مفاهيمي همچون يادگيري گروهي، يادگيري سازماني، و سازمانهاي يادگيرنده، مفاهيمي كمابيش نزديك و نسبتا جديد در عرصه مديريت و مباحث رفتار سازماني هستند كه به اقتضاي پيچيدگيها و تغييرات محيطي و پيدايي نيازهاي جديد پا به عرصه وجود گذاشته و امروزه دغدغه اصلي انديشمندان اين رشته علمي ـ كاربردي را تشكيل ميدهند.
امروزه با توسعه دانش و فناوري و گسترش حيطههاي كسب و كار، از جمله سازمانهاي مجازي يا تحت شبكه، محيط كسب و كار به محيطي رقابتي و پر از چالش تبديل گرديده و پارادايمهاي جديدي ظاهر شدهاند كه بقا را براي بسياري از سازمانها مشكل ساخته است. مركزيت اين پارادايم جديد، يادگيري است. بنابراين، سازمانهايي موفق هستند كه زودتر، سريعتر، و بهتر از رقبا ياد بگيرند. (ژوزف بهنامى، «يادگيرى سازمانى»، تدبير، ش 161 ص 19 ) به عبارتي سادهتر، از مسائل مهم سازمانهاي عصر حاضر سرعت تغييرات محيطي و رشد فزاينده دانشها و مهارتهاي مديريتي است. در چنين محيطهايي پويا، تداوم حيات سازمانها در گرو انطباق آنها با تغييرات محيطي است.
اين تغييرات ضرورتهايي را به بار آورده كه يكي از مهمترين آنها مسئله يادگيري مستمر است؛ بدين صورت كه سازمانها براي آنكه بتوانند همچنان در گردونه رقابت باقي بمانند، نيازمند برخورداري از مهارت بقا و رقابت هستند. اين مهارت عبارت است از ايجاد تغيير در سازمان همگام و همراه با تغييرات محيطي. عامل اصلي تغيير و يكي از مهمترين مهارتها در اين زمينه يادگيري است. بدينترتيب، يادگيري عامل كليدي مورد نياز سازماني است كه ميخواهد در دنياي جديد اقتصادي پا برجا بماند. يادگيري مهمترين راه براي بهبود عملكرد در درازمدت است و در آينده نزديك تنها سازماني ميتواند ادعاي برتري كند كه قادر باشد از قابليتهاي تعهد و ظرفيت يادگيري افراد در تمامي سطوح سازمان به نحو احسن بهرهبرداري نمايد.يادگيري چيست و چگونه صورت ميگيرد؟ چيستي يادگيري و تحقيق در مورد فرايند آن خود موضوعي است ديگر، اما آنچه كه براي مديريت در سازمانهاي امروزي از اهميت اساسي برخوردار است صرفا اين نيست كه همواره در سازمان برنامههاي آموزش براي افراد وجود داشته باشد، بلكه امروزه مهمترين مهارت چگونه ياد گرفتن است(حسن زارعى متين، «دوازده ويژگى سازمانهاى يادگيرنده»، مجتمع آموزش عالى قم، ش 10، ص 61. )
به اين معنا كه امروزه با برگزاري دورههاي آموزش در واحد منابع انساني سازمانها و برنامههاي يادگيري از اين دست، نميتوان انتظار داشت سازمانها بتوانند در برابر تهاجمهاي روزافزون رقباي داخلي و بينالمللي خود ادامه حيات دهند، بلكه سازمانهايي تاب مقابله با تحولات سريع محيطي را دارا خواهند بود كه در سطح گسترده ياد بگيرند و همواره در حال يادگيري باشند، به گونهاي كه تمام فعاليتهايي كه در سازمان انجام ميدهند، با يادگيري همراه باشد؛ يادگيري مستمر و هميشگي. اگر يادگيري در سازمان به اين صورت تحقق پيدا كرد ميتوان انتظار داشت كه اين سازمان به يك سازمان يادگيرنده تبديل شده است و در آن، افراد به طور مستمر تواناييهاي خود را فزوني بخشيده، به الگوهاي جديد فكري ميرسند،4 انديشههاي جمعي در آن نضج ميگيرد و سرانجام افراد سازمان «چگونه ياد گرفتن»، يعني به اتفاق هم آموختن و در گروه يادگرفتن را ميآموزند: «يادگيري گروهي».
در تعريف يادگيري اولين نكته قابل توجه، تفاوت آن با آموزش است. بيشتر كساني كه در حوزه كسب و كار هستند يادگيري را همان آموزش ميدانند. آنان يادگيري را كاري اضافي ميدانند كه با نتايج كسب و كار هيچ ارتباطي ندارد. اين برداشت متأثر از تجربه ما از شيوه مفصل يادگيري در مدرسه است. يادگيري به معناي تقويت توانايي به كمك تجربهاي است كه از پيگيري امور به دست ميآيد. يادگيري هميشه طي زمان و در مسير زندگي واقعي به دست ميآيد. يادگيري به معناي كسب و انباشتن مقادير زيادي اطلاعات نيست، بلكه گسترش تواناييهايي است كه ما را قادر ميسازد نتايجي را فراهم آوريم كه در زندگي حقيقي به آن نيازمنديم؛ فرايندي كه در تمامي طول زندگي بايد ادامه يابد. مهمترين نكته اين است كه يادگيري را از كار روزمره جدا ندانيم. در حالي كه آموزش مقطعي است و معمولاً از بستري كه نتايج در آن توليد ميشود جدا افتاده است، يادگيري نيازمند تحول و حركتي اساسي در ذهن و فكر است. يادگيري نيازمند داشتن ظرفيت پذيرش است. يادگيري به معناي واقعي به قلب و روح انسان وارد ميشود. از طريق يادگيري، انسان مجددا خود را خلق ميكند. يادگيري ظرفيت خلّاقيت انسان را افزايش داده و به او كمك ميكند كه بخشي از فرايند حياتبخش هستي شود (پيتر سنگه مصاحبه، «انديشههاى پيتر سنگه»، ترجمه مسعود بينش، تدبير، ش 161، ص 59.)
يكي از ويژگيهاي اساسي يادگيري، افزايش قدرت خلّاقيت و نوآوري در يادگيرنده است. وجود نيروهاي خلّاق و نوآور براي سازمان امري حياتي است.با توجه به آنچه كه بيان گرديد، ميتوان گفت: يادگيري عبارت است از تغييري نسبتا دايمي در رفتار كه نتيجه تجربههاي مستقيم يا غيرمستقيم باشد.(على رضائيان، مبانى رفتار سازمانى، ص 74. ) اجزاي اساسي اين تعريف، قابل توجه است: 1. يادگيري همراه با تغيير در رفتار است؛ اگر تغييري حاصل نشد، يادگيري صورت نگرفته است. 2. اين تغيير تغييري مداوم است، در غير اين صورت، آموزش است و يادگيري اتفاق نيفتاده است. 3. اين تغيير حاصل تجارب مستقيم و غيرمستقيم است. 4. يادگيري پديدهاي فرايندي و تدريجي است؛ به يكباره اتفاق نخواهد افتاد.
يادگيري به معنايي كه ذكر شد، در سه سطح صورت ميگيرد: فردي، گروهي و سازماني. يادگيري در تمامي سطوح مزبور، براي دستيابي به آرمان سازمان يادگيرنده امري حياتي است. سازمانها براي آنكه به يك سازماني يادگيرنده (سازمان مورد نياز عصر دانش و فناوري؛ سازماني كه به طور مستمر در حال افزايش ظرفيت خود براي ساختن آيندهاي بهتر است) تبديل شوند به توسعه مهارت يادگيري در سه سطح فوق نيازمندند.در سطح فردي، وجود كاركنان با قابليتهاي فردي ضروري است. چنين كاركناني همواره درصددند قابليتهاي خود را توسعه دهند تا به خواستهاي فردي و سازماني خود برسند. روح سازمانهاي يادگيرنده، انسانهاي يادگيرنده هستند.(حسن زارعى متين، «دوازده ويژگى سازمانهاى يادگيرنده»، مجتمع آموزشى عالى قم، ش 10، ص 66.) در سطح گروهي، بايد افراد قادر باشند كه به عنوان يك هويت واحد فكر كرده، خلق كنند و بياموزند.در سطح سازماني نيز بايد روشها، سازوكارها و فرايندها در درون سازمان به منظور تحقق يادگيري به كار گرفته شوند.