

امروزه رویکردهای گوناگونی برای درمان و مهار مشکلات خانواده به وجود آمده است که بیشتر آنها خانواده را به عنوان یک سیستم و ساختار پیچیده مورد بررسی و ارزیابی قرار می دهند. در این میان دیدگاه تحلیل رفتار متقابل از چند جهت قابل توجه و توجه بیشتر می باشد. نخست آنکه این دیدگاه به عنوان یک رویکرد روانکاوانه نوین توانسته هم در دیدگاه های سیستمی جایگاه شایسته ای داشته باشد و هم در دیدگاه های تحلیلی. از این رو می توان با اطمینان خاطر بیشتری از آن در پیشگیری و درمان مشکلات و اختلال های رفتاری و ارتباطی درون نظام خانواده استفاده کرد.
خانواده درمانی مداخلهای است که بر تغییر تعاملات بین اعضای خانواده متمرکز است و در آن تلاش میشود کارکرد خانواده به عنوان واحدی متشکل از تک تک اعضای خانواده بهبود یابد. بالینگری که به خانواده درمانی میپردازد میکوشد الگوهای بین نسلی غیرقابل انعطافی را که سبب ناراحتی در درون افراد یا در روابط بین فردی میشود، درهم بشکند. در خانواده درمانی میتوان دغدغههای هر یک از اعضای خانواده را مطرح نمود. اما این روش درمانی بیشتر بر روی کودکان موثر است. زیرا واقعیت روزمره کودکان مستقیما تحت تاثیر بافت خانواده قرار دارد.
رویکردی در خانواده درمانی که روابط خانوادگی را بر مبنای وابستگی های تقویتی بررسی می کند. در این رویکرد درمانگر باید از مشکلات خانواده تحلیل رفتاری به عمل آورد و اعضای خانواده را وادار کند یکدیگر را تقویت کنند تا فراوانی رفتارهای مطلوب افزایش یابد. درمانگری که شناختی تر است می تواند به اعضای خانواده شیوه بازبینی رفتارها و الگوهای رفتاری مشکل سازشان را بیاموزد و به آنها یاد بدهد تفسیرهای خود از وقایع خانوادگی را زیر سوال ببرند.
بنیانگزار این رویکرد جرالد پترسون است. به اعضای خانواده آموخته می شود که بهترین شیوه تغییر یا اصلاح رفتار آنها به چه صورتی باید باشد که دیگر باعث حفظ و تداوم رفتار انحرافی درمانجو نشود. این اقدامات غالباً در خانه درمانجو انجام می شود و برای تغییر رفتار کودکی که چندین مشکل دارد و والدینی که او را تقویت می کنند، از اصول یادگیری حاصل از آزمایشگاه استفاده می شود. رفتارگرایان در سالهای اخیر به جایگاه شناختها در تعامل های رودررو پی برده اند. نظریه شناختی در حوزه زوج درمانی رشد شایانی داشته است.بنیانگزار این رویکرد جرالد پترسون است. به اعضای خانواده آموخته می شود که بهترین شیوه تغییر یا اصلاح رفتار آنها به چه صورتی باید باشد که دیگر باعث حفظ و تداوم رفتار انحرافی درمانجو نشود. این اقدامات غالباً در خانه درمانجو انجام می شود و برای تغییر رفتار کودکی که چندین مشکل دارد و والدینی که او را تقویت می کنند، از اصول یادگیری حاصل از آزمایشگاه استفاده می شود. رفتارگرایان در سالهای اخیر به جایگاه شناختها در تعامل های رودررو پی برده اند. نظریه شناختی در حوزه زوج درمانی رشد شایانی داشته است.اولین کسی که در زوج درمان از اصول یادگیری استفاده کرد، ریجارد استوارت و رابرت لیبرمن بودند، مبانی نظری آنها از کار بک و آلیس گرفته شده است. حوزه های درمانی آنها شامل: