

رابطه انسان با دیگران، اغلب از طریق، « زبان » و « گفتار » انجام میگیرد. كسانی كه از نعمت نطق محرومند، یا با داشتن زبان، از نحوه صحیح ارتباط برقرار ساختن با دیگران ناتوانند،بخش عظیمی از مقاصد خود را نمیتوانند به دیگران برسانند.
« بیان » و « خطابه »، یكی از شیوههای تبلیغ و ادای مقصود و رساندن پیام و تربیت دیگران و كار فرهنگی و آموزشی است. كسی كه نتواند آموختهها و اندوختهها و اندیشههای خود را به صورت مطلوب، به دیگران منتقل كند، آن دانسته و اندوخته، بیثمر میماند.
كلام، بر دیگران تأثیر میگذارد. اگر این سخنوری، از ویژگیهای فنی و مهارتهای لازم كه در « فن خطابه » مطرح است، برخوردار باشد، تأثیر سخن را چند برابر میكند، هر كس بتواند سخن خویش را به طور مؤثر و نافذ، در دل و جان مخاطبان بیشتری بنشاند، موفقتر است. انسان میتواند هنگام نیاز، لباس، ظرف و وسایل دیگران را عاریه بگیرد، ولی توانِ حرف زدن و مهارتِ سخنوری را نمیتوان از كسی عاریه گرفت.
اصمعی گوید:
مردی به فرزندانش توصیه كرد: فرزندانم! زبان و گفتار خویش را اصلاح و بسامان كنید؛ زیرا گاهی كه نیاز و حادثهای برای كسی پیش میآید و دوست دارد كه در آن هنگام خود را بیاراید، از این رو از دیگری مركب و جامه او را عاریه میگیرد، ولی هرگز كسی را نمییابد كه زبانش را به او عاریه دهد.
در حدیث، از علی ـ علیه السلام ـ نقل است كه:
« احسَنُ الْكَلامِ ما زانَهُ حُسْنُ النِّظامِ وَ فَهِمَهُ الخاصُّ و العامُّ »
بهترین سخن آن است كه نظام نیكو آن را آراسته باشد و خواص و عامه مردم آن را بفهمند.
شناخت این « حسن نظام »، چیزی است كه در علم بلاغت و فن خطابه روشن میگردد.
از این رو، آنچه در این بخش از نظر شما میگذرد، نكاتی است كه هم به شیوههای ایراد سخن مربوط میشود، هم به كیفیت تنظیم مطلب و هم تمرینهای عملی و كسب مهارتهای تجربی؛ به علاوه، از آنجا كه معیار فهم و دانش هر كس را از روی سخن و كیفیت بیان او ارزیابی میكنند، سزاوار است كه « آداب سخن گفتنِ » نیك و شایسته را بیاموزیم. به قول سعدی:
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
و این ترجمه كلام علوی ـ علیه السلام ـ است كه:
« تَكَلّمُوا تُعرفوا، فَاِنَّ المرءَ مَخبوءٌ تحتَ لِسانِه »
مولوی هم به این نكته اشاره میكند:
آدمی مخفی است در زیر زبان این زبان، پرده است بر درگاه جان
چون كه بادی پرده را در هم كشید سرّ صحن خانه شد بر ما پدید
كاندر آن خانه، گهر یا گندم است گنج زر، یا جمله مار و كژدم است
یا بر آن گنج است و ماری بر كران زانكه نبود گنجِ زر بی پاسبان
سخنوری و خطابه، صرف سخن گفتن در یك جمع نیست، بلكه « برانگیختن » افراد است؛ چه نسبت به انجام یك كار، چه نسبت به بازداشتن از یك عمل. از این رو، در خطابه چنان باید سخن گفت كه مستمعان برانگیخته شوند و دارای انگیزه « عمل » یا « ترك عمل » شوند. به همین دلیل است كه خطابه یك « هنر » است و ویژگیهای خاصّی میطلبد؛ مثلاً باید چنان سخن گفت كه شنوندگان، برای جهاد، انفاق، كار، تحصیل، خدمت گزاری، ایثار و ... بر انگیخته شوند، یا از اموری همچون گناه، تنبلی، ترس و عقب نشینی، دنیا گرایی و حرص، تكبر و خود برتربینی، و ... دست بكشند. این در سایه تأثیرپذیری روحی شنوندگان و تأثیرگذاری نیرومند گوینده در دل و جان شنونده است و « هزار نكته باریكتر ز مو اینجاست».
به تعبیر حضرت علی ـ علیه السلام ـ :
« رُبَّ كَلامٍ أَنْفَذُ مِنْ سِهامٍ »
چه بسیار سختی كه نافذتر و كاریتر از تیرهاست.