

ميزان بالاى جرم بسيار مشكل زاست؛ چرا كه بر توانايى مردم براى استفاده از فضاى شهرى تاثيرمی گذارد. فضاهاى عمومی نظير پار كها، ميدا نها و خيابا نها ازجمله ويژگیهای بسيار جذاب زندگى شهرى می باشند. هنگامیكه از اين فضاها به دليل جرم نتوان استفاده كرد، بر جذابيتهاى زندگى به طور منفى تاثير خواهند گذاشت. امروزه استفاده از بيشتر فضاهاى عمومی در مناطق شهرى محدود شده است. همچنين جرم و جنايت موجب تحميل هزين ههاى بسيار گزافى در سطوح فردى،اجتماعى و ملى می شود.
در سال 1876 ميلادي كتاب مشهور سزار لمبروزو پزشك معروف ايتاليايي تحت عنوان « انسان جنايتكار» منتشر شد . لمبروز در اين كتاب تيپ مجرمانه اي ترسيم نمود و اوصاف و خصوصيات غيرعادي كه در بزهكاران بود را دسته بندي كرد . ايشان عقيده به مجرم مادرزادي يا بزهكاري بالفطره داشت و اين افراد به وسيله نشانه هايي قابل شناسايي بودند . در اين نظريه تاثير عوامل خارجي، محلي از اعراب نداشت و مدنظر واقع نگرديده بود . از همان دوران ، اين نظريه مورد اعتراض و انتقاد جامعه شناسان و جرم شناسان واقع شد و حتي خود لمبروز از چاپ سوم كتاب خويش نسبت به تعديل نظريات خود اقدام كرد و اظهار داشت كه حدود 35 درصد مجرمين داراي اين اوصاف فيزيكي مي باشند . و بر اثر اين انتقادات بود كه نظرها معطوف تاثير محيط در وقوع جرايم شد و مكاتب و تئوريهاي متعددي در اين خصوص ابراز گرديد كه به برخي از آنها مختصرا اشاره مي شود :
دوركيم جامعه شناس معروف فرانسوي و بنيانگذار جامعه شناسي ، علت همه رفتارهاي غيرعادي را در محيط اجتماعي جستجو مي كند و در نهايت عقيده دارد كه جرم يك پديده طبيعي و اجتماعي است وهمچنين ايشان معتقد است كه بين جرم و فرهنگ محل وقوع جرم ارتباط وجود دارد .دوركيم با اظهار نظرات خويش راه را براي بررسي محيط هاي متفاوت كه در آن مجرمين و غيرمجرمين زندگي مي كنند هموار كرد و تحقيقات گسترده اي توسط جامعه شناسان و جرم شناسان در خصوص تاثير محيط بر وقوع جرايم صورت پذيرفت
لاكاساني و مانووريه منشاء تبهكاري را در تاثيرات فرهنگي و اجتماعي يافته اند . طبق نظريه مكتبي كه لاكاساني پايه گذار آن است مجرم يك بيچاره نظام اجتماعي است و نقص سازمان اجتماعي او را جنايتكار كرده است . به عقيده ايشان بزهكار يك ميكرب اجتماعي است و هر ميكرب در محيط خاصي نشو و نمو مي نمايد و وجود شرايط مساعد در محيط ، موجب رشد و ظهور تبهكاري مي گردد . لاكاساني مي گويد « هرجامعه اي داراي تبهكاران مخصوص به خود است و تبهكاران مولود اجتماع خود هستند و اگر محيط اجتماعي آمادگي براي پروردن مجرم نداشته باشد فعاليت و رشد آنها عقيم مي ماند ».
ادوين ساترلند از جرم شناسان معروف آمريكاست . ايشان عقيده دارد اگر فردي در محيط مجاور خود در معرض عوامل جرم زا قرار گيرد تا غير جرم زا ، شانس و احتمال قانون شكنياش افزايش مي يابد بعلاوه ساترلند اظهار مي نمايد كه اشخاص در معرض عوامل جرمزا واقع مي شوند كه براي سهيم بودن در همان فرهنگ ، علايق و عقايدي داشته باشند و در آن اشكال معيني از رفتار ضد اجتماعي و جنايي ممكن است مورد اغماض واقع شده و مردم احساس كنند كه براي همنوايي به آنها نياز دارند . در اين راستا ، پاركر ، شاو و مك كي محققان آمريكايي ثابت كرده اند كه در مناطق كثيف ( محلات كثيف ) همراه با از بين رفتن كنترلهاي اجتماعي كه بوسيله آنها مردم به رعايت قيود نيز اعتقاد پيدا مي كنند ، اعمال جنايي به شكل طبيعي جلوه مي كند .
مرتن مفهوم نظريه دوركيم را ماهرانه مورد بررسي مجدد قرار داده و عقيده دارد كه اگر از لحاظ فرهنگي اهداف تجويز شده براي فرد غيرقابل حصول گردد ( همچنانكه براي بيشتر افراد جوان و طبقه كارگر و طبقه پايين پيش مي آيد ) بين آنچه براي به ايده آل بودن پايدار مي ماند و آنچه قابل حصول است اختلاف حاصل مي شود و نتيجه آن به سرخوردگي و سركشي بعدي منجر مي شود .
تحقيقات متخصصان اين مركز نشان مي دهد كه 23 درصد جوانان مجرم در مناطقي زندگي كرده اند كه داراي جمعيت زياد بوده و 22 درصد آنها در ساختمانهايي زندگي كرده اند كه علاوه بر كثرت جمعيت مشكل مسكن نيز وجود داشته است .دكتر لافون و خانم ميشو در سال 1976 تحقيقاتي در شهر گرانويل فرانسه انجام داده و به روشني مشخص كرده اند كه اطفال بزهكار بيشتر در ساختمانهاي ناسالم و برخي از محلاتي كه براي سلامتي اخلاق زيان آور است بوده اند . اين تحقيقات نشان مي دهد كه بزهكاري جوانان در اين محلات و ساختمانهاي مخروبه از حد متوسط مجموع بزهكاري شرها زياد بوده است . در واقع 18 درصد بزهكاراني كه جرايم گوناگون مرتكب شده اند اغلب در محله هاي مخروب و ناسالم ساكن بوده و 35 درصد آنها كساني بودند كه در ساختمان ها و محلات بدنام و فاسد ساكن بودند . اين پژوهشگران نهايتا رابط محيط سكونت و بزهكاري را تائيد مينمايند.
قطعا در وقوع جرم محيط اعم از محيط اجتماعي و محيط زندگي تاثير بسزايي دارد . و اين امر به اثبات رسيده و در حال حاضر جرم شناسان ، جامعه شناسان و حقوقدانان آن را مورد پذيرش قرار داده اند و نظريات و نتيجه تحقيقاتي كه انجام شده و به برخي از آنها اشاره شد مبين تاثير گذاري محيط در وقوع جرايم مي باشد حال مي خواهيم به برخي جهاتي كه بعنوان محيط اطراف فرد موثر در ارتكاب جرم مي باشد و شامل تاثير مسكن و نوع آن در وقوع جرم ، تاثير ساكنان منزل در وقوع جرم و وضع ظاهري مسكن و نيز ارزش و طبع مسكن و نقش جرم زايي همسايگان است ، اشاره كنيم .
مسكن هر خانواده اي نشانگر سطح اجتماعي و اقتصادي والدين آن خانواده است . والدين با انتخاب محل جغرافيايي مسكن خويش ، مستقيما اطرافيان اجتماعي كانون خانواده خود را در جامعه انتخاب مي نمايند و موقعيت كانون خانواده به نوبه خود و در حد وسيعي به برخورد كودك با انواع الگوها و سرمشقهاي رفتار دامن زده و از اين رهگذر اثرات خوب يا بدي حسب مورد در شكل گيري شخصيت كودك بجا مي گذارد . اگر كانون خانواده در منطقه اي قرار گرفته كه هر روز و بلكه هر ساعت مملو از وقوع جرايم مختلفي مي باشد احتمال برخورد كودك با نمونه هاي متعددي از بزهكاري بيشتر است ، نسبت به منطقه اي كه اين اعمال مجرمانه در آن بندرت اتفاق مي افتد . نتيجه اينكه برخورد و مواجهه با اعمال مجرمانه تاثير مستقيم در افزايش اعمال مجرمانه دارد .