

همايون كاتوزيان در كتاب اقتصاد سياسى ايران با بررسى شرايط ايران از قرن نوزدهم تا استقرار جمهورى اسلامى، تبيينى از انقلاب اسلامى نيز ارايه مى كند. او سالهاى 57 ـ 1340 را سالهاى استبداد نفتى مى داند. در اين دوران عناصرى از تجدد كه با درآمد نفت تغذيه مى شد، به آنچه او شبه تجدد (pseudo modernism)مى نامد، شكل داد: نفى غير نقادانه سنتها، ارزشها، نهادها و ... ايرانى به عنوان عقب مانده و شور و تعصبى سطحى براى تقليد از فرهنگ در ميان گروه كوچك و رو به رشدى در جامعه شهر نشين ايران.(283) او تركيبى از استبداد نفتى و شبه تجدد را به عنوان ريشه هاى عميق انقلاب ايران معرفى مى كند و بر آن است كه به همين دليل جنبش انقلابى جنبه ضد استبدادى و نيز مخالفت با شبه تجدد داشت.
كاتوزيان بر آن است كه ساخت دولت و ساختار جامعه در ايران كاملاً متفاوت از غرب بود. از وجود دولت مطلقه در ايران نمى توان سخن گفت بلكه بايد گفت كه دولت در ايران خودكامه و استبدادى بود و به هيچ قانون، عرف سنت و ... پاى بند نبود. جامعه ايران نيز به علت عدم وجود سابقه فئودالى و سلطه مطلق دولت بر اقتصاد ـ كه با درآمدهاى نفتى تشديد هم شد ـ جامعه اى فاقد طبقات اجتماعى به معناى دقيق اين اصطلاح بود; دولت از جامعه نيز استقلال داشت، زيرا به درآمدهاى نفتى متكى بود. با وجود قوت تحليل كاتوزيان، عدم توجه او به نيروهاى اجتماعى و منابعى كه در اختيار دارند، مانع از آن مى شود كه وى بتواند علت وقوع انقلاب در يك مقطع زمانى خاص را توضيح دهد. شرايط مشابه ايران در بسيارى از كشورها حاكم بود ـ تكيه بر درآمدهاى نفتى و ساخت استبدادى حكومت براى مثال در كشورهايى چون عربستان سعودى و نيجريه نيز وجود داشت اما به وقوع انقلاب منتهى نشد. به علاوه همانطور كه فرهى مى گويد، كاتوزيان با تأكيد بر قدرت مطلق دولت نمى تواند به اين مسأله پاسخ دهد كه چرا دولت نتوانست به سركوب وسيع مخالفان دست بزند. اين به معناى محدوديت در قدرت است. به عبارت ديگر استفاده كاتوزيان از [مفهوم] استبداد مانع از تحليل فشارها و تنگناهاى داخلى و خارجى مى شود.
محمدعلی همایون کاتوزیان اگر فقط و فقط کتاب «اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسله پهلوی» را نوشته بود، دِین خود به تاریخ و اقتصاد کشورش را ادا کرده بود، اما او به همین یک کتاب بسنده نکرده و تاکنون بیش از ۲۰ عنوان کتاب در حوزه اقتصاد، تاریخ و ادبیات به نگارش درآورده است.
فکر مشروطه در اواسط قرن نوزدهم، آهسته آهسته در میان روشنفکران ایرانی برخاست. پس از حدود نیم قرن که کوشش برای دستیافتن به پیشرفت و تجدد از طریق اخذ پارهای از فنون، به ویژه فنون نظامی از فرنگ نتیجه ملموسی نداد، نخبگان ایرانی به این نتیجه رسیدند که توسعه و ترقی، فقط از طریق الغای استبداد و استقرار حکومت قانون ممکن خواهد شد. توجه داشته باشید که منظور از استبداد، دیکتاتوری یا حتی حکومت مطلقه به مفهوم فرنگی هم نبود، بلکه حکومت خودسرانهای بود که در آن قدرت دولت به هیچ قانونی خارج از اراده خودش منوط و مشروط نمیشد. مشروطه به قول، شما زایمان زودرس نبود، چون در غیر آن صورت، استبداد سنتی ادامه مییافت، اما اینکه ما نتوانستیم از آن بهرهبرداری مناسب کنیم، ناشی از سنتهای جامعه استبدادی بود.