. به همین دلیل باید چهارچوب طرحها و برنامههای ایران، دقیقا معلوم باشد و بیشتر بر قابل اجراء بودن آنها تمرکز شود. چهارم آنکه ایران بهتر است، تلاش خود را بر گسترش همکاریهای فرهنگی با این کشورها متمرکز کند، بهعنوان کسی که در 30 سال گذشته در حوزه شوروی کار کرده است و در 18 سال پس از فروپاشی شوروی نیز بر آسیای مرکزی و قفقاز تمرکز کردهام، مزیت نسبی ایران را در حوزه بخشهای فرهنگی میدانم. یعنی اگر ایران بتواند مشترکات فرهنگی خودش را با کشورهای آسیای میانه و قفقاز تقویت کند، آن وقت در فعالیتها و همکاریهای اقتصادی و سیاسی بیشتر موفق خواهیم بود. زیرا فرهنگ بسترساز فعالیتهای اقتصادی و همکاریهای سیاسی است. در واقع، این دو بخش مکمل هم هستند.
اما باید تمرکز برفعالیتهای فرهنگی معطوف شود، چرا که در این حوزه ایران مشترکات و مزیتهای نسبی بیشتری نسبت به کشورهای دیگر دارد. تاریخ مشترک، فرهنگ مشترک و دین مشترک در این حوزه و به ویژه درباره گرجستان و ارمنستان نیز تعلقات فرهنگی مشترک بسیار زیاد است.