بسياري از ويژگيهاي اسطوره در بحث از ريشهي واژگاني اين اسطوره آشكار شد،اما براي جمعبندي تعريف و ويژگيهاي اسطوره بايد گفت كه اسطوره روايتي است كه داراي خوشهاي از ويژگيها باشد و هر چند كه اين ويژگيها برحسب موارد و مصاديق اساطير، بسيارند و متفاوت، اما برخي را ميتوان به سان مهمترين ويژگيها دانست و برشمرد:1- دلالت روايت به گذشته يا آينده اي بيرون از دسترس؛ 2- فقدان دقت در ابعاد زمان، مكان، توانايي و … ؛ 3- تمايل به ارائه دادن نمونههاي مطلق، به گونهاي كه هرچه اجزاي سازندهي روايت، مطلقتر باشند، احساس اساطيري بودن روايت، بيشتر ميشود و هرچه از اين اطلاق كاسته شود، احساس اساطيري بودن روايت نيز كاهش مييابد. هر چند ويژگيهاي ديگري را نيز ميتوان بر اين تعداد افزود، اما اين سهويژگي ياد شده، اهميت بيشتري دارند و حتي ميتوان هر سه را پيوسته به هم و خوشهاي واحد دانست.براي نمونه مطلق سازي شخصيتهاي بد و خوب،زادهي به هم خوردن دقت ابعاداست و هرگاه،شخصيتي مطلق شود،خارج از دسترس قرار ميگيرد و بودن او به گذشته يا آيندهاي خارج از دسترس احاله ميشود، زيرا در هستي اطرافمان، نه موجودات مطلق، بلكه تنها موجودات جزئي و معين و محدود را مييابيم.
واژهي اسطوره و جمع آن يعني اساطير هم با استناد به نحوهي كاربرد اين واژه در تداول عامه و نيز تداول اهل فن و هم بر اساس آنچه تا اينجا ريشهيابي شد،نه قهرماني منفرد بلكه روايتي است متشكل از قهرمان-يا قهرمانان-به علاوهي شبكهاي از حوادث واين روايت بايد داراي ويژگيهايي باشد كه از آنها سخن گفتيم.تكيه بر روايت بودن اسطوره تا بدانحد است كه برخي اسطورهپژوهان،صرف تصويرسازي وتوصيف قهرماناني چون ميترا(مهر) را مشمول عنوان اسطوره نميدانند:…«اما با وجود اين تصويرپردازي،هيچ افسانه واسطورهاي دربارهي آنان ذكر نشده و تصويرپردازي فقط براي ترسيم خصوصيت اين دو شخصيت بهكار رفتهاست»(هينلز،119)( اين دوشخصيت،ميترا ايزد پيمان و وَرونَه ايزد سخن راست اند).با اينحال واژهي اسطوره در كاربردهاي غير فني و اغلب ژورناليستي،گاه در معنايي متفاوت با صورت جمع خود،يعني اساطير بهكار ميرود.در چنين كاربردي، اسطوره نه معادل يك روايت،بلكه معادل قهرمانان بسيار بزرگ ونزديك به مطلق و خارج از دسترس به كار ميرود و به صورت اسطورهها-و نه به صورت اساطير- جمع بسته ميشود.اين كاربرد را در عين مجازي بودنش ميتوان زادهي ويژگيهاي سهگانهاي دانست كه پيش از اين براي اساطير ذكر كرديم.اما به هر روي، اين كاربرد، مجازي است و ارزش فني ندارد،زيرا اسطوره چنانكه تا بدينجا پديدار شد روايت است،نه شخصيتهايي كه در تلفيق با مجموعهاي از حوادث، يك روايت را تشكيل ميدهند.
خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری)، شاعر بزرگ سده هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیشتر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند.او از مهمترین تاثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته میشود.در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبانهای اروپایی ترجمه شد و نام او بگونهای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت.هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار میشود.در ایران این روز را روز بزرگداشت حافظ نامیدهاند.
اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاء الدین نام داشته و مادرش نیز اهل کازرون بودهاست. در اشعار او که میتواند یگانه منبع موثّق زندگی او باشد اشارات اندکی از زندگی شخصی و خصوصی او یافت میشود. آنچه از فحوای تذکرهها به دست میآید بیشتر افسانههایی است که از این شخصیّت در ذهن عوام ساخته و پرداخته شدهاست. با این همه آنچه با تکیه به اشارات دیوان او و برخی منابع معتبر قابل بیان است آن است که او در خانوادهای از نظر مالی در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شدهاست.(با این حساب که کسب علم و دانش در آن زمان اصولاً مربوط به خانوادههای مرفه و بعضاً متوسط جامعه بودهاست.) در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرده و از همین رو به حافظ ملقب گشتهاست. در دوران امارت شاه شیخ ابواسحاق (متوفی ۷۵۸ ه. ق) به دربار راه پیدا کرده و احتمالاً شغل دیوانی پیشه کردهاست.